در چه صورت دعاهایمان مستجاب می شود؟

کد خبر: 92604
 استاد حوزه گفت: صادقین ائمه(ع) هستند و همه باید باور داشته باشیم که از طریق همراهی و هم نشینی با صادقین به خیر دنیا و آخرت می‌رسیم؛ دعاهایمان مستجاب می‌شود و اگر بخواهیم؛ به شهادت، مرگ، برزخ و قیامت آسان می‌رسیم.  
وارث

 استاد حسین انصاریان، طی سخنانی در مسجد حضرت امیر(ع) تهران، اظهار کرد: قرآن مجید در سورهٔ توبه که در مدینه نازل شده، اهل ایمان را به دو حقیقت دعوت کرده است: یک حقیقت، تقواست و یک حقیقت هم امر می‌کند که در این دعوت، با صادقین باشید. صادقین بنا به نظر روایات و چهره‌های برجستهٔ شیعه، مانند طبرسی، علامهٔ حلی، علامهٔ مجلسی و ملامحمدباقر، به کسانی گفته می‌شود که در گفتار، اعمال، نیت‌ها و حالاتشان اهل صدق هستند و این چهار حقیقت تنها برای معصوم به‌طور کامل تحقق دارد.

وی ادامه داد: غیرمعصوم لغزش‌هایی در دورهٔ عمرشان در گفتارشان، اعمالشان و در نیت‌هایشان پیدا می‌کنند. چهره های برجسته شیعه می‌گویند ما با همین چهار واقعیت اعتقاد داریم که دارندگان این چهار واقعیت، معصوم هستند و حق امامت و خلافت، وقف وجود مقدس آنهاست؛ احدی غیر از این بزرگواران هم حق ادعای امامت من‌الله را ندارد. پروردگار عالم هم ما را دعوت نکرده است که با اهل لغزش، خطا و اشتباه باشیم چون معنی ندارد که پروردگار از گناه، لغزش و خطا منع کند و بعد به بندگانش بگوید با اهل لغزش و خطا معیّت داشته باشید. این زیباترین استدلالی است که بر امامت بعد از پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام شده است.

حقیقتِ معنایی معیّت با صادقین

استاد اخلاق حوزه علمیه در مورد حقیقتِ معنایی معیّت با صادقین، گفت: اینکه خداوند می‌فرماید: «وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 119)، بر طبق بیان چهره های برجسته شیعه بدین معنا نیست که در جلسات، جاده، سفر و زیارتگاه‌ها کنار دست آنها بنشینید و بدناً کنار آنها باشید بلکه بدین معناست که زبان، عمل، نیت و حال خود را در حد استطاعت خود با آن بزرگواران هماهنگ قرار دهید که خدا امر کرده است. حالِ صدق آنها در گفتار، عمل، نیت و حال در اوج است و کم ندارد، کم هم نمی‌گذارند، با این واقعیات زندگی کرده‌اند و با این واقعیات هم از دنیا رفته‌اند. این دیگر معنی ندارد که اگر صادقین زنده هستند، کنار‌ آنها برو و اگر هم نیستند، دیگر با صادقین نباشید! کیفیت بودن با صادقین این است: راست بگویم، درست عمل کنم، در باطن با آنها هم‌نشین و رفیق باشم. این توضیح کلمهٔ «وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» است.

در حد توان و قدرتتان با زبان، نیت‌، عمل و حالتان به صادقین اقتدا کنید و با آنها هماهنگ باشید

استاد انصاریان در مورد هویت صادقین در کلام معصومین(ع) گفت: چند روایت بسیار مهم در این زمینه وجود دارد که این روایات با مولود باعظمت این زمان، وجود مبارک حضرت مجتبی(ع) هماهنگی دارد. شیعه شخصیت با عظمتی به نام برید عِجلی دارد که از امام(ع) فقه و اخلاق نقل می‌کند؛ گاهی خودش کنار امام آمده، آیه‌ای خوانده و بعد به امام گفته که این آیه را برای من معنی کنید.

