اشعار آیینی ویژۀ ولادت حضرت شاه عبدالعظیم حسنی

کد خبر: 47587

وارث : میل پرواز در پرم دارم شوق رفتن به یک حرم دارم کاش می شد که من پیاده کنم ایده هایی که در سرم دارم بی دلیل است نا امیدی من حضرت صاحب کرم دارم چه نیازی به این وآن تا که حضرت عشق در برم دارم مادرم گفته نوکرت باشم هرچه دارم ز مادرم دارم عمر من پیش پای تو طی شد قبله من حوالی ری شد شکر همسایه شما هستم زائر صحن با صفا هستم هر شب جمعه با طنین کمیل بنده درگاه خدا هستم من مدینه نرفته ام اما زائر پور مجتبی هستم تو به ما عزت و بها دادی با وجود تو پر بها هستم حرمت مثل صحن ارباب است جزو زوار کربلا هستم سفره داری کریم دارم من شاه عبدالعظیم دارم من صحن دل گشته باز طوفانی شهرری شد دوباره بارانی کاش می شد که خادمت باشم در حریمت شوم نگهبانی هر چه داریم از شما داریم یکه تاز مسیر عرفانی بعد توس و پس از قم وشیراز چارمین نور ناب ایرانی و چنین گفت حضرت آقا: قبله مردمان تهرانی سیدی پرچم شما بالاست جده ات شخص حضرت زهراست حاجتم را روا نما آقا رزق من را عطا نما آقا تو صدا کن فقط مرا سائل من صدا می کنم تو را آقا دست من نیست می رسم وقتی.. به حرم می شوم رها آقا سه شب مسلمیه ی هر سال حرمت وعده گاه ما آقا خواهش این گدا فقط این است یک شب جمعه کربلا آقا حق همسایگی ادا کردی تو مرا بنده خدا کردی نشده قسمت شما غربت تو ندیدی میان ما غربت به خودش تا ابد نخواهد دید کمی این صحن با صفا غربت همه جانها فدای جد شما که شده سهم مجتبی غربت نه ضریحی نه گنبد و حرمی قسمت او شده چرا غربت ؟ دست در دست مادرش بود و ... سهم او بین کوچه ها غربت ناگهان دید مادرش افتاد جلوی دیده ترش افتاد   حبیب باقرزاده گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم تهران اگرچه مثلِ مشهد،مثلِ قم نیست ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم شاهی که خود لقمه برای ما گرفته ما نیز در کارِ غلامانش سهیمیم عطرِ گلابش را گرفتیم...آنقَدَرکه در پیچ و تابِ زلفِ او همچون نسیمیم گفتند او باب الحوائج بوده و هست ما همچنان محتاجِ جنّاتُ النَعیمیم ضامن شده امشب براتِ کربلا را از چه دگر در غصّه...در امّید و بیمیم؟! ما را ازین پس کربلا رفته بدانید! ما زائرانِ حضرتِ عبدُالعظیمیم   عـارفه دهــقانی گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است این راه، پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است دنیای شهر من اگرچه گاه تاریک است احساس من این است که خورشید نزدیک است هر چند تا خورشید راهی دور را دارم در شهرم اما شعبه ای از نور را دارم با اینکه از این خاک هستم اهل ایرانم در خانه ام بر خان آل الله مهمانم عمریست زیر دین سلطان خراسانم در شهر تهران نیز این را خوب می دانم روزی خور لطف حضور یک کریمم من چون میهمان خان شاه عبدالعظیمم من ما از شراب گندم این خطه مِی داریم از این شراب ناب، مستی ها ز پی داریم دیگر هوای جنت و فردوس، کی داریم؟ وقتی جنانی را نهان در خاک ری داریم درّی ز دریای ولا را در صدف داریم یکجا مدینه، کربلا، مشهد، نجف داریم همسایه زیر سایه ات عمریست آرامم از کودکی جلد تو و این دانه و دامم با آب سقا خانه هایت تر شده کامم شب های جمعه در حریمت گرم احرامم شب های جمعه روضه دار اهل تهرانی با زائران یا نور یا قدس می خوانی عبدالعظیمی و تو را تعظیم، مرسوم است هر کس که منکر شد تو را از فیض محروم است اوج مقاماتت برای شیعه معلوم است در ذیل اوصاف تو تصدیقات معصوم است با چار معصوم زمانت همنفس بودی بعد از امامانت برای شیعه بس بودی تو کیستی که از سراپایت خدا جاریست در غربت نام تو حسّی آشنا جاریست در گلشن جود تو عطر مجتبی جاریست در هر سلام زائرانت کربلا جاریست ما را به سمت کربلا چشم تو راهی کرد باب محرم را تو بر ما باز خواهی کرد   محمد بیابانیسید ری ای شه اعظم سلام والی و مولای معظم سلام سینه ی پر درد زمانها تویی بوی حسن شمسه ی جان ها تویی از نفس تو دلِ شاداب ری هم نفس آینه و آب ری ماتم فقدان تو ماتم سرا بر همه ی مردم هر دوسرا مردم ایران به عزای شما سوک نشینان بلای شما ای شه و سلطان دل عبدالعظیم منصب والای تو فوق عظیم زائر و زوار تو در خانه ات عاشق هر صحنه ی کاشانه ات شیعه ی مولا به شما دوخته چشم امیدِ این همه دلسوخته ملتمس خواسته ایم و دعا تا بدرخشد رخ مهدی به ما بارگه تو که همان نینواست گفته ی هادی و همین کربلاست زائر ایرانیِ بین شما زائر مولا و حسین شما بانگ خدا از دل آوای دین می رسد از بام تو ای نازنین حامدفروغی ای جانشین خون خدا سیدالکریم ای آبروی اهل عطا سید الکریم عبدالعظیم و روح دعا ، سیدالکریم می گویم از تو در همه جا، سید الکریم تو از نوادگان کریم مدینه ای ما جمله سائلیم و گدا سیدالکریم در شهر ری به یمن وجود تو می شویم از زائران کرب و بلا سیدالکریم آنقدر که کرم به گدایان نموده ای حاتم شدیم ما به خدا سیدالکریم آقا چرا درون حریم تو می شود سائل خدا و شاه گدا سیدالکریم دیوانگان مکتب سیر و سلوک عشق از تو گرفته اند دوا سیدالکریم آقا کبوترم که زدم پر ز مرقدت سوی حریم پاک رضا سیدالکریم   سروده جعفر ابوالفتحیبا گنبدت قشنگ شده آسمان ما کهف حصین توست همیشه امان ما مهمان شهرما شدی و میزبان ما یاسید الکریم فدای تو جان ما دارالسلام سوختن ما شدی بس است اصلا همینکه هموطن ما شدی بس است صحنت بهشت ما شد و جنت نشین شدیم ما سنگهای خاره کنارت نگین شدیم هفته به هفته راهی این سرزمین شدیم از لطف آنچنانی تو اینچنین شدیم که سائل و غلام حسینیم تاابد بیتاب صبح و شام حسینیم تاابد اوقات شرعی تو ز اوقات کربلاست ساعات تو تداعی ساعات کربلاست خیری که داده ای تو ز خیرات کربلاست یعنی مقام تو ز مقامات کربلاست سرمست ازین شراب پیاپی شدیم ما چون کربلایی سفر ری شدیم ما اینجا کسی برای سرت خنجری نبرد عمامه و عبای تورا لشگری نبرد نامردی از سر حرمت معجری نبرد از دست و پای دختر تو زیوری نبرد از خیمه ی تو آتش و دودی هوا نرفت یک سم اسب هم روی جسم شما نرفت سید پوریا هاشمیسید ری ای شه اعظم سلام والی و مولای معظم سلام سینه ی پر درد زمانها تویی بوی حسن شمسه ی جان ها تویی از نفس تو دلِ شاداب ری هم نفس آینه و آب ری ماتم فقدان تو ماتم سرا بر همه ی مردم هر دوسرا مردم ایران به عزای شما سوک نشینان بلای شما ای شه و سلطان دل عبدالعظیم منصب والای تو فوق عظیم زائر و زوار تو در خانه ات عاشق هر صحنه ی کاشانه ات شیعه ی مولا به شما دوخته چشم امیدِ این همه دلسوخته ملتمس خواسته ایم و دعا تا بدرخشد رخ مهدی به ما بارگه تو که همان نینواست گفته ی هادی و همین کربلاست زائر ایرانیِ بین شما زائر مولا و حسین شما بانگ خدا از دل آوای دین می رسد از بام تو ای نازنین حامدفروغیمشهد نشد، قم هم نشد، قسمت شد اینجا امشب