آیا شیطان فرزندان و یارانی دارد که برای وسوسه انسان‌ها او را یاری کنند؟

کد خبر: 98637
آیا شیطان فرزندان و یارانی دارد که برای وسوسه انسان‌ها او را یاری کنند؟ نام‌ آنها چیست؟
وارث

می‌دانیم که «شیطان»، معناى وسیعى دارد و به هر موجود سرکش، طغیان‌گر و موذى شیطان گفته می‌شود.[1]

از آیات و روایات استفاده می‌شود که ابلیس دارای فرزندان و یارانی است که کارشان وسوسه انسان‌ها و گمراه کردن آنها است. در قرآن کریم می‌خوانیم:

«این‌چنین در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم. آنها به طور سرى (و درگوشى) سخنان فریبنده و بی‌اساس [براى اغفال مردم] به یکدیگر می‌گفتند...».[2] از این آیه شریفه استفاده می‌شود که: شیطان داراى یارانی از آدمیان و جنیان است.

«به یاد آرید زمانى را که به فرشتگان گفتیم براى آدم سجده کنید! آنها همگى سجده کردند مگر ابلیس- که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بیرون رفت. اکنون آیا شما او و فرزندانش را به جاى من به عنوان دوست خود انتخاب می‌کنید، با آن‌که آنها دشمن شما هستند؟!».[3]

این آیه شریفه نشان می‌دهد که شیطان داراى فرزندانى است.[4]

در برخی روایات و منابع دینی نیز از برخی شیاطین که از فرزندان و یاران ابلیس‌اند، نام برده شده است که بدون بررسی سندی آنها به نقل چند مورد بسنده می‌کنیم:

«وَلْهان»؛ پیامبر خدا(ص) فرمود: «برای وضو، شیطانی است با نام "ولهان" که اگر بندگان، نام خدا را در وضو نبرند، به وسوسه آنها خواهد پرداخت».[5]
«لاقیس»؛ امام صادق(ع) یا امام کاظم(ع) فرمودند: «... همجنس‌بازى زنان، گناهش بیشتر از زنا است و به خدا سوگند که توبه‌اى براى این‌گونه زنان نیست(اگر این کار را رها نکنند). خداوند بکشد لاقیس دختر ابلیس را که چه بنیاد بدی گذاشته است».[6]
«هفّاف»؛ نام شیطانی است که در بیابان‌ها انسان را گمراه می‌کند.[7]
«زَلَنْبُور»؛ که مأمور وسوسه بازاری‌ها است؛ و لغویات، قسم دروغ و تعریف دروغ از کالا را نزد آنها زینت می‌دهد. در نقل دیگر چنین آمده است: زلنبور، میان مردم، و میان مرد و خانواده‌اش جدایی می‌اندازد.[8]
«ثبر»؛ این شیطان بر انسان گماشته شده تا هنگام مصیبت، او را به جزع و ناسپاسى و پاره کردن لباس بخواند.
«اعور»؛ این شیطان، مردان و زنان را به زنا دعوت می‌کند.
«مطووس»؛ کار او پراکندن اخبار دروغ و جعلیات است.
«داسم»؛ او مراقب خانه‌ها است. وقتی انسان داخل خانه‌ای شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد، با او داخل خانه می‌شود و آن قدر وسوسه می‌کند تا شرّ و فتنه ایجاد نماید.[9] طبق نقل دیگر؛ وقتی مرد داخل خانه می‌شود و وقتی عیب و اشکالی از آنها می‌بیند، داسم او را وسوسه می‌کند که بر اهل خانه خشمگین ‌شود.[10]
«ابیض»؛ پیامبران را وسوسه می‌کند؛[11]چنان‌که از پیامبر خدا(ص) نقل شده است: ابلیس به ابیض دستور داد تا پیامبر بعد از «ذو الکفل» را خشمگین کند، اما موفّق نشد.[12]
«زُها»؛ بر اساس روایتی از امام صادق(ع)؛ «زُها»(دهار)، مؤمنان را آزار داده و آنان را دچار خواب‌هاى وحشتناک و اندوه‌آور می‌کند.[13]
«تمریح»؛ امام صادق(ع) فرمود: «شیطان را یاورى است به نام "تمریح" که وقتی شب شود ما بین مشرق و مغرب را پُر کند (در همه جا نفوذ خود را اعمال می‌کند)».[14]
«قُزَح»؛ ابن الکواء از امیرالمؤمنین علی(ع) از قوس[15] قزح پرسید، و آن‌حضرت فرمود: «مادرت در عزایت باد! اى ابن کوّاء مگو: "قوس قزح"؛ زیرا قزح نام شیطان است، بلکه بگو: "قوس الله"که هرگاه ظاهر گردد ارزانى و فراوانى بسیار آشکار گردد».[16]
«زوال»؛ در محضر امام صادق(ع) سخن از مردانی شد که با آنها عمل شنیع لواط انجام می‌شود، و آن‌حضرت فرمود: «... در ایجاد آنها فرزندى از ابلیس به نام زوال شرکت داشت و هر مردى را که زوال در او شریک باشد، مفعول واقع می‌شود و هر زنى که در آن شریک باشد عقیم خواهد شد...».[17]
«متکوّن»؛ امام صادق(ع) فرمود: «ابلیس یک شیطانى دارد که او را متکون می‌گویند؛ او به هر صورتى ظاهر می‌شود، گاهى در صورت‌هاى کوچک و گاهى بزرگ دیده می‌شود».[18]
«خنزب»؛[19] بین نمازگزار و نمازش حایل می‌شود؛ یعنی حضور قلب را از وی برطرف می‌کند. چنان‌که در روایتی چنین آمده است که: عثمان بن ابی العاص بن بشر در خدمت رسول خدا(ص) عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل می‌شود - یعنی حضور قلب را از من می‌گیرد - حضرت جواب داد: «نامش شیطان"خنزب" است. پس هر زمان از او ترسیدی، به خدا پناه ببر».[20]
با آن‌که نمی‌توان به صورت قطعی، تمام گزارش‌های بالا را تأیید کرد، اما وجود یاورانی برای ابلیس، چیزی است که در قرآن کریم بدان تصریح شده است.

