شب آخر حیات حضرت حمزه(ع)، پیامبر(ص) او را صدا زد و فرمود: ای عمو جان! نزدیک است تو از جمع ما غیبت کنی، غیبتی دراز و دور، زمانی که بر خداوند وارد شوی چه خواهی گفت؟ حمزه گریه کرد و گفت: شما ارشاد کن و بگو من چه کار کنم، چه بگویم؟
پدرم این چهار دستور را داد و مشغول نماز شد. من هم در حالی که انجام این چهار کار را مشکل می دیدم، به فکر فرو رفتم و صبر کردم که نماز پدرم تمام شود و برای انجام آن اعمال راهنمایی بگیرم.