هر آنکس آمده، دعوت شد اینجا سید شدی، آقا شدی، من هم گدایت بر ما زپا افتادگان نعمت شد اینجا از بس حریمت بوی شهر کربلا داشت قائم مقام دوم جنت شد اینجا جسم تو را پای "درخت سیب" بردند یعنی که با کرب و بلا قسمت شد اینجا من زار قبرک کمن زار حسینا بر اهل تهران مایه ی رحمت شد اینجا شب های جمعه با نوای عرشی یار منزلگه سینه زن هیئت شد اینجا **** وقتی تو از نسل کریم اهل بیتی گلدسته هایت موجب حیرت شد اینجا محمد جواد شیرازی ای فروزان کوکب درّی چرا در ری مقیمی کیستی تو آیت عظمای عبدالعظیمی اهل ری را نه که کل خلق عالم را زعیمی توکریم ابن کریم ابن کریم ابن کریمی بلک در نزد امامان صاحب قدر و مقامی از تبار آفتاب استی وخود ماه تمامی آسمانی ها زمین بوسند در صحن وسرایت شهریاران را گدایی برسر کوی سربداران دست بوسصت سرفرازان خاک پایت شهر ری ایمن بود در سایه گلدسته هایت از فراز قبّه ات خیزد فروغ استجابت سرفرود  آورده بر خاک سر کویت اجابت شهر ری در خود گرامی دار این وجه خدا را نازنین آیینه ی حُسنِ امام مجتبی را یافتی از فیض او حال وهوای کربلا را می بری دل می دهی جان دم به دم اهل ولا را خوشتر از جان در بغل بگرفته ای جان حسن را لاله باغ ولایت سرو بستان حسن را کشور ایران گرامی باد این فیض عظیمت سه فروغ جاودان از حسن دادار از قدیمت سه پناه خلق عالم سه جواد و سه کریمت هم رضا هم حضرت معصومه هم عبدالعظیمت شهر ری لبریز از عطر دل انگیز حسینی هم نجف هم کربلا هم سامره هم کاظمینی یاد دارم داستان غم فزای کربلا را ریخت دشمن در هوای ملک ر ی خون خدا را بی گنه بر دامنش ری داشت ننگ این خطا را تا تو بر دامان آن بگذاشتی از لطف پا را دامن آن پاکتر از سینه اهل ولا شد ملک ری از رتبه و قدر و شرافت کربلا شد ای مال دین حق در متن آیین تو پیدا علم اهل البیت در گفتار شیرین تو پیدا استجابت در دعا و ذکر آمین تو پیدا یک جهان تاریخ در هر خشت زرین تو پیدا هادی ما در صراط المستقیم اهل بیتی هم کریم استی و هم نجل کریم اهل بیتی صاحب علم حدیثی حامل اسلام نابی معنی حسن الصّوابی وارث علمُ الکتابی ملجأ خلق دو عالم شافع یوم الحسابی در تراب ری مقیمی وعزیز بوترابی گرچه این خاک مقدس شد محیط غربت تو تن نه ، بلکه روح می گیرد شفا از تربت تو ای تولّای تو و آبای تو گلِ سرشتم ای غبار آستانت خوشتر از عطر بهشتم من کجا و مدح تو با این همه افعال زشتم هر چه در مدح تو گفتم تو سرودی من نوشتم شاعر دربار تو نه ، بنده ی این آستانم «میثم» نه خاک پای میثم این خاندانم باب هر صحن تو را باب المراد ناس دیدم افتخار عترت وننگ بنی العباس دیدم هر کبوتر گردد صحنین تو با این نکته خواند باطل از پا افتد و حقّ تا ابد پاینده ماند غلامرضا سازگار این مقدّس وادی ری یا زمین کربلاست یا بقیع است و مزار چار نجل مصطفی است این زمین باشد صدف ، ری را یگانه گوهر است  کآفرینش با بهایش سنگ بی قدر وبهاست نام نیکویش ابوالقاسم لقب عبدالعظیم نجل احمد زاده ی زهرا عزیز مجتبی است حلقه های مرقدش  حبل المتین اهل دل  آستان با صفایش قبله اها دعاست چرخ از آن بالد که می گردد به دور قبر او ری ازاین نازدکه درآن تربت این مقتداست ری چه قدری داشت قبر وی اگر در آن نبود آری آری کی صدف رابی گهرقدروبهاست هر که هستی با وضو بگذار پا در این حرم کاین حرم بیت الحرام دیگر اهل ولاست هر که شد زوّار این نجل حسن در ملک ری