چهل حديث گهربار درباره امام زمان(عج)

کد خبر: 17946

لزوم وجود حجت در هر عصر و زمان

۱. عن أمير المؤمنين عليه السّلام- فى حديث طويل- قال: «لا تخلو الأرض من حجّة قائم للّه بحجّة: إمّا ظاهرا مشهورا، أو خآئفا مغمورا؛ لئلّا تبطل حجج اللّه و بيّناته». (اثبات الهداة، ج۵، ص٧٧)

از امیرالمؤمنین علیه‌السلام در بخشی از یک حدیث طولانی چنین نقل شده است: «زمین [هیچگاه] از حجتی که به اقامه امر خدا قیام کند خالی نیست: یا آشکار است و مردم او را میشناسند، و یا در شدت و سختی و مخفی از دیدگان مردم نگران اداره اهل زمین است؛ تا حجتهای الهی و آیات پروردگار در مسیر حق دوام یابد».

 

۲. عن أبى عبد اللّه- جعفر بن محمّد- عن آبائه عن علىّ عليه السّلام أنّه قال فى خطبة له على منبر الكوفة: «أللّهمّ! إنّه لا بدّ لأرضك من حجّة لك على خلقك، يهديهم الى دينكو يعلّمهم علمك؛ لئلا تبطل حجّتك، و لا يضلّ أتباع أوليائك بعد إذ هديتهم: إمّا ظاهر ليس بالمطاع؛ و أمّا مكتتم و مترقب. فان غاب عن النّاس شخصه فى حال هدنتهم، فإنّ علمه و آدابه فى قلوب المؤمنين منبثّة، فهم بها عاملون.» (کمال‌الدین، ج١، ص٣٠٢)

از امام جعفر صادق علیه‌السلام از پدران بزرگوارش از علی علیه‌السلام در خطبهای که بر منبر کوفه ایراد فرموده است، نقل شده است: «پروردگارا [تو خود گواهی] که اهل زمین را از داشتن حجتی از ناحیه تو که آنان را به دین تو هدایت کند و علم الهی را به ایشانبیاموزد، و حجتت از تمامیت نیفتد و پیروان اولیائت بعد از اینکه [به وسیله پیامبران] هدایتشان کردی گمراه نشوند، گریزی نیست: این حجت تو یا در میان مردم ظاهر و برای آنان آشناست، امّا از او اطاعت نمیکنند؛ یا از دید مردم پنهان و منتظر زمان ظهور است. زمانی که مردم در صلح و آرامش هستند اگر وجود حجت از نظر آنان غایب باشد دانش و منش او به دلهای مؤمنین میرسد و ایشان به آن عمل میکنند».

 

۳. عن أبى عبد اللّه عليه السّلام- فى حديث- انّ أمير المؤمنين عليه السّلام قال: «اعلموا أنّ الأرض لا تخلو من حجّة للّه عزّ و جلّ، و لكن اللّه سيعمى خلقه عنها بظلمهم و جهلهم، و لو خلت الأرض ساعة واحدة من حجة للّه، ساخت بأهلها؛ و لكن الحجّة تعرف النّاس و لا يعرفونها، كما كان يوسف يعرف النّاس و هم له منكرون». (اثبات الهداة، ج۵، ص١۵۴)

امام صادق علیه‌السّلام از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل میفرماید که فرمود: «بدانید که زمین از حجت خدای عزّوجلّ خالی نیست، اما به‌واسطه ستمگریها و جهالتهای مردم، خداوند دیدگانشان را از مشاهده او فرو بسته است و اگر زمین لحظهای از حجت خدا خالی باشد نظامش درهم ریخته و اهلش را در خود فرو خواهد برد، اما حجت خدا مردم را میشناسد، ولی مردم او را نمیشناسند همانگونه که حضرت یوسف مردم (برادرانش) را میشناخت و آنها او را نشناختند».

