سروده‌های جدید غلامرضا سازگار در «یک ماه خون گرفته»

کد خبر: 15099
هشتمین جلد از مجموعه آثار «یک ماه خون گرفته»، سروده غلامرضا سازگار، همزمان با ایام عزاداری سالار شهیدان و به منظور آشنایی بیشتر شاعران جوان با سبک و سیاق سروده‌های استوار آیینی منتشر خواهد شد.

وارث: «یک ماه خون گرفته» مجموعه‌ای از حاج غلامرضا سازگار است که تاکنون هفت جلد از این اثر توسط شرکت چاپ و نشر بین‌الملل به بازار نشر عرضه شده است. این شرکت همزمان با فرارسیدن ماه عزای حسینی، هشتمین جلد از این اثر را نیز روانه بازار کتاب خواهد کرد. در این مجلد تعدادی از نوحه و مراثی جدید سروده شده توسط سازگار به منظور آموزش مداحی و روضه‌خوانی به مداحان جوان عرضه خواهد شد.

هشتمین مجلد از «یک ماه خون گرفته» در بردارنده مراثی و سروده‌هایی در رثای خاندان اهل بیت(ع) و وقایع پس از کربلا است. از جمله این موارد می‌توان به مصائب شام، حضرت رقیه(س)، ورود به مدینه، دفن ابدان مطهر در خاک کربلا، امام سجاد(ع) و ... اشاره کرد. از جمله ویژگی‌های اشعار این مجموعه استناد به احادیث و روایات معتبر تاریخی در خصوص اهل بیت(ع) و واقعه عاشورا است که با زبانی ساده اما تأثیرگذار به نظم درآمده است.

هشتمین جلد از این مجموعه نیز همانند دیگر مجلدات به همراه لوح فشرده عرضه شده است که در آن زهیر سازگار به خوانش اشعار با الحان و روش‌های مختلف می‌پردازد؛ از این روی مداحان می‌توانند شیوه‌های مختلف خوانش اشعار را فراگیرند. یکی از ویژگی‌های سروده‌های سازگار، همراهی اشعار با سیره اهل بیت(ع) است، به طوری که به نظر بسیاری از اهالی شعر ولایی، سروده‌های این شاعر پیشکسوت، نمونه کامل و استواری از شعر آیینی و ولایی ناب است که می‌تواند الگوی مناسبی برای شاعران جوان‌تر باشد.

سروده ذیل نمونه‌ای از اشعار مندرج در مجموعه «یک ماه خون گرفته» است که در رثای حضرت عباس(ع) به نظم درآمده:

«این دیده و این دست و این فرق شکسته

این صورت و این قامت در خون نشسته

تنها نه امروز یار تو هستم

از روز اول دل بر تو بستم

بیرون بکش تیر از دو چشمم نازنینم

شاید که یک دم روی زهرا را ببینم

این دم آخر فاطمه باید

سقائی‌ام را امضا نماید

بگذار در آغوش پر مهرت بمیرم

دستی ندارم تا تو را در بر بگیرم

چه می‌شود ای ولیّ ذوالمنّ

تو افکنی دست به گردن من

بگذار عطشان بر لب دریا بمیرم

بگذار تا در علقمه تنها بمیرم

با آنکه از تن افتاده دستم

خجل ز اشک سکینه هستم...»

/د115