زائر قبر حسین بن علی در کربلاست زائرین این مجتبای دیگر از نسل علی است  اهل ری این زاده زهراست مهمان شماست گرچه روح او به غربت از بدن پرواز کرد هر غریبی با غریب مردم ری آشناست خشت خشت این حرم گویند دائم این سخن آنچه در دار فنا باقیست وجه کبریاست چند روزی ملک جولانگاه باطل می شود دوراین جولان تمام وحقّ هماره پابه جاست ای کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم ای که تامحشرکرامت برسرکویت گداست هر که دارد درد در این آستان گیرد دوا هرکه داردحاجتی دراین حرم حاجت رواست قبر تو در شهر ری چون کعبه در قلب حجاز قبّه تو در زمین چون مهر در اوج فضاست آسمان دور مزارت گردد و گوید مدام قدرت عباسیان کو شوکت مأمون کجاست پایه تخت ستمکاران بود چندی به گل دولت آل علی را تا صف محشر بقاست دین خود را عرضه کردی بر امام خویشتن با همه علم و مآل وفضل وایمان که توراست در جوار مرقد پاک و شریفت جلوه گر قبر حمزه قبرطاهر آن دو مه برج هماست گشه مدفون در کنار قبر  پاکت بوالفتوح آنکه با تفسیر قرآنش بشر را رهنماست من کیم تا مدح تو گویم امامت مدح گفت قول او قول نبی قول خداست گرچه فرزندان دیگر داشته جدت حسن حُسن تو آیینه ی حُسن امام مجتبی است کاش «میثم» دفن می شد در کنار قبر تو ای که خاک پاک صحن تو بهشت اولیاست غلامرضا سازگار ای جان حسن به پیکر ری ای ظلّ همات بر سر ری در دامن خاک آیه ی نور در سینه ی پاک گوهر ری ماه فلک شرافت و قدر خورشید بلند اختر ری با فیض تن تو می دهد روح نام خوش روح پرور ری تو خیر کثیر مجتبایی ای خیر کثیر و کوثر ری هم عبد عظیم و هم عظیمی هم نجل کریم و هم کریمی جود و کرم تو بی نهایت از لطف خدا کند حکایت گلدسته ی آستان قدست در ری شده مشعل هدایت در یک کرمت هزار دریا در هر سخن ات هزار آیت در سینه ی تو یم احادیث دَر لعل لبت دُرِ روایت در موج بلا و سیل طوفان مهر تو کند زما حمایت ای گنج خدا به سینه ی ری پیغامبر مدینه ی ری تو چشم و چراغ مجتبایی فرزند علیّ مرتضایی مولایی و سیّد الکریمی آقایی و نجل مجتبایی هر چند غریب شهر خویشی در کلّ وجود آشنایی هم قبله ی جانِ مردم ری هم کعبه ی آرزوی مایی مانند عموی خویش عبّاس از خلق جهان گره گشایی ما دست تهی رسیده از راه تو باب حوائج الی الله دل گم شده و تو رهنمایش جان عبد تو و تو مقتدایش ایران چو حجاز و تو چو کعبه ری طوس تو حضرت رضایش در کوی تو مستجاب گردد هر کس که کند دعا دعایش هر کس به زیارت تو آید بخشند ثواب کربلایش بر خاک تو هر که گذارد گل بوسه ی آسمان به پایش صد قافله دل به بار گاهت تنها به امید یک نگاهت تو ماهی و زائرین چو هاله ما خار ره و تو باغ لاله اوصاف تو در سخن نگنجد حتّی به هزارها مقاله جان ها ز کرامتِ تو حیران دل ها به محبّت تو واله سیمای تو کلّ سوره ی نور گفتار تو آیت جلاله در باغ ادب نکوترین گل از نسل حسن بهین سلاله رخسار تو را قمر ندارد مثل تو حسن پسر ندارد تو جان گرامی جهانی تو در تن ری جهان جانی رخشنده تر از هزار ماهی هر چند به خاک ری نهانی تابنده ستاره ی ولایت خورشید هزار آسمانی در متن کتاب حقّ درخشان در جمع ائمّه جاودانی چون نور به چشم مردم ری چون روح به جسم ما روانی ایمان ز تو اعتبار دارد ایران به تو افتخار دارد مدح تو فزون تر از شماره کار تو کرامت هماره صحن تو به شهر ری درخشد بر اهل سپهر چون ستاره هر صبح بُود ولادت تو هر روز بوُد تو