 

بقیةالله از نسل پیامبر اکرم است

۴. و عن النّبىّ صلّى اللّه عليه و اله فى حديث قدسىّ طويل: «انّ اللّه عزّ و جلّ قال لنبيّه صلّى اللّه عليه و اله: قد جعلت عليّا وزيرك و خليفتك من بعدك على أهليك و امّتك، و أعطيتك اذا خرج من صلبك أحد عشر مهديّا، كلّهم من ذرّيتك، من البكر البتول، آخر رجل منهم يصلّى خلفه عيسى بن مريم، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا و ظلما، انجى به من الهلكة و اهدى به من الضّلالة، و أبرء بن الأعمى و أشفى به المريض.» (اثبات الهداة، ج۵، ص٢١٩)

از قول پیامبر در بخشی از یک حدیث قدسی طولانی چنین نقل شده است: «خدای عزوجل به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: من علی را وزیر و در بین اهل‌بیت و امتت جانشین بعد از تو قرار دادم، و از نسلت، از طریق زهرای بتول یازده جانشینِ به حق راه یافته به تو عنایت کردم که آخرین آنها مردی است که عیسی‌بن‌مریم به امامت او نماز گزارد، او زمین را همانگونه که از ستم پر شده است از عدالت سرشار خواهد کرد، به دست او انسانها را از هلاکت نجات بخشم و گمراهان را به راه راست راهبری کنم، دیده کوران باز کنم و بیماران را شفا دهم».

 

۵. عن الصّادق جعفر بن محمّد عن ابيه عن جدّه عليهم السّلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله: «القائم من ولدى، اسمه اسمى، و كنيته كنيتى، و شمائله شمائلى، و سنّته سنّتى، يقيم النّاس على ملّتى و شريعتى، و يدعوهم الى كتاب اللّه عزّ و جلّ. من أطاعه أطاعنى، و من عصاه عصانى، و من أنكره فى غيبته فقد أنكرنى، و من كذّبه فقد كذّبنى، و من صدّقه فقد صدّقنى. الى اللّه أشكو المكذّبين لى فى أمره، و الجاحدين لقولى فى شأنه، و المضلّين لامّتى عن طريقه، وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ». (اثبات الهداة، ج۵، ص٩٩)

از امام صادق به نقل از امام باقر به نقل از جدش علیهم‌السلام به نقل از رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است: «امام قائم از فرزندان من است، نامش نام من، کنیهاش کنیه من، سیما و قامتش چون سیما و قامت من و سیره و روشش، سیره و روش من است، مردم را بر دین و آئین من استوار نماید و به کتاب خدای عزوجل فراخواند هرکه او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده است و هرکه از او سرپیچی کند، مرا سرپیچی کرده است. آن کسیکه در غیبتش او را منکر شود مرا منکر شده و دروغ پندارنده او مرا به دروغ نسبت داده، پذیرنده او به راستی، مرا به راستی باور داشته است. من از کسانیکه سخن مرا درباره [وجود و غیبت و فرج و قیام] او تکذیب میکنند و امتم را از راه او منحرف مینمایند به خدا شکایت میبرم، وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ».

 

۶. عن أبى عبد اللّه علیه‌السلام عن النّبى صلی‌الله‌علیه‌وآله فى حديث انّه قال لعلىّ علیه‌السلام: «اعلم أنّ ابنى منتقم من ظالميك و ظالمى شيعتك فى الدّنيا، و يعذّبهم اللّه فى الآخرة.» فقال سلمان: «من هو؟ يا رسول اللّه! صلّى اللّه عليه و اله» قال: «التّاسع من ولد ابنى الحسين، الّذى يظهر بعد غيبته الطّويلة، فيعلن أمر اللّه و يظهر دين اللّه، و ينتقم من أعداء اللّه، و يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا.» (اثبات الهداة، ج۵، ص١٩۶)

از امام صادق علیه‌السلام به نقل از پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله آمده است که به علی علیه‌السلام فرمود: «بدان که فرزندم از ستمکاران در حق تو و حق شیعیانت، در دنیا انتقام خواهد کشید و در آخرت خداوند آنها را عذاب خواهد کرد». سلمان سؤال کرد: «یا رسول اللّه او کیست؟» پیامبر فرمود: «نهمین فرزند از نسل پسرم حسین است که بعد از غیبتی طولانی ظاهر خواهد شد و دین و فرمان خدا را به صدای رسا به جهانیان خواهد رساند و از دشمنان خدا انتقام خواهد کشید و زمین را همانطور که از ظلم و ستم پر شده است از عدل و داد سرشار خواهد کرد».

