شعر/ به این خوشیم
سعید بیابانکی
وارث:
بیا که آینه روزگار زنگاری ست
بیا که زخمِ زبان های دوستان، کاری ست
به انتظار نشستن در این زمانه یأس
برای منتظران، چاره نیست؛ ناچاری ست
به ما مخند اگر شعرهای ساده ما
قبول طبع شما نیست؛ کوچه بازاری ست
چه قاب ها و چه تندیس های زرّینی
گرفته ایم به نامت که کنج انباری ست!
نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود
کنون بیا که بناهایمان طلاکاری ست
به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم
تمام سال اگر کارمان عزاداری ست
نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند
که کار منتظرانت همیشه بیداری ست
افزودن دیدگاه جدید