را هزاره از شوق تو دامن دل ما چون لاله شده هزار پاره از ما به سوی تو عرض حاجت از تو به کرامتی اشاره تو در قلب ما مقیمی بالله که سیّد الکریمی من زائر سیّد الکریمم دادند جلالتی عظیمم آید به مشامم ام بوی جنّت از چار طرف در این حریمم در چشم بهشت نقش پایم از خشم جحیم نیست بیمم از خاک درش غبار جنت بر چهره پرا کند، نسیمم چون بوسه زنم به تربت او با زائر کربلا سهیمم این خاک، دم حسین دارد عطر حرم حسین دارد ای مردم ری زهی سعادت اینجاست وقوف تان عبادت همسایه ی سیّد الکریمید دارید به حضرتش ارادت ریحانه ی مجتبی که او را احسان و کرامت است عادت از بنده گی درش شما را بر خیل ملک بود سیادت بام و در ری دهند فردا بر عزّت و مجدتان شهادت در سایه ی خجل مجتبایید انگار مقیم کربلایید اینجاست تجلّی هدایت اینجاست ستاره ی ولایت اینجاست مقام قرب معبود اینجاست بهشت بی نهایت اینجاست مقام آن که حُسنش از حُسن حَسن کند حکایت خوانید به هر کتیبه ی آن هم علم حدیث، هم روایت ماراست به کوی او گدایی اوراست به سوی ما عنایت «میثم» به کنار حائر او افتاده به پای زائر اوغلامرضا سازگار ری قبله گشته با حرم سیدالکریم عزت گرفته با قدم سیدالکریم عقده گشای قبر خراب حسن شده صحن و سرای محترم سیدالکریم عیسای شهر ما نفسش مجتبایی است اعجازها نموده دم سیدالکریم از کودکی شفای مرا مادرم گرفت وقت نماز با قسم سیدالکریم در روز حشر هم همگی قد علم کنیم در زیر بیرق و علم سیدالکریم هر کس که پیر گریه شده از غم حسین سیراب گشته با کرم سیدالکریم بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم حال و هوای کرببلا دارد این حرم عبدالعظیم آمد و عبد خدا شدیم با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم دنیا و آخرت همه ی فخر ماست این همسایه ی عزیز دل مجتبی شدیم شکر خدا که صاحب ما با کرامت است شر خدا که بر سر کویش گدا شدیم یک بار اتفاقی از این صحن رد شدیم یک عمر چون نسیم سحر با صفا شدیم چون ریشه های پرچم سبزش بدست باد در هر طواف زائر کرببلا شدیم دانی زچیست این همه شان و مقام او دانی ز چیست ریزه خور این سرا شدیم فرمود امام شیعه (( انت ولینا )) عبدالعظیم ما همه از تو رضا شدیم بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم حال و هوای کرببلا دارد این حرم اینجا چونان ملائکه در رفت و آمدیم مهمان خانواده ی آل محمدیم پای ضریح حضرت طاها مدینه ایم پای ضریح حضرت حمزه به مشهدیم معصوم گفته بر در دیوار این حرم ما عطر سیب از حرم کربلا زدیم عشاق این دیار همه گریه کن شدند ما هم به این امید در این خاک آمدیم مدیون مهربانی زهرا شدیم ما ممنون این همه کرم و لطف بی حدیم جامانده ایم از سفر کربلا ولی در این دیار بر همه عالم سرآمدیم شب های جمعه گریه کنان کنج این حرم انگار صحن کرببلا رو به گنبدیم بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم حال و هوای کرببلا دارد این حرم ای شاه سر بریده عزیز خدا حسین این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین با هر سلام در حرم سیدالکریم پر می کشیم تا حرم کربلا حسین این خاک بوی خون گلو را گرفته است این سرزمین برای تو شد خون بها حسین مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع رفته تن بدون سرت تا کجا حسین مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند حتما" شبیه مادرتان بی هوا