 

۷. عن أبى وايل قال: نظر أمير المؤمنين عليه السّلام الى ابنه الحسين عليه السّلام فقال: «انّ ابنى هذا سيّد كما سماّه اللّه سيّدا، و سيخرج من صلبه رجلا باسم نبيّكم، فيشبه الخلق و الخلق، يخرج حين غفلة من النّاس و إماتة من الحقّ و اظهار من الجور. و اللّه، لو لم يخرج لضربت عنقه، يفرح لخروجه أهل السّماء و سكّانها، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا و ظلما.» (اثبات الهداة، ج۵، ص١٢۴)

ابی‌وایل میگوید: امیرالمؤمنین علیه‌السلام به فرزندش حسین علیه‌السّلام نگاه کرد و فرمود: «این پسرم سید و سالار است همانطور که خداوند سید و آقایش نامیده است و از نسل او فرزندی همنام پیامبرتان که در سیما و اندام و نیز اخلاق و رفتار شبیه اوست متولد خواهد شد و در دوران بیخبری و گمراهی مردم و نابودی حق و غلبه ستم خروج خواهد نمود، به خدا قسم خروج او حتمی است وگرنه گردن زده خواهد شد. اهل آسمان و ملائک از خروج او خوشحال میشوند و زمین را همانگونه که از ستم پر شده است از عدل و داد سرشار خواهد نمود».

 

۸. قال: كنت عند أبى جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهما السّلام ذات يوم، فلمّا تفرّق من كان عنده قال لى: «يا أبا حمزة! من المحتوم الّذى لا تبديل له عند اللّه قيام قائمنا؛ فمن شك فيما أقول، لقى اللّه و هو به كافر و له جاحد.» ثمّ قال: «بأبى و امىّ المسمّى باسمى، المكنّى بكنيتى، السّابع من ولدى! بأبى من يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما!». ثمّ قال: «يا أبا حمزة! من أدركه و لم يسلّم له ما سلّم لمحمّد و علىّ، فقد حرّم اللّه عليهالجنّة، و مأواه النّار، و بئس مثوى الظّالمين». (اثبات الهداة، ج۵، ص١۵٣)

ابوحمزه ثمالی میگوید: روزی در خدمت امام باقر علیه‌السلام بودم، وقتی مردم از حضورش مرخص و پراکنده شدند خطاب به من فرمود: «ای اباحمزه از مسائل مسلّم و حتمی در نزد خداوند که به هیچرو قابل تغییر نیست قیام قائم ماست؛ پس هرکه در آنچه میگویم شک کند خدا را در حالی ملاقات خواهد کرد که به او کفر ورزیده و او را انکار کرده باشد». سپس فرمود: «پدر و مادرم فدای آنکه همنام من است و کنیهاش همان کنیه من میباشد و هفتمین فرزند از نسل من است. پدرم فدای آنکه بعد از پر شدن زمین از ناراستی و ستم، آن را از عدل و داد سرشار خواهد کرد». سپس فرمود: «ای اباحمزه هرکه او را درک کند و آنگونه که به پیامبر و امیرالمؤمنین علیهماالسّلام معتقد و تسلیم آنها بوده، به او معتقد و تسلیم او نباشد، خداوند بهشت را بر او حرام میکند و جایگاهش جهنم خواهد بود؛ [چنین کسی ستمکار است] و جایگاه ستمکاران، بد جایگاهی است».

 

قائم شخص است، نه عنوان

۹. عن عبد العظيم الحسنىّ قال: «دخلت على سيّدى محمّد بن على عليهما السّلام و أنا اريد أن أسأله عن القائم، أهو المهدىّ أو غيره؟ فابتدأنى فقال: «يا أبا القاسم! إنّ القائم منّا هو المهدىّ، الّذى يجب أن ينتظر فى غيبته، و يطاع فى ظهوره، و هو الثّالث من ولدى، و الّذى بعث محمّدا بالنّبوّة، و خصّنا بالإمامة، إنّه لو لم يبق من الدّنيا الّا يوم واحد، لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما، و ان اللّه تبارك و تعالى يصلح أمره فى ليلة، كما أصلح أمر كليمه موسى عليه السّلام ليقتبس لأهله نارا، فرجع و هو رسول نبىّ.» ثمّ قال عليه السّلام: «أفضل أعمال شيعتنا، انتظار الفرج.» (اثبات الهداة، ج۵، ص٩۴)

