کلیدواژه: شعر کربلایی

شعر آئینی / نمی خواهد دلم دیگرنه دامی نه گریزی را

وارث:نمی خواهد دلم دیگرنه دامی نه گریزی راکه مدتهاست در بند است صیاد عزیزی را نگاهش آنقَدَر شعر و غزل دارد که جز چشمشنمیفهمند دیگر واژه هایم هیچ چیزی را همه دنیا زمین خورده به پای او همانجا کهبنا کرده ست نامش سرزمین عشق خیزی را ببین بخت بد مارا رسیده تا به ما دنیاعوض کردند رسم خوب...