بررسی ماجرای صلح امام حسن (ع)؛ یکسان نپنداشتن گفتمان جنگ با جهاد، مهم‌ترین درس صلح امام بود

کد خبر: 104445
امام حسن (ع) در جنگ‌های پدرشان امام علی (ع) حضور و مشارکت داشتند و صلح خود را هم در میدان نبرد پذیرفتند، نه این‌که اصلاً روح جنگاوری نداشته باشند.
وارث

صلح امام حسن (ع) در کنار سکوت و قیام حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام، قیام امام حسین علیه السلام، مناجات عالمانه و عابدانه امام زین‌العابدین علیه السلام و تلاش و مجاهده و مبارزه سایر ائمه اطهار علیهم‌السلام در قاب «جهاد» تعریف می‌شود؛ جهادی که گاه در قالب صلح نمود پیدا کرده و گاه در قالب قیام مسلحانه.

در گفتگویی که با حجت‌الاسلام دکتر محسن الویری، پژوهشگر و عضو هیات علمی دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام انجام شده، به بررسی ابعاد و درس‌های صلح تاریخی و نرمش قهرمانانه امام حسن مجتبی علیه السلام پرداخته ایم. آن طور که این محقق اسلامی توضیح می‌دهد، دلالت سیاسی صلح امام حسن علیه السلام اگر این باشد که وقتی زمینه مردمی برای حکومت وجود ندارد و اگر حفظ اسلام محدود و منحصر به حرکت نظامی نیست، باید برای حفظ اسلام راه‌هایی غیر از روش مسلحانه و جنگ برگزینیم، در این صورت می‌توان گفت جایگاه این صلح در هندسه فکر شیعی نمایش دادن جوهره حق محور و مردم­گرای اندیشه سیاسی مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام است که اتفاقاً با بخش عمده این دوره 319 ساله هم سازگار است. بنابراین اصرار به برتر دانستن قیام نسبت به صلح به صورت مطلق لاجرم به زیر سؤال رفتن سیرة لااقل ائمه ابناء الحسین علیه و علیهم‌السلام را به دنبال دارد. اگر همواره قیام برتر است چرا دیگر ائمه پس از امام حسین علیه السلام چنین نکردند؟ حتی شهادت‌طلبی هم منوط و منحصر به قیام نیست، مگر امامانی هم که راه قیام بالسیف را برای حفظ اسلام برنگزیدند به توفیق شهادت نائل نیامدند؟

ماجرای صلح امام حسن علیه السلام

ماجرای صلح امام حسن علیه السلام و واگذاری خلافت به معاویه چه بود؟

گزارش کوتاه رویداد صلح امام حسن علیه السلام این است که پس از شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در بامداد جمعه 21 رمضان سال 40 قمری و بیعت مردم مدینه با فرزند بزرگ ایشان یعنی امام حسن علیه السلام در همان روز، معاویه که از زمان خلافت خلیفه دوم امارت شام را بر عهده داشت و حکم عزل خود را در زمان امیرالمؤمنین علی علیه السلام نپذیرفته بود و به دنبال ماجرای حکمیت مدعی خلافت هم شده بود، دو نفر را برای بر هم زدن اوضاع کوفه و بصره علیه امام حسن علیه السلام به این دو شهر اعزام کرد.

این دو نفر شناسایی و کشته شدند و به دنبال آن امام نامه­ای به معاویه نوشتند و ضمن تقبیح اقدام او برای ترور و ایجاد جو وحشت، این اقدام او را به منزله اعلام جنگ شمردند و آمادگی خود را برای رویارویی اعلام کردند.

ظاهراً در این دوره چند نامه بین امام و معاویه رد و بدل شده است که همه آن‌ها در دست نیست. احتمال این‌که امام علیه السلام در همان ابتدای شروع خلافت هم آن‌گونه که ابن طلحه شافعی در مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول نقل کرده است (صفحه 240) نامه‌ای برای عزل معاویه نوشته باشند منتفی نیست.