از عبدالعظیم حسنی نقل شده است که گفت: «بر مولایم محمدبن‌علی علیهماالسلام (امام جواد) وارد شدم، درحالی‌که قصدم این بود از ایشان در مورد قائم سؤال کنم و بپرسم که آیا او همان مهدی است یا غیر از مهدی کس دیگری امام قائم است؟ قبل از اینکه من لب به سخن باز کنم امام جواد علیه‌السلام خود خطاب به من فرمود: «یا اباالقاسم! قائم ما همان مهدی است که باید در زمان غیبت منتظر او بود و پس از ظهور به فرمانش گردن نهاد، او سومین فرزند از نسل من است، به خدایی که محمد را به پیامبری برگزید و امامت را مخصوص ما اهل‌بیت قرار داد، اگر از دنیا حتی جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد تا او ظهور کند و زمین مالامال از ستم را از عدل و داد پر نماید. خداوند در یک شب کار او را درست خواهد کرد و اسباب فرجش را مهیا خواهد نمود، چنانکه موسی کلیم‌اللّه برای گرفتن قطعهای آتش و گرم کردن خانوادهاش از آنها جدا شد، امّا در حالی به‌سوی آنها برگشت که به پیامبری و نبوت رسیده بود». سپس امام علیه‌السلام فرمود: «ارزشمندترین اعمال شیعیان ما انتظار فرج است».

 

۱۰. سمعت دعبل بن علىّ الخزاعىّ يقول: «أنشدت مولاى علىّ بن موسى الرّضا عليهما السّلام قصيدتى الّتى أوّلها:

مدارس آيات خلت من تلاوة             و منزل وحى مقفر العرصات

فلمّا انتهيت الى قولى:

خروج إمام لا محالة خارج             يقوم على اسم اللّه و البركات

يميّز فينا كلّ حقّ و باطل             و يجزى على النّعماء و النّقمات

 

بكى الرّضا علیه‌السلام بكاء شديداً، ثمّ رفع رأسه الىّ فقال لى: «يا خزاعىّ! نطق روح القدس على لسانك بهذين البيتين. فهل تدرى من هذا الإمام؟ و متى يقوم؟» فقلت: «لا، يا مولاى! إلّا أنّى سمعت بخروج إمام منكم، يطهّر الأرض من الفساد و يملأها عدلا كما ملئت جورا.» فقال: «يا دعبل! الإمام بعدى محمّد ابنى، و بعد محمّد ابنه علىّ، و بعد علىّ ابنه الحسن، و بعد الحسن ابنه الحجّة القائم، المنتظر فى غيبة، المطاع فى ظهوره. لو لميبق من الدّنيا الّا يوم واحد، لطوّل اللّه ذلك اليوم، حتّى يخرج فيملأها عدلا كما ملئت جورا.» (اثبات الهداة، ج٢، ص۵٩)

از اباصلت هروی نقل شده است که گفت: شنیدم دعبل خزاعی میگوید:

قصیدهای سرودم و برای آقایم علی‌بن‌موسی الرضا علیه السّلام خواندم که بیت نخستین آن چنین است:

«خانههایی که جایگاه نزول وحی، تدریس آیات الهی و تفسیر قرآن بود و اکنون از جور ستمگران از تلاوت آیات در آن خبری نیست و صحنوسرای آن از این انوار تهی شده است».

وقتی به اینجا رسیدم که:

«ظهور امامی که بیتردید به نام پروردگار و همراه با برکات الهی ظهور خواهد کرد؛ در میان ما حق و باطل را از هم جدا کرده و مردم را بر نیک و بد اعمالشان جزای خیر و مکافات سخت خواهد داد».

امام رضا علیه‌السلام سخت گریست آنگاه سر مبارک خویش را بلند کرد و فرمود: «ای خزاعی این دو بیت را روح‌القدس از زبان تو سروده است. آیا میدانی این امام کیستو چه وقت قیام خواهد کرد؟» عرض کردم: «نه، مولای من، من فقط شنیدهام که از شما اهل‌بیت امامی ظهور خواهد کرد که زمین را از تباهی و آلودگی پاک میکند و آن را از عدل سرشار میکند». پس امام علیه‌السّلام فرمود: امام بعد از من فرزندم محمد، بعد از محمد فرزندش علی، پس از علی فرزندش حسن و بعد از او فرزندش حجت قائم است که در زمان غیبت، ظهورش را انتظار میکشند و وقتی ظاهر شد همه چیز و همه کس به فرمان اوست. اگر از دنیا حتی جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را آنقدر طولانی خواهد کرد تا او ظهور کند و زمین مالامال از ستم را پر از عدل و داد نماید».

 

۱۱. سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام هَلْ وُلِدَ الْقَائِمُ علیه‌السلام: فَقَالَ لَا وَ لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي. (الغیبة، نعمانی، ص٢۴۵)

از امام صادق علیه‌السلام سؤال شد که آیا قائم علیه‌السلام به دنیا آمده است، فرمود: نه، اگر او را درک می‌کردم تمام عمر خود را صرف خدمتش می‌کردم.