وی افزود: برید می‌گوید: من به محضر مبارک حضرت باقرالعلوم(ع) رسیدم و گفتم: یابن‌رسول‌الله! مراد پروردگار از صادقین در «يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقوا اللّه وَكُونُوا مَعَ الصّادقين» چه کسانی هستند؟ فرمودند: صادقین، آل‌محمد(ع) هستند. آنها همان‌ کسانی هستند که پیغمبر اکرم(ص) در مسجد مدینه، برابر پرسشی که از ایشان شد، اسم هر دوازده نفر را بردند؛ درحالی‌که از این دوازده‌ نفر فقط سه نفرشان در دنیا بودند. امیرالمؤمنین(ع)، امام مجتبی(ع) و حضرت حسین(ع) بودند که آن زمان امام مجتبی(ع) نهایتاً پنج شش‌ساله و ابی‌عبدالله(ع) هم چهار سال داشتند. ۹ نفر دیگر اصلاً به دنیا نیامده بودند؛ ولی پیغمبر(ص)، تا امام عصر(عج) را اسم بردند. این روایت در یکی از مهم‌ترین کتاب‌های اهل‌سنت، «ینابیع المودة» است؛ یعنی اهل‌سنت می‌دانند پیغمبر(ص) این صادقین را که دوازده نفر هستند، اسم برده و می‌دانند پروردگار عالم امر واجب کرده است با صادقین معیّت داشته باشید؛ یعنی در حد توان و قدرتتان با زبان، نیت‌، عمل و حالتان اقتدا کنید و با آنها هماهنگ باشد.

استاد انصاریان در ادامه به چهار طایفه و قوم که در قرآن از آنها نام برده شده، اشاره و اظهار کرد: از امام صادق(ع) پرسید: یابن‌رسول‌الله! این چهار طایفه‌ای که در آیهٔ 69 سورهٔ نساء است، «فَأُولٰئِک مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیهِمْ مِنَ اَلنَّبِیینَ وَاَلصِّدِّیقِینَ وَاَلشُّهَدٰاءِ وَاَلصّٰالِحِینَ»، برای من توضیح بدهید. امام فرمودند: «مِنَ اَلنَّبِیینَ» کمال نبوت در پیغمبر(ص) است؛ «اَلصِّدِّیقِینَ»، همان صادقین، اهل‌بیت(ع) هستند؛ «وَاَلشُّهَدٰاءِ» همین شهیدان جبهه‌های حق علیه باطل هستند؛ «اَلصّٰالِحِینَ» هم شما شیعیان هستید که در قیامت با پیغمبر(ص) و شهدا هستید.

وی با بیان اینکه قول، عمل، نیت و حال صالحین هم‌وزن صادقین نیست، گفت: نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم و عبادت مالی می‌کنیم و پروردگار وعدهٔ قبول کردن داده است. امیرالمؤمنین(ع) هم نماز می‌خواند، عبادت مالی می‌کند و جهاد دارد، ولی قابل‌مقایسه با عبادت، جهاد و کار مالی جنّ و انس نیست! نمونه دیگر اینکه اگرچه مالک‌اشتر محبوب امیرالمؤمنین(ع) بود و وقتی خبر شهادت او را به امیرالمؤمنین(ع) دادند، ایشان در مسجد کوفه برای مالک جلسه گرفت و عجیب است که نوشته‌اند: بچه‌های مالک آمدند و به علی(ع) تسلیت می‌دادند. حضرت به منبر می‌رود و می گوید: دیگر کسی نمی تواند فرزندی مانند مالک بزاید. با این حال مالک اشتر در قول، حال، نیت و عمل، ابداً هم‌وزن امیرالمؤمنین(ع) نبوده و جزء صالحینی هست که در حد ظرفیت خودش به صادقین اقتدای کامل کرده است.

چهار روایت درباره همنشینی و همراهی با صادقین

مفسر، محقق و پژوهشگر علوم قرآنی به چند روایت درخصوص صادقین بیان و اظهار کرد: رسول خدا(ص) روایت جالبی دارند و می‌فرمایند: شهدا سرور تمام مردم عالم «من الأولین و الآخرین» هستند. سرور و آقای تمام شهیدان عالم، 72 تن یاران حسین هستند و سرور این 72 تن، حسین(ع) من است؛ یعنی ظرفیت‌ها تفاوت دارد و ما نباید نگران خودمان باشیم که چرا امام علی(ع) و امام مجتبی(ع) نشدیم، چرا همسران ما فاطمهٔ زهرا(س) نشدند! بالاخره پروردگار عالم در اراده‌اش، ما را مأموم و آنها را امام آفریده است؛ اگر ما هم‌وزن آنها بودیم، اکنون ما هم پیغمبر یا امام بودیم؛ اما یک بندهٔ خدا هستیم.

وی به روایت دیگری اشاره و خاطرنشان کرد: امام صادق(ع) می‌فرمایند: پدرم حضرت باقر(ع) چهار رفیق، همراه، یار و صحابی در دنیا و آخرت دارد که این چهار نفر در دنیا و آخرت کنار پدرم هستند و خدا پدرم امام باقر(ع) را هرجا ببرد، این چهار نفر را هم با پدرم می‌برد. یکی از آنها جابر جُعفی است که خیلی شخصیت والایی دارد. مرحوم کشی(ره)، رجال‌شناس معروف شیعه در قرن چهارم از جابر جعفی در چند صفحه سخن گفته است. ایشان می‌گوید: من به زیارت امام ششم رفتم و به حضرت گفتم: صادقین در «كُونُوا مَعَ الصّادقين» چه کسانی‌اند؟ امام صادق(ع) به من گفت: صادقین ائمه هستند.