معاویه ضمن پیشنهاد صلح و پراکندن آن به‌وسیله عوامل خود نزد عراقیان، سپاهی آراست و به سمت عراق حرکت کرد و در میانه راه امام حسن علیه السلام هم کوفه را به‌سوی صفین که نبرد امیرالمؤمنین با معاویه در آنجا رخ داده بود حرکت کردند و حجر بن عدی را هم برای فراخوان و آماده‌سازی نیرو از شهرهای در مسیر فرستادند.

افرادی با انگیزه‌های گوناگون در لشکر امام

متأسفانه استقبال مردم از این فراخوان خوب نبود و کسانی هم که با امام همراه شدند، هرچند تعداد آن‌ها را تا چهل هزار نفر هم ذکر کرده‌اند بسیار متنوع بودند و هر یک با انگیزه‌ یا باور یا تحلیلی متفاوت از دیگری حضور یافته بودند. امام در کوشک سفید در اطراف مدائن که ظاهراً در ساباط بوده خیمه زدند.

اگر ساباط معرب کلمه بلاش‌آباد باشد می‌توان حدس زد که این شهر به عنوان یکی از شهرهای اقماری تیسفون در یک میلی شمال پایتخت ساسانیان بوده و کاخ معروف سفید که متأسفانه نشانی از آن باقی نیست در آن قرار داشته است. با این تقریر همه اختلاف‌نظرها درباره مکان خیمه زدن امام حل خواهد شد. در اینجا اوضاع لشگرگاه امام متأثر از عواملی که فرصت پرداختن به آن‌ها نیست به هم ریخت و احتمالاً به خود امام هم حمله شد و آن حضرت به‌صورت مجروح به داخل شهر تیسفون برده شدند.

معاویه با اطلاع از اوضاع لشگر امام، دوباره پیشنهاد صلح را مطرح کرد و امام پیش یا پس از به‌هم‌ریختگی اردوگاه با مشاهده اوضاع و به‌ویژه گرویدن پنهان بسیاری از چهره‌های شاخص سپاه خود به معاویه و مِیلِ الْجُمْهُورِ مِنْهُمْ إِلَى الْعَاجِلَةِ وَ زُهْدِهِمْ فِی الْآجِلَةِ و با این تحلیل که وَ إِنَّ مَا تَكْرَهُونَ فِی الْجَمَاعَةِ خَیْرٌ لَكُمْ مِمَّا تُحِبُّونَ فِی الْفُرْقَةِ (آنچه در یکپارچگی اجتماعی ناخوشایندتان است برای شما بهتر از چیزی است که در چنددستگی دوست می‌دارید) به این ترتیب تمایل خود را برای پذیرش مشروط صلح پیشنهادی معاویه اظهار داشتند. آن گونه که در صفحه 234 جلد دوم تحف العقول آمده، امام در جایی دیگر در این زمینه فرموده‌اند:

إِنَّا وَ اللَّهِ مَا ثَنَانَا عَنْ أَهْلِ الشَّامِ شَكٌّ وَ لَا نَدَمٌ وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ أَهْلَ الشَّامِ بِالسَّلَامَةِ وَ الصَّبْرِ فَسُلِبَتِ السَّلَامَةُ بِالْعَدَاوَةِ وَ الصَّبْرُ بِالْجَزَعِ وَ كُنْتُمْ فِی مُنْتَدَبِكُمْ إِلَى صِفِّینَ وَ دِینُكُمْ أَمَامَ دُنْیَاكُمْ وَ قَدْ أَصْبَحْتُمُ الْیَوْمَ وَ دُنْیَاكُمْ أَمَامَ دِینِكُمْ‏

سوگند به خدا ما به دلیل تردید یا پشیمانی از جنگ با اهل شام روی برگردان نشدیم، همانا ما با شامیان با سلامت و صبر می‌جنگیدیم ولی سلامت را عداوت از بین برد و صبر را بیتابی، آنگاه به صفین فراخوانده شدید دین شما از دنیایتان پیشی گرفته بود و امروزه به‌گونه‌ای شده‌اید که دنیای شما از دینتان پیشی گرفته است.

