پاسخ به يك سؤال قرآنى و كلامى: رؤيت خدا در روز رستاخیز
آیت الله العظمی سبحانی در جمع مفسران و اساتید حوزه علمیه به شبهه رؤيت خدا در روز رستاخیز پاسخ دادند که متن سخنان این مرجع تقلید به این شرح است:
آيا رؤيت خدا در روز قيامت امكان پذير است؟
پاسخ
رؤيت خدا در روز رستاخيز، مسئله كلامى و در عين حال قرآنى است.
متكلمان موضوع رااز ديدگاه دلايل عقلى مورد بررسى قرار داده اند در حالى كه مفسران از منظر قرآنى به آن نگريسته و نظر مى دهند.
ما موضوع را به صورت موجز از دو ديدگاه بررسى مى كنيم ولى پيش از ورود به اصل موضوع، امورى را متذكر مى شويم:
1. موضوع سؤال، رؤيت خدا در روز رستاخيز است و امّا رؤيت در اين دنيا از قلمرو بحث ما بيرون است و غالب فرق اسلامى آن را محال مى دانند به جز معدودى از محدثان كه امكان رؤيت به آن ها، نسبت داده شده است.
2. اهل حديث و اشاعره بر رؤيت خدا در روز رستاخيز اصرار مىورزند در حالى كه معتزله و اماميه بر امتناع آن اعتقاد دارند.
3. آن چه موضوع بحث است، رؤيت خدا با ديدگان مادى است يعنى با همين چشمى كه اشياء را مى بينيم با همين چشم نيز، خدا، در آخرت ديده شود.
امّا رؤيت قلبى كه در برخى از روايات آمده است خارج از بررسى ما است و آن چه از اميرمؤمنان(عليه السلام)نقل شده است ناظر به رؤيت قلبى است، سائل از امام پرسيد:هل رأيت ربّك؟ آيا خداى خود را ديده اى؟ امام در پاسخ فرمود: لم أعبد ربّاً لم أره، خدايى كه نديده ام نپرستيده ام. در اين هنگام از شيوه رؤيت او سؤال شد، امام در پاسخ فرمود:«لا تُدركه العيونُ في مشاهدة الأبصار ولكن رأته القلوب بحقائق الإيمان»([1])، ديدگان به هنگامى كه نظر افكند، او را درك نمى كنند ولى دل ها با حقايق ايمان او را درك كرده اند.
اين نوع رؤيت كه حاصل شدّت ايمان به وجود او است از قلمرو بحث ما بيرون است زيرا هرگز پيامدى از قبيل (تجسيم) و (تشبيه) ندارد.
گفتار صدوق در توحيد
صدوق مى نويسد: روايات(رؤية الله) را مشايخ ما ـ رضوان خدا بر آن ها باد ـ نقل كرده، مانند:
1. احمد بن محمد بن عيسى قمى در كتاب نوادر.
2. محمد بن احمد بن يحيى در كتاب جامع.
سپس مى افزايد من از نقل آن ها خوددارى كرده ام كه مبادا افراد ناآگاه به انكار آن ها برخيزند زيرا تصور كنند كه مقصود رؤيت با اين ديدگان است، در حالى كه مقصود رؤيت قلبى و منزه از هر نوع تجسيم و تشبيه است.([2])
رؤيت نزد گروهى جزء عقايد است
اهل حديث كه در رأس آنان احمد بن حنبل و اشاعره كه در رأس آنان ابوالحسن اشعرى قرار دارند هر دو گروه رؤيت خدا را در روز رستاخيز جزء عقايد اسلامى شمرده اند.
اينك عبارت ابن حنبل در كتاب الابانة:«خدا در آخرت با همان ديدگان ديده مى شود همان طور كه ماه در شب چهاردهم رؤيت مى گردد. ديدن خدا در رستاخيز از ويژگى هاى مؤمنان است و رواياتى از رسول خدا از آن حاكى است».([3])
در اين جا سؤال زير مطرح است، اشاعره خود رااز گروه اهل تنزيه مى دانند و از هر نوع تشبيه خدا به مخلوق و تشبيه، تبرى مى جويند مع الوصف، چگونه بر چنين رؤيتى با ديدگان مادى اصرار مىورزند؟ در حالى كه براى رؤيت هشت شرط ذكر كرده اند و از ميان آن هشت شرط سه شرط مورد اتفاق است كه بدون آن ها ابصار امكان پذير نيست و آن سه شرط عبارتند از:
1. قرار گرفتن مرئى در مكانى.