استاد حوزه افزود: راوی دیگر به نام احمدبن‌محمد، می‌گوید: من به خدمت امام هشتم آمدم و گفتم: یابن‌رسول‌الله! صادقین در «يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقوا اللّه وَكُونُوا مَعَ الصّادقين» چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: «الصادقون هم الائمة والصدّیقون بطاعتهم» ائمهٔ طاهرین(ع) هستند؛ در کنار آنها، کسانی هم اقرار دارند که اطاعت از ائمهٔ طاهرین(ع) واجب است و وجوب اطاعت از ائمه را باور دارند.

استاد انصاریان روایت چهارمی در مورد صادقین اشاره و خاطرنشان کرد: رسول خدا(ص) نشسته بودند، شخصی این آیه را از پیغمبر(ص) پرسید و گفت: یا رسول‌الله! خودتان به ما بگویید صادقین چه کسانی‌اند؟ فرمودند: علی و اولادش تا قیامت، صادقین هستند. یقیناً بودن با صادقین، خیر دنیا و آخرت ما را تأمین می‌کند؛ البته بودن در حد استطاعت.

زبان، شکم و غریزهٔ جنسی را از حرام ها نگاه دارید

نویسنده کتاب «نفس» نمونه ای از هم‌نشینی فردی با پیغمبر به عنوان شخصی از صادقین را عنوان کرد و گفت: عربی بیابانی و چادرنشین نزد پیغمبر(ص) آمد البته خودش به این مسئلهٔ استطاعت و قدرت و توان توجه نداشت، ولی حرفش نشان می‌دهد که می‌خواست به پیغمبر(ص) بگوید من آن‌قدر توانمندی و استطاعت ندارم. وقتی روبه‌روی پیغمبر(ص) نشست، به پیغمبر(ص) گفت: من از همهٔ واجبات دینت، فقط نماز می‌خوانم؛ چون استطاعت بدنی روزه را ندارم، مکه را هم استطاعت مالی ندارم، زکات و خمس هم استطاعت پولی ندارم، جهاد هم استطاعت جنگیدن ندارم و بدنی ندارم که بتوانم بجنگم، حال وضع من در روز قیامت چه می‌شود؟ پیغمبر(ص) فرمودند: در قیامت مثل این دو انگشتی که کنار هم هست، جای تو هم کنار من است؛ اما سه عضوت را از حرام‌ها نگه بدار: زبان، شکم و غریزهٔ جنسی؛ با غریزه جنسی زنا نکن؛ با شکمت پول غصبی، رشوه، دزدی و کم‌فروشی نخور؛ با زبانت هر حرف و گفتار باطلی را نزن و با یک نماز در قیامت اهل نجات باش. 

وی گفت: همهٔ بلاهایی که بر سر این هفت میلیارد جمعیت آمده، به این دلیل است که عده ای زبان، شکم و غریزه جنسی خود را از گناهان حفظ نمی کنند. این غریزهٔ جنسی است که به چشم من فشار می‌آورد تا بیداریِ هر زن جوان و دختر جوان زیبایی را بپاشد؛ این غریزهٔ گرسنگی است که به من فشار می‌آورد هر پول، نان و گوشتی را قبول کنم، این زبان من است که می‌گوید برای شخص خودت، هر دروغی بگو و هر تهمتی بزن.

وی به حکایتی شنیدنی از همراهی با صادقین اشاره و اظهار کرد: مردی شَل و بت پرست در مدینه حضور داشت؛ بسیاری با او صحبت کردند که از این بت دست بردار، اما این مرد قبول نمی کرد؛ چنان به بت دل‌بستگی داشت که موعظه، نصیحت و خیرخواهی روی او اثر نمی‌گذاشت. یک‌بار بچه‌های مدینه بت او را پنهانی بردند و در یک چاله انداختند و زباله روی آن ریختند. این شخص آمد و دید بت نیست، گشت و بت را در چاله‌ای پیدا کرد؛ دید روی او پر از زباله است، پس گفت: بدبخت اگر تو قدرت داشتی، از خودت دفاع می‌کردی؛ معلوم می‌شود هیچ و پوچ هستی. پیش پیغمبر(ص) آمد و گفت: من به این نتیجه رسیدم که خدا را قبول کنم، پیغمبر(ص) هم شهادتین را به او تلقین کرد و این آدم شَل که معروف هم بود(عمروبن‌جموح) مسلمان شد، اما مسلمانی که در سورهٔ احزاب او را درست‌گفتار، درست‌کردار، درست‌نیت و درست‌حال معرفی کرد.