حسین مقتل نوشته راس تو را بد بریده اند چون از جلو بریده نشد از قفا حسین مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند یک عده گرگ های بی حیا حسین مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین مقتل نوشته زیر گلو نحر گشته بود پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین هر ضربه را برای رضای خدا زدند شمشیر ، نیزه ، سنگ و حتی عصا حسین   قاسم نعمتی خوش بو شده گیسوی نسیم از کرمت آویخته دست هر کریم از کرمت آن روز که آبرو به ری بخشیدی همسایه‌ی کربلا شدیم از کرمت عمار موحد شهر ري با ناله ي عُشّاق مولا آشناست   جاي جايش مركز دارالشّفاي اولياست   در حريم قدسي عبدالكريمم اين دلم   زائر ذرّيه ي پاك امام مجتبي ست   هر شب جمعه ميان مرقد عبدالعظيم   اين دل من ميهمان روضه ي خون خداست   تا شنيدم زائران تو (كَمَن زاراَلحُسَين)   مرغ روحم در حريمت غرق در شور و نواست   زائر قبر تو آقا نينوايي مي شود   خادم كوي تو مولا، خادم كربُبلاست     اصغر چرمي نام گرامیش اگر عبدالعظیم بود عبد خدای بود و مقامش عظیم بود گر از کرامتش همه کس فیض می برد از نسل خاندان امامی کریم بود عطر حدیث آل رسول از لبش چکید در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود تنها نبود پیک خوش الحان باغ عشق پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود آموخت درس بندگی از اهل بیت نور محبوب پیشگاه خدای علیم بود غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ کس در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب دست نوازشی به سر هر یتیم بود گل سیرتان عشق به مدحش سروده اند اخلاق او لطیف تر از هر نسیم بود پیوسته او به منزل مقصود می رسید زیرا صراط زندگی اش مستقیم بود هفتاد و نه بهار ز عمرش گذشت و باز در سایه امید و ولایت مقیم بود در گلشن همیشه بهار حریم او هر گل که دیده ایم به ناز و نعیم بود هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت این بوستان عشق بهشتی شمیم بود پروانه بهشت به دستش دهد خدا هر کس که زائر حرم این کریم بود عبد حقیر اوست "وفایی" اگر چه باز دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود   سید هاشم وفایی گر به کوی صفا مقیم شوی  زائر سیّد الکریم شوی  گر ز خم خانه اش عبور کنی  مستی از باده ی حضور کنی  دیده را از غبار راه بشوی  خویش را در حریم دوست بجوی  آشنایی نشانه اش این جاست  عشق، دار الزیّاره ی دل هاست  خضر اگر عمر جاودان دارد  سر بر این طرفه آستان دارد  چیست این قبّۀ بلند آیین؟  کیست این روشنای اهل یقین؟  کیست این روح بخش راه کمال؟  آشنای مقام احمد و آل  کیست این پیرو ولایت ناب؟  روح تفسیر آیه های کتاب  عشق از چشم خون فشان پیداست  منزل از گرد کاروان پیداست  معرفت گر به جانت آمیزد  رستگاری به دامنت ریزد  عصر غیبت که دور وانفساست  سایۀ امن، آستان ولاست   جعفر رسول زاده وقتی که یا کریم دل خود رها کنم در آستان عشق تو خود را فنا کنم هر گاه می خورم به زمین بعد هر گناه با لطف دست های تو این دل به پا کنم وقتی دلم ز شهر هوس سنگ می شود می آیم و طواف مزار شما کنم «مَن زارَ» قبر تو «کَمَن زارَ» قبر عشق پس واجب است مجلس روضه به پا کنم پیچیده شد درون کفن جسم پاک تو لازم نشد حصیر برایت سوا کنم تشییع شد پیکر تو با صد احترام شکر خدا نشد که به نِی دیده وا