به هر حال معاویه به حرکت خود ادامه داد و در نُخَیله (نزدیک شهر کِفل در استان بابل کنونی عراق) در این باره سخنرانی کرد و سپس راهی کوفه شد. امام هم پس از یک سخنرانی در مدائن به کوفه بازگشتند. در کوفه معاویه از امام خواست که در حضور جمع سخنرانی کنند و واگذاری خلافت به معاویه و بیعت با او را رسماً اعلام کنند، امام هم در یک سخنرانی مهم ضمن تصریح به احقیت خود برای خلافت و تبیین شرایط جامعه، چنین کردند و سپس کوفه را به سمت مدینه ترک کردند. بیعت امام حسن علیه السلام با معاویه در ربیع‌الاول سال 41 قمری اتفاق افتاد.

طبعاً در اینجا جزییات بسیاری درباره موضع‌گیری‌های اطرافیان امام حسن علیه السلام، مفاد صلح‌نامه، اقدامات دیگران و دیگر امور وجود دارد که فرصت پرداختن به آن‌ها نیست. تحلیل و تبیین سیاسی و روان‌شناختی اقدامات معاویه در این دوره، خود به‌تنهایی نیازمند تدوین یک رساله دکتری و یا پژوهش روش­مند متتبعانه است.

بررسی تاریخی رویداد

اگر نگاهی غیرتعبدی به سیره اهل‌بیت علیهم‌السلام بیندازیم، به نظر می‌رسد در ظاهر سیره آن بزرگان با یکدیگر متفاوت بود.

منظورتان از نگاه غیرتعبدی را متوجه نمی­شوم، یعنی چه که نگاهی غیرتعبدی به سیره داشته باشیم؟

منظور این است که به عنوان یک پژوهشگر تاریخ به بررسی سیره بپردازیم، نه با این نگاه که مثلاً بگوییم ائمه نور واحد بودند.

بله، بسیار خوب.

گر چنین نگاه غیرمتعبدانه‌ای به سیره داشته باشیم، مشاهده می‌کنیم که سیره آن بزرگان با یکدیگر متفاوت بود. چنانکه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بارها در غزوات نبی مکرم اسلام شرکت داشتند و در میدان‌هایی مانند جنگ جمل، صفین و نهروان دست به شمشیر بردند و یا امام حسین علیه السلام قیام مسلحانه را انتخاب کردند، درحالی‌که امام حسن مجتبی علیه السلام اقدام به صلح کردند. چگونه می‌توان به شبهه عده‌ای مبنی بر تناقض رویه آن بزرگان پاسخ داد؟

اگر این حرف درست باشد که نیست، باید نستجیر بالله هر یک از معصومان علیهم‌السلام را در زمان زندگی خودشان هم دچار تناقض بدانیم، زیرا زندگی آنها هم همراه با همین صلح و جنگها بوده است، همان امیرالمؤمنین علی علیه السلام که به تعبیر شما بارها در غزوات شرکت کرده بودند، در عهد معروف خود برای مالک اشتر ایشان را توصیه به پذیرش صلح می‌کنند: «وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاكَ إِلَیْهِ عَدُوُّكَ وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًى فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ، وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِكَ، وَ أَمْناً لِبِلَادِكَ»، یعنی: «صلحی را که دشمنت بدان میخواند رد مکن، رضای خداوند در این است، در هنگامة صلح رفع خستگی سپاهیانت و آسودگی از غمهایت و امنیت برای سرزمینت قرار دارد.» و خود امام حسن علیه السلام هم در جنگهای پدرشان امام علی علیه السلام حضور و مشارکت داشتند و صلح خود را هم در میدان نبرد پذیرفتند نه این که اصلاً روح جنگاوری نداشته باشند و یا امام حسین علیه السلام مادام که معاویه در قید حیات بود، به تعبیر شما قیام مسلحانه نکردند.

بنا بر این به صرف تفاوت رفتار دو امام معصوم علیه السلام نمی­توان اینگونه حکم کلی به تناقض در رفتار داد. همان طور که در زندگی فردی یکایک ما قابل درک است که زندگی شرایط و بایستگی­ها و اقتضائات مختلف دارد و انسان هر چقدر هم که ثبات شخصیت و برنامه برای زندگی داشته باشد متناسب با شرایط مختلف به گونه­های مختلف رفتار کند.