 

تولد حضرت

۱۲. عن موسى بن محمّد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر، قال: «حدّثتنى حكيمة بنت محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن علىّ بن الحسين بن علىّ بن أبى طالب عليهم السّلام قالت: بعث الىّ أبو محمّد الحسن بن علىّ عليهما السّلام فقال: «يا عمّة! اجعلى إفطارك اللّيلة عندنا، فانّها ليلة النّصف من شعبان؛ فإنّ اللّه تبارك و تعالى سيظهر فى هذه اللّيلة الحجّة، و هو حجّته فى أرضه.» قالت: فقلت له: «و من امّه؟» قالى لى: «نرجس.» قلت له: «و اللّه، جعلنى اللّه فداك! ما بها أثر؟» فقال: «هو ما أقول لك.» قالت: «فجئت، فلمّا سلّمت و جلست، جائت تنزع خفّى، و قالت لى: «يا سيّدتى! كيف أمسيت؟» فقلت: «بل، أنت سيّدتى و سيّدة أهلى.» قالت: «فأنكرت قولى، و قالت: ما هذا؟ يا عمّة!» قالت: «فقلت لها: يا بنيّة! إنّ اللّه تبارك و تعالى سيهب لك فى ليلتك هذه غلاما سيّدا فى الدّنيا و الآخرة.» قالت: «فجلست و استحييت، فلمّا أن فرغت من صلاة العشآء الآخرة و أفطرت و أخذت مضجعى فرقدت، فلمّا أن كان فى جوف اللّيل، قمت الى الصّلاة ففرغت من صلاتى، و هى نائمة ليس بها حادث، ثمّ جلست معقّبة، ثم اضطجعت، ثمّ انتبهت فزعة و هى راقدة، ثمّ قامت فصلّت. قالت حكيمة: «فدخلتنى الشّكوك، فصاح بى أبو محمّد عليه السّلام من المجلس فقال: «لا تعجلى يا عمّة! فإنّ الأمر قد قرب.» قالت: «فقرأت الم السّجدة، و يس. فبينما أنا كذلك إذ انتبهت فزعة، فوثبت اليها فقلت: «اسم اللّه عليك.» ثمّ قلت لها: «تحسّين شيئا؟» قالت: «نعم، يا عمّة!» فقلت لها: «اجمعى نفسك و اجمعى قلبك، فهو ما قلت لك.»قالت حكيمة: «ثمّ أخذتنى فترة و أخذتها فطرة «1»، فانتبهت بحسّ سيّدى عليه السّلام فكشفت الثّوب عنه، فإذا أنا به عليه السّلام ساجدا يتلقّى الأرض بمساجده، فضممته إلىّ، فاذا أنا به نظيف منظّف، فصاح بى أبو محمّد عليه السّلام: «هلّمى إلىّ ابنى، يا عمّة!» فجئت به اليه، فوضع يديه تحت إليتيه و ظهره، و وضع قدميه على صدره، ثمّ أدلى لسانه فى فيه، و أمرّ يده على عينيه و سمعه و مفاصله، ثم قال: «تكلّم، يا بنى!» فقال: «أشهد أن لا اله إلّا وحده لا شريك له، و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله» ثمّ صلّى على أمير المؤمنين عليه السّلام و على الأئمّة، الى أن وقف على أبيه ثمّ أحجم.» قال أبو محمّد عليه السّلام: «يا عمّة! اذهبى به الى امّه ليسلّم عليها و ائتنى به.» فذهبت به فسلّم عليها و رددته و وضعته فى المجلس. ثمّ قال: «يا عمّة! اذا كان يوم السّابع فائتينا.» قالت حكيمة: «فلمّا أصبحت جئت لاسلّم على أبى محمّد عليه السّلام، فكشفت السّتر لافتقد سيّدى عليه السّلام فلم أره، فقلت له: «جعلت فداك! ما فعل سيّدى؟» فقال: «يا عمّة! استودعنا الّذى استودعته امّ موسى عليه السّلام.» قالت حكمية: «فلمّا كان فى اليوم السّابع جئت و سلّمت و جلست، فقال: «هلمىّ الىّ ابنى.» فجئت بسيّدى فى الخرقة، ففعل به كفعلته الاولى، ثم أدلى لسانه فى فيه كانّه يغذّيه لبنا أو عسلا، ثمّ قال: «تكلّم، يا بنى!» فقال عليه السّلام: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه.» و ثنّى بالصّلاة على محمّد و علىّ أمير المؤمنين و الأئمّة- صلوات اللّه عليهم أجمعين- حتّى وقف على ابيه عليه السّلام، ثمّ تلا هذه الآية: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ، وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ، وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ، وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَوَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ.» (بحارالانوار، ج۵١، ص٣)