استاد انصاریان ادامه داد: جنگ احد پیش آمد، وقتی فرمان رفتن به جبهه داده شد، عمرو‌بن‌جموح نزد پیغمبر(ص) آمد و گفت: من همه‌چیز -اسب، اسلحه، شمشیر، خنجر و لباس جنگ- دارم، اجازه بده بروم. فرمودند: نمی‌شود! گفت: چرا نمی‌شود؟ فرمودند: برای اینکه پروردگار عالم برای من در همین مدینه آیه فرستاده و فرموده است: «لَيْسَ‌ عَلَى‌ الْأَعْمَى‌ حَرَجٌ‌ وَلاَ عَلَى‌ الْأَعْرَجِ‌ حَرَجٌ‌ وَلاَ عَلَى‌ الْمَرِيضِ‌ حَرَجٌ»(سورهٔ نور، آیهٔ 61)، بیمار می تواند بسیاری از واجبات از جمله روزه و... را ترک  کند، برای فرد شَل طبق دستور پروردگار، حکم جنگ ننوشته‌ام و شما نمی‌توانی به جبهه بروی. مرد آرام از پیش پیغمبر(ص) بلند شد و رفت، گوشه‌ای این‌قدر گریه کرد و گفت: خدایا! درست است من شَل هستم و از نظر قانون تو معافم؛ اما یک تبصره برای من بزن و به من اجازه بده.

وی افزود: جبرئیل نازل شد و گفت: یارسول‌الله! خدا می‌گوید به او اجازه بده بیاید و از جنگ معاف نباشد. به‌دنبالش فرستاد، آمد. فرمودند: پروردگار عالم برای تو تبصره زده و مادهٔ قانون اضافه کرده است، تو می‌توانی به جنگ بروی. مرد از خوشحالی در مدینه می گشت و شادی می کرد.

استاد حوزه گفت: مرد آن روزی که باید به جنگ بروند، به جوانش گفت: بلند شو لباس جنگ بپوش و با من بیا. گفت: چشم پدر! برادرزنش گفت: من هم می‌آیم. گفت: تو هم بیا. در همان درگیری اول که هفتادنفر از اولیای خدا شهید شدند، عمروبن‌جموحِ لَنگ، پسرش و برادرزنش هر سه شهید شدند. جنگ تمام شد، خانم عمروبن‌جموح یک شتر برداشت و به احد آورد، شتر را خواباند و به بچه‌ها گفت: کمک بدهید و جنازهٔ شوهر مرا روی شتر بگذارید، جنازه جوانم را بغل شتر بگذارید، جنازه برادرم هم این بغل شتر بگذارید و روی‌آنها را پوشاند. خود این خانم مهار شتر را به دست گرفت و تا لب میدان آمد. هر کاری کرد، شتر نرفت! پیش پیغمبر(ص) آمد و گفت: شوهرم، پسرم و برادرم شهید شده‌اند، دوست دارم اینها را به بقیع ببرم و نزدیک خانه‌مان دفن کنم تا هر روز سر قبرشان بروم؛ اما شتر تا اول میدان آمده و بیشتر نمی‌رود. رسول خدا(ص) به مردم فرمودند: شما از عمروبن‌جموح قبل از اینکه بیاید، چیزی شنیده‌اید؟ گفتند: یا رسول‌الله! وقتی خدا به او اجازه داد که بیاید، در مدینه می‌گشت و می‌گفت: «اللهم لا تردنی الی اهلی» خدایا! مرا دیگر به خانه و خانواده‌ام برنگردان. پیغمبر(ص) فرمودند: مادر؛ او دعایش مستجاب شده است، خدا اجازه نمی‌دهد جنازه‌اش را به بقیع ببری؛ هر سه را بگذار تا با بقیهٔ شهدا همین‌جا دفن کنیم.

با صادقین به خیر دنیا و آخرت می‌رسید و دعایتان مستجاب می‌شود

استاد انصاریان در پایان گفت: یک مرد شَل، بت‌پرست و مشرک، چندروزی با صادقی مثل پیغمبر(ص) معیّت پیدا کرد و به کجا رسید! خداوند می فرماید: «وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ»، شما از طریق صادقین به خیر دنیا و آخرت می‌رسید؛ دعایتان مستجاب می‌شود؛ اگر دلتان بخواهد، به شهادت می‌رسید و هچنین به مرگ، برزخ و قیامت آسان می‌رسید.

منبع: حوزه


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.