2. قرار گرفتن مرئى در جهت خاصى.
3. وجود مقابله بين مرئى و بيننده.
و هر نوع رؤيت با اين امور سه گانه جدا از تجسيم و تشبيه نيست و مع ذلك اشاعره به چنين رؤيتى تن داده اند.
پاسخ: سؤال اين است كه رؤيت خدا در آخرت در صحيح بخارى آمده است و چون اهل سنت بر صحيح بودن تمام روايات آن اتفاق دارند لذا آن را برگزيده اند.
اينك متن روايت صحيح بخارى:
ابوهريره مى گويد: گروهى به پيامبر عرض كردند اى رسول خدا ما روز قيامت خدا را مى بينيم؟ پيامبر در پاسخ فرمود: آيا در ديدن خورشيد آنگاه كه در آسمان ابرى نباشد به زحمت مى افتيد؟ همگى گفتند: نه يا رسول الله. بار ديگر فرمود آيا ديدن ماه در شب چهاردهم آنگاه كه ابرى در آسمان نباشد به زحمت مى افتيد؟ همگى گفتند نه، سپس رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: شما روز قيامت خدا را همچنان مى بينيد.([4])
بنابراين آن چه كه آنان را بر اصررا بر اين اصل وادار كرده است، بودن حديث رؤيت در صحيحين است و اگر چنين حديثى نبود هرگز بر آن اتفاق نظر پيدا نمى كرديد.
قول به رؤيت با فرار از پيامدهاى آن
يادآور شديم كه در تحقق رؤيت سه شرط الزامى است ولى تفتازانى كه در مكتب «ماتريديه» پيروى مى كند درصدد برآمده است كه اصل رؤيت را بپذيرد امّا منزه از سه شرط پيشين (مكان و مقابله و جهت).([5])
از محققى مانند تفتازانى اين نظر بسيار بعيد است زيرا رؤيتى كه در آن امور ثلاثه نباشد رؤيت نيست بايد به رؤيت قلبى تفسير شود.
برخى از محققين مى گويند: نمى توان امور اخروى را به امور دنيوى مقايسه كرد و رويدادهاى اخروى قابل قياس با رويدادهاى دنيوى نيست يعنى ممكن است رؤيت تحقق بپذيرد امّا هيچ يك از اين سه شرط در آن نباشد.
گفتنى است كه رويدادهاى اخروى هر چند كامل تر از پديده هاى دنيوى است امّا آن چنان نيست كه قواعد عقلى را به هم بزند آيا مى توان گفت حاصل ضرب دو در دو در آخرت مساوى با پنج است.
بنابراين انسان واقع گرا بايد يك سرى اصول عقلى را در هر دو جهان بپذيرد و با گفتن اين كه اشياء در آخرت غير اشياء در دنيا است مشكل برطرف نمى شود و امر محال ممكن نمى گردد.
تا اين جا موضوع سخن ميان دو گروه روشن شد و ما فقط به نقل ادله نقلى آن ها مى پردازيم.
1. دليل نخست
(وُجُوهٌ يَوْمَئِذ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ)([6])
«و آن روز رخساره گروهى درخشان است و به سوى پروردگار خويش مى نگرند، مى گويند مفاد آيه اين است كه مؤمنان روز رستاخيز به خدا مى نگرند».
جمله (إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) مى رساند كه گروهى درخشان رخسار به پروردگار خود نگاه مى كنند.
پاسخ منكران
منكران جواز رؤيت مى گويند:(نَاضِرَةٌ) به معناى منتظران است و با اشعار عرب بر مدعاى خود استدلال مى كنند، مثلاً شاعر عرب زبان مى گويد:
وجوه ناضرات يوم بدر *** إلى الرحمن يأتى بالفلاح
چهره هايى كه در جنگ بدر به خداى بخشنده مى نگريستند تا پيروزى و كاميابى را به آنان بدهد.