موسی بن محمد بن قاسم بن حمزه، فرزند امام موسی كاظم عليه‌السلام، میگويد:

«حکیمه دختر امام جواد علیه‌السلام گفت: امام حسن عسکری علیه‌السلام کسی را به دنبال من فرستاد، [وقتی خدمتش رسیدم] فرمود: عمّه! امشب افطار نزد ما بمان، امشب شب نیمه شعبان است و خداوند امشب حجتش را ظاهر خواهد فرمود، او حجت خدا در زمین است». حکیمه گفت: عرض کردم: «مادرش کیست؟»، حضرت فرمود: «نرجس»، گفتم: «قربانت شوم، اثری از حمل در او نمیبینم». فرمود: «همان است که گفتم».

حکیمه گفت: «به منزل مولا وارد شدم، سلام کردم و نشستم، نرجس جلو آمد تا پاپوش مرا از پا درآورد، به من گفت: «سرورم حالت چطور است؟» من گفتم:

«بهعکس، تو سرور من و سرور خاندانم هستی»، نرجس حرف مرا رد کرد و گفت: «این چه حرفی است عمّه؟!» به او گفتم: «دختر عزیزم! خداوند امشب به تو پسری عطا خواهد کرد که آقا و سرور دنیا و آخرت است». نرجس با اظهار حیا و خجالت نشست. حکیمه گفت: «وقتی نماز عشا را خواندم افطار کردم و به رختخواب رفتم، خوابم برد. نیمهشب برای نماز برخاستم، نمازم تمام شد، دیدم نرجس خوابیده و هیچ تغییری در وضع او ایجاد نشده است، نشستم و به تعقیبات مشغول شدم، باز دراز کشیدم و دوباره با نگرانی بیدار شدم، نرجس خوابیده بود، بلند شد و نماز خواند.

حکیمه گوید: «دچار تردید شدم، ناگاه صدای امام عسکری علیه‌السلام از همان محلی که نشسته بود بلند شد که فرمود: «عمه! شتاب مکن، نزدیک است». حکیمه گفت: سوره سجده و یس را خواندم، در همین اثنا نرجس با نگرانی بیدار شد، به‌سوی او از جا پریدم و گفتم: «إسم اللّه علیک» و سپس گفتم: «آیا چیزی احساس میکنی؟» نرجس گفت: «آری عمّه»، گفتم: «خیالت راحت و دلت آرام باشد، همان است که گفتم».

حکیمه گفت: «مرا رخوت و آرامشی فراگرفت و به نرجس حالت ولادت دست داد، با احساس وجود مولایم (مهدی) علیه‌السّلام به خود آمدم، پارچه را از رویش کنار زدم، دیدم اعضاء هفتگانه را بر زمین گذاشته و سجده میکند، او را در بغل گرفته، به خود چسباندم، پاک و پاکیزه بود، بلافاصله امام عسکری علیه‌السلام صدایم زد: «عمّه! پسرم را بیاور». او را به نزدش بردم. امام علیه‌السلام دو دست خود را زیر بدن و پشت نوزاد نهاد و دو پای نوزاد را روی سینه خویش گذاشت، زبانش را در دهان طفل فروبرد، دست خود را بر چشم و گوش و اعضای فرزند کشید، سپس فرمود: «فرزندم! سخن بگو».

نوزاد گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه وحده لا شریک له، و أشهد أنّ محمّداً رسول اللّه صلّی اللّه علیه و اله»، آنگاه بر امیرالمؤمنین علیه‌السلام و سایر امامان درود فرستاد و بعد از سلام بر پدرش، سکوت کرد. امام عسکری فرمود: «طفل را نزد مادرش ببر تا به او سلام کند، آنگاه نزد من برگردان». حکیمه گفت: «طفل را پیش مادرش بردم، سلام کرد، او را برگرداندم و همانجا که پدرش نشسته بود گذاشتم»، سپس امام فرمود: «عمّه! روز هفتم باز نزد ما بیا».