 

[1]. مکارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏5، ص 407 – 408، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.

[2]. انعام، 112.

[3]. کهف، 50.

[4]. ر. ک: مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ‏26، ص 282، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم‏، 1404ق؛ قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج ‏11، ص 420 – 421، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.

[5]. نورى، حسین بن محمد تقى‏، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏1، ص 323، قم، مؤسسة آل البیت(ع)‏، چاپ اول‏، 1408ق.

[6]. کلینى، محمد بن یعقوب‏، کافی، ج ‏5، ص 552، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم‏، 1407ق.

[7]. الجامع لأحکام القرآن، ج ‏11، ص 421؛ ابوالفتوح رازى، حسین بن على، روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج ‏12، ص 367، مشهد، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1408ق.

[8]. ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر القرآن العظیم، ج ‏7، ص 2367، عربستان سعودى، مکتبة نزار مصطفى الباز، چاپ سوم، 1419ق؛ طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏15، ص 171، بیروت، دار المعرفة، چاپ اول، 1412ق؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ‏4، ص 227، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ‏4، ص 327، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق.

[9]. جرجانى، ابو المحاسن حسین بن حسن، جلاء الأذهان و جلاء الأحزان، ج ‏5، ص 393 – 394، تهران، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1377ش؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، ج ‏12، ص 367؛ ثعلبى نیشابورى، ابو اسحاق احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ‏6، ص 176، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1422ق؛ بغوى، حسین بن مسعود، معالم التنزیل فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 198، بیروت، داراحیاء التراث العربى، چاپ اول، 1420ق.

[10]. صدر الدین شیرازى، محمد بن ابراهیم‏، شرح أصول الکافی، محقق، مصحح، خواجوى، محمد، ج ‏1، ص 247، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى‏، چاپ اول‏، 1383ش.

[11]. قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله‏، قصص الأنبیاء(ع)، محقق، عرفانیان یزدى، غلامرضا، ص 212، مشهد، مرکز پژوهش هاى اسلامى‏، چاپ اول‏،  1409ق؛ روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، ج ‏19، ص 132.

[12]. قصص الأنبیاء(ع)، ص 212 – 213.

[13]. قمى، على بن ابراهیم‏، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوى جزائرى، طیب‏، ج ‏2، ص 356، قم، دار الکتاب‏، چاپ سوم‏، 1404ق.

[14]. کلینى، محمد بن یعقوب‏، کافی، ج ‏8، ص 232، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم‏، 1407ق.

[15]. قوس؛ یعنی رنگین کمان که روى ابر در رنگ‌هاى بنفش و آبى و سبز و زرد و پرتقالى و سرخ نمایان می‌شود. بستانى، فؤاد افرام، مهیار، رضا، فرهنگ ابجدى‏، ص 711، تهران، اسلامی‏، چاپدوم‏، 1375ش.

[16]. طبرسى، احمد بن على‏، الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق، خرسان، محمد باقر، ج ‏1، ص 260، مشهد، نشر مرتضى‏، چاپ اول‏، 1403ق؛ ر. ک: حقى بروسوى  اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج ‏4، ص 133، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.

[17]. کافی، ج ‏5، ص 549؛ صدوق، محمد بن على‏، علل الشرائع، ج ‏2، ص 552، قم، کتاب فروشى داورى‏، چاپ اول‏، 1385ش. 

[18]. کشى، محمد بن عمر، رجال الکشی(إختیار معرفة الرجال)، ص 300، مشهد، مؤسسة نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول‏، 1409ق.

[19]. الجامع لأحکام القرآن، ج ‏1، ص 89؛ معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ‏3، ص 199.

[20]. طبرسى، فضل بن حسن‏، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 125، تهران، اسلامیه‏، چاپ سوم‏، 1390ق.

منبع: اسلام کوئست


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.