نگريستن به اجمال در اين شعر، كنايه از انتظار از رحمت او است، شاعر ديگرى مى گويد:
وانّي إليك لما وعدت لناظر *** نظر الفقير إلى الغني الموسر
و من به آن چه كه وعده كرده اى مى نگرم، همانند نگاه فقير به دست ثروتمند توانگر.
داورى ميان مدعى و منكر
ما فكر مى كنيم اين نوع كنكاش نتيجه بخش نيست، زيرا بر فرض اين كه امكان دارد(نَاظِرَةٌ) به معنى منتظره باشد ولى اين يك احتمال بيش نخواهد بود، بايد اين احتمال حالت قطعى پيدا كند.
يادآور مى شويم در خود آيه دو دليل قطعى بر اين است كه (مراد جدّى) انتظار است هر چند اراده ابتدايى (استعمالى) نگريستن است.
اينك اين دو دليل:
1. نسبت نظاره به وجوه نه به عيون
در آيه ياد شده لفظ (وُجُوه) موضوع رؤيت است نه «عيون»، اگر واقعاً مقصود رؤيت خدا بود، به جاى وجوه مى فرمود: «عيون يومئذ ناضرة»، هيچ گاه انسان با چهره چيزى را نمى بيند، بلكه با ديدگان مشاهده مى كند، ولى بر عكس (وُجُوه) را موضوع قضيه قرار داده نه عيون را، بنابراين مقصود توجه چهره ها و صورت ها است نه ديدگان، و توجه چهره كنايه از انتظار رحمت است، چه شده كه طرفداران رؤيت از اين قرينه غفلت كرده اند؟ زيرا همان طور كه گفته شد نتيجه چهره، كنايه از انتظار رحمت است.
2. مچموع چهار آيه را كنار هم قرار دهيم و از تقابل ها بهره بگيريم، اين كه بيان اين مطلب:
مجموع آيه هاى مورد استدلال، چهار آيه بيش نيست و ميان آن ها يك نوع تقابل وجود دارد، يعنى آيه اوّل در مقابل آيه سوم و آيه دوم مقابل آيه چهارم مى باشد و اگر بخواهيم اين مقابله را به صورت چشم گير نشان بدهيم بايد آيات چهارگانه را چنين تنظيم كنيم:
(وُجُوهٌ يَوْمَئِذ نَاضِرَةٌ) آيه اوّل مقابل: (وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذ بَاسِرَةٌ) آيه سوم.
(إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) آيه دوم مقابل (تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ) آيه چهارم.
به حكم تقابل مى توان ابهام هر آيه را به وسيله آيه مقابل آن برطرف نمود.
اكنون مى گوييم كه آيه (إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) از نظر اشاعره به معنى نگاه كردن به پروردگار است، در حالى كه از نظر عدليه مقصود نهايى در انتظار رحمت نشستن است. حال كدام يك از اين دو نظر درست است؟
كليد آن تأمل در آيه چهارم يعنى (تَظُنُّ أَنْ يُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ) است و چون معناى آن روشن است و آشكارا مى رساند كه چهره هاى گرفته در انتظار عذاب كمرشكن هستند، طبعاً مقصود از جمله مقابل، معنى ضد آن است و آن اين كه چهره هاى شاد در انتظار رحمت او مى باشند و حاصل مفاد چهار آيه اين مى باشد كه در روز رستاخيز مردم دو دسته اند:
1. چهره هايى شاد و شكفته.
2. چهره هايى غمگين و گرفته.
گروه نخست در انتظار پاداش و رحمت و گروه دوم در انتظار كيفر و عذاب مى باشند.
اگر دو آيه را به گونه اى كه اشاعره مى گويند تفسير كنيم، تقابل دو آيه، به هم مى خورد و انسجام آن ها از ميان مى رود و نتيجه اين مى شود كه گروه نخست به خدا مى نگرد، و گروه دوم در انتظار عذاب كمرشكن مى نشينند. در اين صورت تقابل، دو فقره از بين مى رود، در حالى كه يكى از مقاصد الهى همين تقابل است.
