شعر/به درگاهت به سجده سر به خاکم
حمیدرضا گلرخی
وارث:
دل شب آمدم سویت الهی
صدایت می زنم با روسیاهی
زهر جا رانده و آواره گشتم
همه بودند رفیق نیمه راهی
به غیر از تو ندارم بهرِ این دل
انیسی تکیه گاهی سر پناهی
به درگاهت به سجده سر به خاکم
غلام حلقه برگوشم توشاهی
جوانی را ز دست دادم دریغا
به حسرت می کشم ازسینه آهی
سراسر زندگانیم گذشته
به عصیان و گناه و در تباهی
کریما سیدی یاربی اَلعفو
تو می بخشی خطا و هر گناهی
رهایی دِه مرا از دام نفسم
به سر افتاده ام در قعر چاهی
به حقِّ حرمتِ ذکر حسین جان
نوازش کن مرا با نیم نگاهی
افزودن دیدگاه جدید