کنم   میثم رحمانی   آفتاب فاطمه! چشم و چراغ اهل بیت  منشأ فضل و کرامت! صاحب لطف عمیم  هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف  هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم  قبله ی دل! کعبه ی اهل ولایی! نی عجب  گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم  در پی احیای دل کار مسیحا می کند  بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم  زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین  خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم  شهر ری تا متّکی بر آستان قدس توست  تا قیامت نیستش از فتنه ی بیگانه بیم  نی عجب! گر سائل درگاهت از احسان کند  دامن طفل یتیمی را پر از درّ یتیم  چارمین نجل کریم اهل بیتی! می توان  هشت جنّت را ببخشایی به شیطان رجیم  لاله ی سرخ آورد از شعله ی سبزش برون  باد اگر خاک حریمت را برد سوی جحیم  طلعت نورانیت مرآت الله الصّمد  طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرّحیم  مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام  آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم  شاه راه زائرت انّا هدیناه السّبیل  چل چراغ تربتت شمع صراط المستقیم  کشور ایران سپهری کش تو عیسای مسیح  شهر ری چون طور سینا و تو موسای کلیم  بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین  هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم  این که من امروز می گردم به دور تربتت  مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم  دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین  یافتم از تربتت این جا همان فوز عظیم  هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهد در ثواب زائران کربلا گردد سهیم   غلامرضا سازگار پر کرده ای وجود مرا از قدیم تو ما رعیتیم و شاه عبدالعظیم تو آقا! تمام شهر گدا و کریم تو یا سیدالکریم! ببین آمدیم، تو- این دست های خالی ما را رها مکن از خود حساب سفره ما را جدا مکن  شب های جمعه در حرم تو گدا شدیم غرق دعا و ناله یا ربّنا شدیم با سوز واژه های کمیل آشنا شدیم از شهر ری مسافر کرب و بلا شدیم آیینه دار کرب و بلا! می کشی مرا مثل حسین خون خدا می کشی مرا   وقتی که من به کار تماشای گنبدم انگار پشت پنجره فولاد مشهدم حالا هر آن چه هستم اگر خوب یا بدم آقا! من آمدم که بگویم: من آمدم چشم تو کیمیاست مرا هم نگاه کن دست مرا بگیر و مرا سر به راه کن   دلداده ایم ما همه دلداده حسن کاسه به دست سفره افتاده حسن مستیم در کنار تو از باده حسن عطر مدینه می دهی ای زاده حسن ماه خدا که می شود اقرار می کنم با بوسه بر ضریح تو افطار می کنم   آقا! شده کبوتر دل جلد بام تو  «انت ولیّنا» به تو گفته امام تو در صحن سینه می شکفد ازدحام تو «ثبت است بر جریده عالم دوام تو» با دیدنت ملائکه غرق شعف شدند افلاکیان برای زیارت به صف شدند   هر شب میان راه تو سائل شویم ما تا با نگاه لطف تو دعبل شویم ما دلبر تو باش تا همگی دل شویم ما از هر چه غیر روی تو غافل شویم ما باران اشکِ شوق امانم بریده است این دست ها به جز کرم از تو ندیده است   با بودن تو کهف حصین است شهر ری با عشق، کوچه کوچه قرین است شهر ری تهران چو حلقه است و نگین است شهر ری رازی، ابوالفتوح ... همین است شهر ری در هر زمان که بوده به دل خواهشی مرا