خلاصه، شما هرگاه اين چهار آيه را به دست يك انسان غير پيش داور بدهيد، ابهام آيه دوم را از طريق آيه چهارم برطرف مى سازد، و چون آيه چهارم مفاد روشنى دارد، قرينه مى شود كه مقصود از آيه دوم انتظار نزول رحمت است.
با توجه به چنين مقايسه اى، بر هيچ فرد منصفى جاى ابهام باقى نيست كه اين آيه، مربوط به رؤيت خدا نيست، و هرگز نمى خواهد بگويد پاداش افراد نيكوكار، رؤيت خدا است، بلكه مى خواهد بگويد پاداش چنين نيكوكارانى، ضد پاداش بدكاران است. اگر چهره هاى عبوس وگرفته، در بيم آن هستند كه عذاب كمرشكن بر آنان فرود آيد، گروه نيكوكار در انتظار فضل و كرم پروردگارند كه آنان را دربرگيرد، پس در حقيقت نظر در اين جا، نظر به رحمت است نه نظر به ذات، چنان كه شاعرى مى گويد:
وإذا نظرت إليك من ملك *** والبحر دونك زدتني نعما
«آن گاه كه به تو به عنوان فرمانروايى مى نگرم، دريا كمتر از توست و تو بيش از آن به من نعمت مى دهى.
مقصود نهايى در اين بيت همان انتظار پاداش است.
در پايان يادآور مى شويم كه كلمه (نَاظِرَةٌ) از نظر اراده استعمالى (ابتدايى) همان نگريستن است اما از نظر اراده جدّى انتظار پاداش است. مثلاً مى گويند: فلانى به دست پدر مى نگرد، در اين جا نگريستن به معناى خودش است امّا هدف نهايى چيز ديگر است و آن كه در انتظار كمك پدر مى باشد.
در شعر گذشته اين فقره آمد:«نظر الفقير إلى الغني الموسر»، نظر به معناى نگريستن است، امّا مقصود جدّى انتظار كمك توانگر به انسان فقير است.
***
آيه دوم كه با آن بر رؤيت در آخرت استدلال شده است
دومين آيه اى كه بر رؤيت خدا در روز قيامت استدلال كرده اند آيه ياد شده در زير است:
(لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْني وَزِيَادَةٌ وَلاَ يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ).([7])
«براى افراد نيكوكار پاداش زيبا و افزون بر آن است مى گويند مقصود از «حسنى» بهشت است و مقصود از زياده، رؤيت خدا است».([8])
پاسخ
يك چنين تفسير كاملاً تفسير به رأى است، مقصود از «حسنى»، پاداش زيبا است كه يكى از مصاديق آن بهشت است امّا مقصود از زياده، افزون بر پاداش استحقاقى است يعنى روز رستاخيز، افراد نيكوكار علاوه بر پاداش مقرر، افزون بر آن نيز پاداش داده مى شوند و به اصطلاح زياده بر استحقاق پرداخت مى گردد به گواه آن كه آيه بعدى درباره بدكاران است چنين مى فرمايد:
(وَالَّذِينَ كَسَبُوا السَّيِّئَاتِ جَزَاءُ سَيِّئَة).([9])
«براى بدكاران كيفرى در برابر عمل داده مى شود نه افزون بر آن».
بنابراين از دو آيه استفاده مى شود كه در روز رستاخيز خدا براى نيكوكاران فزون بر استحقاق پاداش مى دهد ولى براى بدكاران، تنها به اندازه عمل آن ها كيفر مى دهد و اين نشانه لطف خدا درباره مؤمنان و عدالت الهى در مورد مجرمان است.
اين دو آيه مهم ترين مستمسك قائلان به رؤيت در روز رستاخيز است. اينك آيه سوم را مطرح مى كنيم:
دليل سوم: درخواست رؤيت از طرف حضرت موسى(عليه السلام)
(وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي).([10])
«وقت معين به وعده گاه ما آمد و خدا با موسى سخن گفت، موسى عرض كرد: خدايا خود را به من آشكار نما كه تو را مشاهده كنم، خدا در پاسخ فرمود كه مرا تا ابد نخواهى ديد».