امامان بزرگوار ما هم ضمن اشتراک در مبانی و اهداف خود برای پیشبرد این اهداف که در رأس آن حفظ اسلام و میراثهای گرانقدر نبوی یعنی قرآن و عترت و امت اسلامی بود حسب شرایط راهبردها و روشهای گوناگونی اتخاذ کردند؛ این کجا و رفتار تناقض­آمیز و دوگانه کجا؟

انفعالی نبودن حرکت امام حسن علیه السلام

پرسش دیگری که در اینجا مطرح می شود، آن است که طبق فرموده مقام معظم رهبری «امام حسن مجتبی علیه السلام آن روز به خاطر یک مصلحت بزرگ‌تر که حفظ اصل اسلام بود، مجبور شد این تحمیل را به جان بپذیرد.» این نکته نشان می‌دهد صلح آن حضرت، حرکتی انفعالی نبوده. آیا می‌توان نتیجه گرفت اگر هر یک از امامان دیگر به‌جای امام حسن مجتبی علیه السلام در آن برهه تاریخی حضور داشتند، اقدام به صلح می‌کردند؟

از آن مقدمه این نتیجه به دست نمی‌آید، این که ما برای حفظ مصلحت‌های بزرگتر تن به تغییر تاکتیکهای خود بدهیم یک بحث است و این که هر یک از ائمه علیهم‌السلام در جای یکدیگر رفتاری واحد داشتند یک بحث دیگر. از انفعالی نبودن حرکت امام حسن علیه السلام نمی‌توان ضرورت یکسانی رفتار ائمه علیهم‌السلام در آن شرایط را برداشت کرد، این دو ربطی به هم ندارند.

این که هیچ خصوصیت فردی و تفاوت سلیقه و روحیه شخصی برای ائمه علیهم‌السلام قائل نباشیم، مبنایی است که ظاهراً اکثریت به آن قائل هستند و در جایی دیگر باید در این باره صحبت شود که آیا تفاوت سلیقه و روحیه دو نفر به عصمت آنها لطمه می‌زند یا نه؟ من الان نمیخواهم وارد این بحث شوم. پاسخ قسمت اخیر پرسش شما مبتنی بر موضع ما نسبت به این باور کلامی است. ولی بخش نخست پرسش شما به یک موضوع تاریخی برمی‌گردد.

نکته بسیار مهم در سخنی که از رهبر معظم انقلاب نقل گردید این است که حفظ اسلام فقط در جنگیدن و دعوت کردن به جنگ و شمشیر به دست گرفتن نیست، و لذا اگر کسی در میدان مذاکره و گفتگو و مصالحه و نرمش در برابر دشمن و فضا خالی کردن موقت برای دشمن و حتی تن دادن به پذیرش منصب از سوی او معتقد بود که قصد دارد اسلام را حفظ کند، نمی­توان او را متهم به وادادگی در برابر دشمن و ضعف نفس و ترس و دشمن­ناشناسی و حرکت منفعلانه کرد.

هندسه تفکر شیعه

در هندسه تفکری شیعه، جایگاه صلح امام حسن علیه السلام نسبت به سایر وقایع تاریخی ازجمله قیام امام حسین علیه السلام کجاست؟ آیا برتر دانستن قیام نسبت به صلح صحیح و قابل دفاع است؟

درباره مقام ممتاز و بی­بدیل حضرت سیدالشهداء و جایگاه ویژه‌ای که بین ائمه علیهم‌السلام دارند و توصیه‌هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر ائمه علیهم‌السلام در باره ایشان دارند جای هیچ بحث و گفتگویی نیست و بحث تاریخی ما نباید خدای ناکرده این کژتابی را داشته باشد که بخواهد ذره‌ای تردید و تزلزل در این باره به دنبال داشته باشد.

