اشعار آیینی ویژه ولادت سرداران کربلا
وارث : * اشعار ولادت امام حسین علیه السلام *امشب حسنات می فرستد زهراامشب حسنات می فرستد زهرا برشیعه برات می فرستد زهرا درهای بهشت وا شده پس حتمن دارد صلوات می فرستد زهراسید مجتبی شجاعبا اسم حسین است که دردم شده درمانامشب ز دل میکده پیمانه رسیده جبریل خبر کرده که دردانه رسیده هر کس که به پشت در میخانه رسیده از زیر لبش ناله ی مستانه رسیده : جز ساقی خود با همه بیگانه ام امشب "زنجیر بیارید که دیوانه ام امشب" هر کس که شده عاشق دلدار بیاید هر غمزده ی بی کس و بی یار بیاید گویید به هر عبد گنهکار بیاید ابلیس طمع کرده که این بار بیاید! فطرس به تمنای نگاهی شده راهی پر سوخته تا درگه شاهی شده راهی تا دیده نبی آن رخ تابنده و مه رو گل کرده به روی لب او نغمه ی یاهو! دل برده پسر از پدرش با خم ابرو از یمن قدومش شده در عرش هیاهو او مظهر تابنده ی احسان قدیم است الحق که حسین است!رحیم است و کریم است عاشق همه جا ذکر لبش نام حسین است ورد سحر و نان شبش نام حسین است چشمش که بگرید سببش نام حسین است اصلا همه ی تاب و تبش نام حسین است با اسم حسین است که دردم شده درمان با ذکر حسین است شفا بحر مریضان هم در حرمش ذکر و دعا مست کننده است هم تربت قبرش به خدا مست کننده است عطر حرم کرب و بلا مست کننده است مثل سحر صحن رضا مست کننده است مستانه بخواهید که دلدار رسیده عشق نبی و حیدر کرار رسیدهعلی سپهریآمد از جانب حق سبط پیمبر امشب آمد از جانب حق سبط پیمبر امشب عرش و فرش از قدمش گشت منوّر امشب کوریِ هرچه حسود است به پیغمبر ما آمده آیه ای از سوره ی کوثر امشب رحمتِ واسعه اش کون و مکان را پر کرد حاضرم من به هوایش بدهم سر امشب عاشقان میکده باز است بیایید اینجا همگی سجده نماییم به دلبر امشب انبیا از جلوات نگهش مست شدند ساقی میکده باشد گل حیدر امشب نام او حک شده در گوشه ی عرشُ الرّحمن نام او جلوه کند در همه جای قرآن حضرت خضر شده خادم دربار حسین عالمی مست شده از گل رخسار حسین نام او مایه ی آرامش قلبم شده است دلم از عالمِ ذَر بوده گرفتار حسین ز ازل هرکه شده عاشق زهرا ، بوده ... ....نوکر و ریزه خور و عبد علمدار حسین گرچه عمری است که در خانه ی او سربارم دلخوشم من که شدم خار به گلزار حسین امشب از یمن وجودش همه را می بخشند آمده توبه کند بنده ی فرّار حسین ذکر و تسبیح ملائک همه جا هست حسین ذکرِ العفو ، در این ماهِ خدا هست حسین هرکسی بر اثر گریه به او بدبین است بر خود حضرت ارباب قسم بی دین است روز و شب عاشق او اهل بُکاء است بر او روز با گریه که آغاز شود شیرین است امشب از زمزمه ی اهل سماء فهمیدم آن که من را دمِ میخانه کشیده این است... ...