ی اختیار سمت حرم می کشی مراحسین علاءالدین کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته  صراط را ز همین راه مستقیم گرفته  تو از عشیرۀ عشقی تو از قبیلۀ قبله  که عطر مرقدت جنة النّعیم گرفته  گدای کوی تو امروزه نیستم من و دانی  سرم به خاک درت اُنس از قدیم گرفته  همیشه سفرۀ دل باز کرده ام به حضورت  که فیض باز شدن، غنچه از نسیم گرفته  برین بهشت مجسّم قسم که زائر قبرت  به کف برات نجات خود از جحیم گرفته  همیشه عبد، حقیر است در برابر معبود  به جز تو کی سِمت عبد با عظیم گرفته؟  مَلک غبار زِ قبر تو تا نرُفته نرفته  در این مُقام ، فلک خویش را مقیم گرفته  چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم  که هر کبوتر تو ذکر یا کریم گرفته  کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر  که رنگ و بو حرمِ تو از آن حریم گرفته   علی انسانی   آن کس که راه پوی حریم کریم شد از جان غلام حضرت عبدالعظیم شد دارای حرمت است به چشم جهانیان آن کس که زائر حرم این کریم شد باید سلام و عرض ادب کرد با خلوص بر حضرتش که وارث خلق عظیم شد وارد هر آن که گشت در این بارگاه قدس محو صفای این حرم و این حریم شد بی بهره نیست از کرم ذات کبریا آن عاشقی که بر سر کویش مقیم شد بس مرده دل که زنده ز الطاف کردگار زین بارگاه اطهر و رضوان شمیم شد دارد به پیش پای دل خود چراغ راه آن کس که رهسپار ره مستقیم شد خوی حسین و وجه حسن داشت، زین سبب مشهور خاص و عام به عبدالعظیم شد طبعش روان ز چشمه فیاض مهر اوست "خاتم" اگر که صاحب طبع سلیم شد   محسن خیاطان این یا کریم مثل همه یا کریم ها در فکر بام توست به رسم قدیم ها "من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا" زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها باید نشست رو به ضریحت سلام داد تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند وقتی طرف حساب شود با کریم ها این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت با این حساب لطف شما از قدیم ها این شهر با وجود شما قبله می شود هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها روزی سه بار می دهمت السلام و بعد عاشق شدن به سبک همه یا کریم هاامیر حسین محمود پور از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت خواندند اهل معرفت او را "نگین ری" با آن که نام و شهرت "عبدالعظیم" داشت از شهر بند رنج و غم، آزاد می شود هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت این گلشن "حسن"، این عاشق "حسین" با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت گل واژه حدیث از آن لعل جان فزا عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت از محضر سه حجت معصوم فیض برد یعنی که ره به چشمه فوز عظیم داشت مثل کبوتران حرم خانه "رضا" روحی در آستان ولایت مقیم داشت شاگرد پاک باخته مکتب "جواد" دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت از پرتو هدایت "هادی" اهل بیت راهی به آستان خدای رحیم داشت ایمان خویش را به امامش ارایه کرد با آن که جان روشن و قلب سلیم داشت با خاندان وحی پل ارتباط بود با اهل بیت رابطهٔ مستقیم داشت طور تجلی سه امام همام را چون درک کرده بود، مقام کلیم داشت شب تا به صبح شعر "شفق" را مرور کرد مرغ سحر که زمزمه "یا کریم" داشتمحمد جواد غفور زاده/1102101305