ولی چون شما از هندسه تفکر شیعه و نیز نسبت این صلح با دیگر رویدادهای تاریخی و به عنوان مثال قیام سیدالشهداء پرسیدید در پاسخ باید عرض کنم که اگر شروع قیام امام حسین علیه السلام را از روی کار آمدن یزید در 15 رجب سال 60 قمری و یا دعوت او به بیعت در اواخر ماه رجب بدانیم، مجموعه این قیام تا شهادت آن حضرت در 10 محرم سال 61 قمری به شش ماه هم نمی‌رسد و زندگی ائمه علیهم‌السلام حداقل یک دوره 250 ساله بر اساس عصر حضور است.

به نظر می‌رسد دوره غیبت صغری را هم باید به این دوره بیافزاییم. زیرا رفتار امام علیه السلام در آن دوره نیز به نوبه خود و متناسب با خود شایسته الگوبرداری برای ماست، همان طور که به روایات امام زمان سلام الله علیه در این دوره استناد می‌شود سیره ایشان هم می‌تواند مستند قرار گیرد، ولی معمولا این دوره از این نظر یکسره کنار گذاشته شده است، بنا بر این ما در حقیقت با یک دوره 319 ساله که از اوایل سال یازدهم قمری شروع می‌شود و با آغاز غیبت صغری در سال 329 قمری پایان ‌می‌یابد روبرو هستیم. تأکید می­کنم که نمی­خواهم طول دوره و بازه زمانی یک رویداد را ملاک داوری قرار دهم، ولی از نظر تنوع نگاهها و رفتارهای این دوره طولانی که نگاه کنیم، قیام امام حسین علیه السلام یک برش شش ماهه از یک بازه زمانی 319 ساله است و ما با دهها نمونه روشهای دیگر در این دوره طولانی که آنها هم برای ما حجیت دارند روبرو هستیم.

دلالت سیاسی صلح امام حسن علیه السلام اگر این باشد که وقتی زمینه مردمی برای حکومت وجود ندارد و اگر حفظ اسلام محدود و منحصر به حرکت نظامی نیست، باید برای حفظ اسلام راه‌هایی غیر از روش مسلحانه و جنگ برگزینیم، در این صورت می‌توان گفت جایگاه این صلح در هندسه فکر شیعی نمایش دادن جوهره حق محور و مردم­گرای اندیشه سیاسی مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام است که اتفاقاً با بخش عمده این دوره 319 ساله هم سازگار است.

بنا بر این اصرار به برتر دانستن قیام نسبت به صلح به صورت مطلق لاجرم به زیر سؤال رفتن سیرة لااقل ائمه ابناء الحسین علیه و علیهم‌السلام را به دنبال دارد. اگر همواره قیام برتر است چرا دیگر ائمه پس از امام حسین علیه السلام چنین نکردند؟ حتی شهادت‌طلبی هم منوط و منحصر به قیام نیست، مگر امامانی هم که راه قیام بالسیف را برای حفظ اسلام برنگزیدند به توفیق شهادت نائل نیامدند؟

چهره معاویه در تاریخ

در تاریخ چهره معاویه را به‌عنوان فردی عیاش، سیاس، بدعهد و عزل شده در دوران امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می‌شناسیم. در این شرایط این پرسش مطرح است که چگونه امام حسن علیه السلام، خلافت را به شخصی واگذار کردند که به‌هیچ‌وجه شایستگی این سمت را ندارد؟

اینطور نیست که امام حسن علیه السلام معاویه را برای این مسؤولیت انتخاب کرده باشند که اشکال کنیم چرا فردی با این ویژگیهای ناپسند را انتخاب کردند؟

کسی که در برابر امام حسن علیه السلام توانسته بود با استفاده از زمینه‌های فکری و سیاسی موجود و برنامه‌ریزی‌های خود اوضاع را در دست بگیرد، کسی به نام معاویه بود که برخی از ویژگیهایی که برای او ذکر گردید مانند سیاس بودن از نظر برخی یک امتیاز برای او به حساب می‌آید. از عیاشی‌های معاویه خبری نداریم ولی سیاس بودن او برایش یک امتیاز بود، این که او به ادارة جامعه می‌اندیشید و کاری به دین مردم نداشت، هر چند بر اساس معیارهای مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام نکوهیده است، ولی برای او یک امتیاز به حساب می‌رفت.