حکیمه گفت: صبح شد، آمدم به امام عسکری سلام عرض کنم، پارچه را برداشتم و دنبال مولایم (مهدی) علیه‌السلام گشتم، او را ندیدم، به امام عسکری عرض کردم، فدایت شوم، مولایم چه شد؟ فرمود: «عمه! او را به همان کسی سپردیم که مادر موسی علیه‌السّلام، فرزندش را به او سپرد».

حکیمه گفت: «روز هفتم که شد به منزل امام شرفیاب شدم، سلام کردم و نشستم». فرمود: «پسرم را بیاور»، مولایم را که پارچهای به دورش پیچیده شده بود نزد امام آورد، مثل دفعه پیش او را گرفت، زبانش را در دهان او فرو برد مثل اینکه شیر و عسل به او میخوراند، سپس فرمود: «پسرم! سخن بگو». طفل علیه‌السلام گفت: «أشهد أن لا إله إلّا اللّه» و بر پیامبر، امیرالمؤمنین و امامان تا پدرش درود فرستاد و مدح نمود، سپس این آیه را تلاوت فرمود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ.

 

نام‌های حضرت

۱۳. سُمِّيَ الْقَائِمُ علیه‌السلام قَائِماً لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ موته [مَوْتِ] ذِكْرِهِ. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

از این جهت او را «قائم»، میگویند که پس از فراموش شدن نامش قیام میکند.

 

۱۴. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَال: …إِنَّمَا سُمِّيَ الْقَائِمُ مَهْدِيّاً لِأَنَّهُ يَهْدِي إِلَى أَمْرٍ قَدْ ضَلُّوا عَنْهُ وَ سُمِّيَ بِالْقَائِمِ لِقِيَامِهِ بِالْحَقِّ. (ارشاد، شیخ مفید، ج٢، ص٣٨٣)

امام صادق علیه‌السلام فرمود: …قائم را مهدی خوانند برای آنکه به دین گمشدهای راهنمایی کند، و اینکه او را قائم نامند برای آن است که به حق قیام فرماید.

 

۱۵. عَنْ حُذَيْفَةَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ ذَكَرَ الْمَهْدِيَّ فَقَالَ إِنَّهُ يُبَايَعُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ الْمَهْدِيُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا. (ارشاد، شیخ مفید، ج٢، ص٣٨٣)

از حذیفه نقل است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله درحالی‌که از مهدی علیه‌السلام یاد می‌کرد، فرمود: همانا با او بین رکن و مقام بیعت می‌شود. نامش احمد و عبدالله و مهدی است؛‌ این سه نام از نام‌های اوست.

 

۱۶. سَمِعْتُ اباجَعفَر، مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الرِّضَا ع يَقُولُ: إِنَّ الْإِمَامَ بَعْدِي ابْنِي عَلِيٌّ أَمْرُهُ أَمْرِي وَ قَوْلُهُ قَوْلِي وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِي وَ الْإِمَامَةُ بَعْدَهُ فِي ابْنِهِ الْحَسَنِ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِيهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِيهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَةُ أَبِيهِ ثُمَّ سَكَتَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ بَعْدَ الْحَسَنِ فَبَكَى ع بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ الْحَسَنِ ابْنَهُ الْقَائِمَ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ لِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّيَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَيْبَةً تَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَ يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْثُرُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا الْمُسْلِمُونَ. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

صقر بن أبی‌دلف گوید: از امام جواد علیه‌السّلام شنیدم که میفرمود: امام پس از من فرزندم علی است، دستور او دستور من و سخن او سخن من و طاعت او طاعت من است و امام پس از او فرزندش حسن است، دستور او دستور پدرش و سخن او سخن پدرش و طاعت او طاعت پدرش باشد، سپس سکوت کرد.

گفتم: ای فرزند رسول خدا! امام پس از حسن کیست؟ او به شدّت گریست و سپس فرمود: پس از حسن فرزندش قائم به حق امام منتظر است، گفتم: ای فرزند رسول خدا! چرا او را قائم میگویند؟ فرمود: زیرا او پس از آنکه یادشاز بین برود و اکثر معتقدین به امامتش مرتد شوند قیام میکند، گفتم: چرا او را منتظر میگویند؟ فرمود: زیرا ایام غیبتش زیاد شود و مدتش طولانی گردد و مخلصان در انتظار قیامش باشند و شکاکان انکارش کنند، و منکران یادش را استهزا کنند، و تعیینکنندگان وقت ظهورش دروغ گویند، و شتابکنندگان در غیبت هلاک شوند، و تسلیمشوندگان در آن نجات یابند.

