رخدادهای پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)
با همه تفتیشی که حکومتیها صورت دادند، اما باز هم موفق نشدند هیچ نشانی از امام پیدا کنند، چرا که مردم نیز تقیه در پیش گرفته بودند و از تولد امام اظهار بی اطلاعی میکردند.
بنابراین پس از شهادت امام، فتنههای زیادی رخ داد عدهای مدعی امامت شدند، برخی کارگزاران بنی عباس و اوباش به ترویج و تبلیغ رهبری مدعیان پرداختند. جعفر کذاب در مجالس عزاداری خود را به عنوان وصی امام قلمداد میکرد و مردم را دچار انحراف میساخت وی برای تحقق آرزوهایش اموال و میراث امام را تصاحب کرد و ستمها و محدودیتهای زیادی نسبت به خاندان امام روا داشت، به همین دلیل هم آنها مخفیانه و پراکنده زندگی میکردند.
اخبار این رخدادها به مدینه رسید و بنیهاشم و شیعیان سوگوار شدند و مصیبت وارده را به مادر آن حضرت تسلیت گفتند و ایشان هم برای خاموش کردن فتنهها به سمت قبر مطهر امام حسن عسکری(ع) رفتند، وی پس از رسیدن به سامرا و شنیدن وقایع جعفر کذاب در یک اقدام اعلام کرد که وصی پسرش است و به عنوان وارث میخواهد حقش را بگیرد، مدارکی هم به دادگاه اعلام کرد و قاضی هم رأی را به او داد.
در آن زمان بود که با ورود همسر امام هادی(ع) و مادر امام عسکری(ع) نور امید به دلهای شیعیان تابید و فضای ابهامآلود عادی شد، اما در جریان تقسیم میراث طبق نقل برخی منابع، جعفر از دادن سهم مادرش امتناع میکرد و خود را تنها وارث امام عسکری معرفی میکرد، همین زمان بود که امام مهدی(عج) آشکار شد و به این ماجراها فیصله داد.
در نهایت پس از شهادت امام عسکری(ع) مردم به چند دسته تقسیم شدند؛ نخست کسانی که رحلت را انکار کردند و گفتند که ایشان همان امام قائم و موعود هستند، برخی هم شهادت را قبول کردند، اما ادعا کردند که ایشان دوباره زنده میشوند و همان امام منتظرند، برخی هم معتقد به جعفر برادر امام شدند و دیگران هم این اندیشه را ترویج دادند که امام از آل محمد(ص) بیرون رفته و به امت و مردم واگذار شده است.
در همین شرایط که دشمنان هم از یافتن امام مهدی(عج) مأیوس شدند، از اختلافات مردم استفاده کرده و به تقویت فرقههای مختلف پرداختند، بنابراین مسئولیت بازماندگان امام عسکری(ع) سنگین شد، چرا که اگر اینها کاری نمیکردند، اسلام و تشیع ضربات زیادی میخورد، ام ابی محمد در یک اقدام هماهنگ، مدیریت این بحران را بر عهده گرفت و تولد و امامت حضرت مهدی(عج) را تبلیغ کرد.
*منابع:
- کمالالدین، ج 2، ص 149؛ بحارالانوار، ج 50، ص 331؛ حیاة الامام العسکری(ع)، ص 434 و 435.
- کمالالدّین، ج 2، ص 115 و 116؛ ریاحین الشریعة، ج 3، ص 24.
-ریاحین الشریعه، ج 3، ص 25؛ تاریخ سامرا، ج 1، ص 252.
- بحارالانوار، ج 50، پاورقی ص 336 و 337.
- سیری در سیره ائمّه اطهار(ع)، ص 249 و 250.
/1102001307