او به هنگام حرکت به سمت کوفه برای دریافت خلافت در سخنرانی خود در نُخَیله قسم خورد که من نجنگیدم که شما نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج به جای آورید و زکات پرداخت کنید، چرا که شما خودتان اینها را انجام می‌دهید، ولی من جنگیدم تا بر شما حکم برانم. تلقی مسلمانان در آن زمان هم این بود که معاویه توانسته انسجام ایجاد کند.

سال شروع خلافت او را عام الجماعه خوانده‌اند، یعنی سال یکدست شدن جامعه و پایان یافتن اختلاف‌نظرها، حکومت او هم بیست سال طول کشید. لذا علت تحویل خلافت به یک عنصر عیاش تعبیر درستی نیست، هر چند دور بودن معاویه از ارزشهای دینی، عداوت او نسبت به خاندان پیامبر، فاصله داشتن روش حکومت او از روش حکومت پیامبر، عهدشکنی او، بدعت‌گذار بودن او و بازیچه قرار دادن دین و دینداران از سوی او محل تردید نیست.

اصلاً معاویه یا غیر معاویه؛ چرا امام علیه السلام از حکومت تنازل کردند و چرا آن چه خود داشته به بیگانه محول کردند؟

اینجا همان بحث ضرورت مقبولیت و فراهم بودن زمینه اجتماعی نافذ بودن حکم امام مطرح است که اگر مردم نخواهند حتی اگر امام جامعه یک امام معصوم باشد امکان تصدی‌گری حکومت برای او فراهم نخواهد بود.

درس‌های صلح تاریخی امام حسن مجتبی علیه السلام

درس‌های صلح تاریخی امام حسن مجتبی علیه السلام برای جامعه امروز ما چیست؟ آیا می‌توان در جامعه، هر حرکتی که به نام صلح و یا برای فرار از جنگ صورت بگیرد، لزوماً مصداق حرکت آن حضرت تعبیر کرد؟

البته موضوع تطبیق­ و تعمیم‌های تاریخی و درس گرفتن از تاریخ برای جامعه امروز نیازمند یک سلسله تأملات نظری و روشی است و به آسانی نمی‌توان به این پرسش پاسخ گفت. از طرف دیگر این که واقعا اراده‌ای برای درس‌آموزی از ائمه اطهار علیهم‌السلام و از جمله امام حسن علیه السلام در جامعه ما وجود دارد یا نه برای حقیر و امثال حقیر محل تردید است، ولی به هر حال نباید نومید بود و از بیان درسهایی که به ذهن می‌رسد چشم پوشید.

صلح امام حسن علیه السلام درسهای زیادی برای جامعه ما دارد که شاید مهم‌ترین آن در هم نیامیختن و یکسان نیانگاشتن گفتمان جنگ با گفتمان جهاد است، آن حکم شرعی تعطیل ناپذیر و فراگیر و همیشگی دینی جهاد است و آن چه تنها یکی از مصادیق جهاد است و اتفاقاً ائمه علیهم‌السلام هم دنبال آن نبودند و تا حد ممکن از آن دوری می­جستند جنگ است.

یکسان شمردن جهاد با جنگ یک اشتباه بزرگ است. کسی تردید ندارد که اقدام امام علیه السلام برای پذیرش صلح پیشنهادی معاویه به معنای جهادگریزی آن حضرت نیست؛ همان طور که سکوت امام سجاد علیه السلام در ماجرای بسیار تلخ حره در مدینه و اهتمام باقرین علیهما السلام به فعالیت علمی در اوج فعالیتهای ستمهای بنی امیه و بنی العباس و پذیرش منصب ولایتعهدی از سوی امام رضا علیه السلام و به همین ترتیب در غیبت به سر بردن ولی عصر سلام الله علیه هیچ یک به معنای جهادگریزی و شهادت‌گریزی و منفعل بودن و نستجیر الله ذلت­پذیری نیست.
منبع: تسنیم


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.