 

۱۷. سَعِيدٍ الْخُرَاسَانِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام الْمَهْدِيُّ وَ الْقَائِمُ وَاحِدٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ لِأَيِّ شَيْءٍ سُمِّيَ الْمَهْدِيَّ قَالَ لِأَنَّهُ يُهْدَى إِلَى كُلِّ أَمْرٍ خَفِيٍّ وَ سُمِّيَ الْقَائِمَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِنَّهُ يَقُومُ بِأَمْرِ عَظِيمٍ. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

سعید خراسانی گوید: به امام صادق علیه‌السلام عرض کردم: مهدی و قائم یک شخص هستند؟ فرمود: بله. گفتم: برای چه مهدی نامیده شده است؟ فرمود: زیرا او هدایت شده است به هر امر پنهانی. و قائم نامیده شده است، زیرا پس از آنکه [نامش در بین مردم] مرده است، او به امری عظیم قیام می‌کند.

 

۱۸. تفسير فرات بن إبراهيم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه‌السلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطاناً قَالَ الْحُسَيْنُ «فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُكانَ مَنْصُوراً» قَالَ سَمَّى اللَّهُ الْمَهْدِيَّ الْمَنْصُورَ كَمَا سُمِيَّ أَحْمَدُ وَ مُحَمَّدٌ و محمود [مَحْمُوداً] وَ كَمَا سُمِّيَ عِيسَى الْمَسِيحَ. (بحارالانوار، ج۵١، ص٣٠)

فرات بن ابراهیم کوفی در تفسیر خود از امام محمدباقر علیه‌السلام روایت کرده که آن حضرت در تفسیر آیه شریفه:وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماًفرمود: او حسین‌بن‌علی علیه‌السلام است. و درباره بقیه آیه فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً فَلا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً فرمود: [مقصود امام زمان است] که نامش در آیه «منصور» میباشد چنان که خداوند احمد و محمد را محمود و عیسی را مسیح خوانده است.

 

علت مخفی بودن ولادت حضرت

۱۹. عن أبى عبد اللّه علیه‌السلام قال: «صاحب هذا الأمر تعمى ولادته على النّاس، لئلّا يكون لأحد فى عنقه بيعة إذا خرج». (بحارالانوار، ج۵٢، ص٩۵)

امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «ولادت صاحب این امر بر مردم پوشیده می‌ماند، تا چون ظهور کرد، بیعت هیچ‌کس در گردن وی نباشد».

 

۲۰. عن أبى محمّد علیه‌السلام قال: «قد وضع بنو اميّة و بنو العبّاس سيوفهم علينا، لعلّتين: إحديهما، أنّهم كانوا يعلمون أنّه ليس لهم فى الخلافة حقّ، فيخافون من ادّعائنا إيّاها و تستقرّ فى مركزها؛ و ثانيهما: أنّهم قد وقفوا من الأخبار المتواترة على أنّ زوال ملك الجبابرة و الظّلمة على يد القائم منّا، و كانوا لا يشكون أنّهم من الجبابرة و الظّلمة، فسعوا فى قتل أهل بيت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و اله و إبارة نسله طمعا منهم فى الوصول الى منع تولّد القائم عليه السّلام أو قتله، فأبى اللّه أن يكشف أمره لواحد منهم إلّا أن يتمّ نوره و لو كره الكافرون.» (اثبات الهداة، ج۵، ص١٩٧)

امام حسن عسکری علیه‌السلام فرمدند: بنی‌امیه و بنی‌عباس شمشیرهایشان را علیه ما کشیدند، به دو علت: یکی آنکه آنان می‌دانستند که در خلافت حقی ندارند، به همین دلیل از اینکه ما خلافت را ادعا کنیم و از اینکه خلافت در جایگاهش قرار گیرد‌ می‌ترسیدند؛ دوم اینکه آنان از روی اخبار متواتره مطلع شدند که از بین رفتن فرمانروایی سرکشان و ستمگران به دست قائم ماست و شک نداشتند که خودشان از سرکشان و ستمگران هستند، پس در قتل اهل‌بیت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و نابودی نسل او کوشیدند، به امید آنکه مانع ولادت قائم علیه‌السلام یا موجب قتل او شوند، اما خدا ابا کرد از اینکه امرش برای احدی از ایشان روشن شود و جز این را اراده نکرد که نورش را کامل گرداند، هرچند کافران نپسندند.