اگر واقعاً رؤيت خدا امكان پذير نبود هرگز حضرت موسى(عليه السلام) آن را درخواست نمى كرد.
پاسخ
ظاهر آيه اين است كه حضرت موسى(عليه السلام) رؤيت با همين ديدگان دنيوى را درخواست نموده اند، آيا احتمال مى دهيد كه آن نبى بزرگوار (بدون سبب) چيزى محال خدا را از خداوند متعال، بخواهد؟ چيزى كه همگان بر محال بودن آن اعتقاد داريم و لذا درخواست حضرت موسى به اصرار كسانى بود كه به همراه او در ميقات بودند.
توضيح اين كه آنان از موسى درخواست كردند در صورتى ايمان مى آوريم كه خدا را با ديدگان ببينيم و در اين موقع صاعقه آن ها را گرفت چنان چه مى فرمايد:
(وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى نَرى اللهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ).([11])
«به خاطر آر وقتى را كه گفتيد اى موسى ما به تو ايمان نمى آوريم تا اين كه خدا را آشكارا ببينيم. پس شما را صاعقه (آتش) دربرگرفت و آن حال را شما با چشم خود مشاهده مى نموديد».
آن گاه آنان به دعاى موسى زنده شدند و اصرار ورزيدند كه رؤيت خدا براى ما امكان پذير نيست امّا تو از خدا چنين درخواستى را بكن و ما قول شما را در رؤيت خدا مى پذيريم.
در چنين شرايطى كه تحت فشار حاضرانى كه در ميقات بود اين درخواست را كرد و جواب (لَنْ تَرانى)شنيد.
چگونه مى توان به كليم الله چنين نسبتى داد كه او با ديدگان خود نتيجه درخواست رؤيت را درباره حاضران در ميقات مشاهده گرديد خودش چنين درخواستى نمود، گذشته بر اين چيزى كه همگان را محال مى دانند نبى بزرگ آن را از خدا بخواهد.
نتيجه مى گيريم كه اين نوع درخواست دليل بر امكان رؤيت نيست.
ممكن است سؤال شود روايت صحيح بخارى چگونه توجيه مى شود؟
پاسخ: اوّلاً: مضمون روايت مخالف آيات قرآنى است كه هر نوع رؤيت با اين ديدگان را رد مى كند، و مى فرمايد:
(لاَ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ).([12])
«چشم ها او را نمى بيند، ولى او همه چشم ها را مى بيند، و او بخشنده(انواع نعمت ها، و با خبر از دقايق موجودات) و آگاه است».
ثانياً: مسئله عقيدتى در گروه دليل قطعى است و روايت در صحيح بخارى خبر واحد است و خبر واحد در عقايد حجت نيست زيرا خاستگاه عقايد علم و يقين انست و خبر واحد فاقد چنين هنر است.
ثالثاً: صحيح بودن روايت به معنى صحيح بودن سند آن است و صحت سند ملازم با صحت مضمون نيست زيرا راوى ثقه مصون از اشتباه و غلط نيست.
بنابراين آيات سه گانه كه مدرك قائلان به رؤيت است كوچك ترين دلايلى بر مقصود آنان ندارد.
........................................................................................................................................
[1] . كافى، ج1، ص 98.
[2] . توحيد صدوق:119.
[3] . انّه تعالى يرى فى الآخرة بالأبصار يوم القيامة كما يرى القمر ليلة البدر يراه المؤمنون كما جائت الروايات عن رسول الله.
[4] . فقال: «هل تضارّون في الشمس ليس دونها سحاب؟» قالوا: لا يا رسول الله، قال:«هل تضارّون في القمر ليلة البدر ليس دونه سحاب؟» قالو: لا يا رسول الله، قال: «فإنّكم ترونه يوم القيامة، كذلك.... صحيح بخارى، ج8، ص 117، باب الصراط جسر.
[5] . شرح مقاصد، ج2، ص111.
[6] . سوره قيامت، آيه22ـ23.
[7] . يونس:26.
[8] . تفسير فخر رازى، ج8، ص 354.
[9] . يونس:27.
[10] . اعراف:143.
[11] . بقره:55.
[12] . انعام:103.
منبع:حوزه
افزودن دیدگاه جدید