در دلم خوب نظر کردم و با خود گفتم عشق من بر پسر فاطمه از دیرین است به خدا گوشه ی شش گوشه ی او جان دادم آنقَدَر حال و هوای حرمش سنگین است عاشق صحن و سرایِ حرم اربابم به همه فخر کنم بر کرمِ اربابم بر درِ خوان کرم زوزه کشان می گردیم فارغ از همهمه ی آدمیان می گردیم مُرده ایم از گنه اما شب میلاد حسین مثل فطرس همگی در پیِ جان می گردیم هرچه خیر است فقط از طرف ارباب است روز و شب محضر او سجده کنان می گردیم به خدا رازق ما نیست به جز دختر او آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم هرکسی طعنه به ما زد دمِ محشر بیند دور ارباب همه سینه زنان می گردیم آفریدند مرا تا که گدایش باشم آفریدند سگ صحن و سرایش باشممهدی علی قاسمیروز میلاد شما، روز عطا و کرم استباز هم شعر سر شور و تغزّل دارد دفتر من چقدر رایحه ی گل دارد به نگاه تو قلم دست توسل دارد جلوه ی ذات خدایی، لک لبیک حسین دلبر کرببلایی، لک لبیک حسینوقتی که آمدی به جهان عشق پا گرفتوقتی که آمدی به جهان عشق پا گرفت آزادگی و عزت و غیرت بها گرفت روزی که شمس طلعت رویت طلوع کرد نورش تمام ارض و سما را فرا گرفت وقتی قدم به عرصه ی گیتی گذاشتی هستی ز یمن مقدم پاکت صفا گرفت از برکت ولادت تو ای امیر جود فطرس دوباره بال و پری از خدا گرفت وقتی قرار شد که شود نام تو حسین شهر مدینه عطر و بوی کربلا گرفت روح الامین زدیده ی خود اشک شوق ریخت وقتی که بوسه از لب تو مصطفی گرفت تصویری از محبت و عشق و علاقه بود آندم که روی دست، تو را مرتضی گرفت وقتی که ماجرای غم و غربتت شنید روز ولادتت دل خیر النسا گرفت تا عرشیان به محضرت عرض ادب کنند قنداقه ی شریف تو در عرش جا گرفت آنروز غرق شور و شعف عالمین بود ذکر لب ملک همه دم یا حسین بود ای نور چشم ام ابیها خوش آمدی ای مظهر شجاعت و تقوی خوش آمدی ای پور هل أتی پسر کوثر نبی یاسین و کهف و فاطر و طاها خوش آمدی ای ترجمان واژه ی زیبای عاشقی مجنون ز عشق تو شده لیلا خوش آمدی گویند در ولادت تو تیر و نیزه ها سردار سربریده ی سرها خوش آمدی بر سر در بهشت نوشتند قدسیان صلِّ علیکَ سید و مولا خوش آمدی آید صدای حضرت حق از فراز عرش کای صاحب اختیار دو دنیا خوش آمدی ای جبرئیل خادم صحن و سرای تو شش گوشه ی تو کعبه ی دلها خوش آمدی امشب که جای عمه ی سادات خالی است گوید به جای او به تو زهرا خوش آمدی اعجاز انبیا همه با اذن از تو بود ای مقتدای موسی و عیسی خوش آمدی نام تو در زمان بلا ذکر نوح شد یوسف چو دید روی تو را قبض روح شد ای بحر لطف و جود تو بی انتها حسین شرمنده ی عطای تو شاه و گدا حسین ای شاهکار خلقت و خورشید بی غروب ای منجلی ز روی تو نور خدا حسین آنکس که وا کند گره از کار عالمی با یک نگاه خویش تو هستی تو یا حسین ای در جزا و روز حساب تمام خلق سوی تو چشم سلسله ی انبیا حسین آنانکه در عزای تو عمری گریستند خوانند یکصدا همه آنجا تو را حسین آید ندا ز عرش که امروز روز توست خواهد هر آنکه را که دلت، کن جدا حسین امشب بیا و دست دعا را بلند کن بهر ظهور مهدی آل عبا حسین در سینه شوق تربت شش گوشه ام بود کی می بری مرا تو به کرببلا حسین؟ این آرزوی هر شب و و روز غلام توست در وقت جان سپردن و مرگم بیا حسین ای نام اعظمت به زبانم علی الدوام «ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکلام» تو آمدی و دلبر اهل وفا شدی آموزگار مکتب صبر و رضا شدی بوسه گرفت از لب تو ختم الانبیا دار و ندار حضرت خیر النسا شدی کم داشت خانواده ی زهرائیان تو را تو آمدی و خامس آل عبا شدی پیش از زمان آمدنت هم امیر عشق خلوت نشین مادر آئینه ها شدی آری تو با درخشش شمس جمال خویش خورشید روز و ماه شب تار ما شدی هر چند در مدینه دلی خوش نداشتی اما چه شد که راهی کرب و بلا شدی ایام دلبری تو با زینبت گذشت روزی فرا رسید که از او جدا شدی زینب سوار محمل و یک عده بی حیا اما تو خوب شد که روی نیزه ها شدی آقا فدای عهد و وفایی که داشتی تا اربعین هم نفس بچه ها شدی بزم شراب و لعل لب و چوب خیزران اشک سه ساله و غم یک قامتی کمان جواد غفاریانتشنگى خواهم من امشب اى خداى تشنگىمن كه هستم سائلى بر خوان انعام شما از ازل شیرین شده كام من از نام شما اینكه من دیوانه باشم آن هم از عشق خدا بوده در آغاز خلقت حُسن اقدام شما گر شكسته بال میخواهى بیا بنگر مرا فطرسى بشكسته پر هستم سر بام شما اى كه گفتى آب كم جو تشنگى آور به دست اى كه میریزد عطش از باده جام شما تشنگى خواهم من امشب اى خداى تشنگى تا كه جان خود فدا سازم براى تشنگى بى سرو سامان شدم تا كه تو سامانم دهى كافر محضم من امشب تا كه ایمانم دهى بى سوادم بهره از قرآن ندارم ذره اى آمدم اى روح قرآن فهم قرآنم دهى زنده جاوید گردد هر كه باشد كشته ات دوست دارم تا بمیرم از دمت جانم دهى فطرسم، حرّم، گنه كارم، پشیمانم حسین آمدم تا طعم شیرینى ز گفتارم دهى احتیاج من ندارد انتها اى ذوالكرم میبرم نام تو را تا كه شود اینجا حرم اى كه هستى محور حبّ و ولاى اهل بیت عشق تو ما را نموده مبتلاى اهل بیت بى تو نامى از خدا هم در میان ما نبود بى تو می افتاد از رونق صداى اهل بیت اى كه مردانه دل از پروردگارت برده اى نیست عاشق بر تو مانند خداى اهل بیت تا كه نامت میشود جارى به لب ها یا حسین جمع ما گیرد دگر حال و هواى اهل بیت گر نبودى اسم غفّار خدا معنا نداشت عفو و رحمت در میان هر دوعالم جا نداشت شد مدینه كربلا تا كه به دنیا آمدى مادرت شد مبتلا تا كه به دنیا آمدى مصطفى شد بوسه چین از حنجر و حلقوم تو چشمها شد پر بكا وقتى به دنیا آمدى گفت این طفل ازمن است ومن ازاویم بینِ جمع رازها شد بر ملا وقتى به دنیا آمدى بهترین معناى رحمان و رحیم امشب بود میدهد عیدى خدا وقتى به دنیا آمدى عید عفو و رحمت آمد عید غفران آمده ذكر تسبیح ملك زین پس «حسین جان»آمده رمز صبر انبیاء عشق تو بوده یا حسین نام تو صاحبدلان را دل ربوده یا حسین میهمانى خدا گر خاص میشد بر رسل حق پذیرایى به روضه مینموده یا حسین اولین بارى كه باب توبه واشد در جهان نام زیباى تو این در راه گشوده یا حسین هر كه را حق از براى بندگى كرده جدا نام تو بر قلب و جان او سروده یا حسین جز سعادت نیست عاشق بر رُخ ماهت شدن جز شهادت نیست راه خاك درگاهت شدن حق آن لحظه كه بوسیده پیمبر حنجرت حق آن شورى كه افتاده به قلب مادرت حق بابایت على و گریه مردانه اش حق آن جمعى كه گردیده سراسر مضطرت حق جبریل و سلامى كه ز بالا آورد حق فطرس آن دخیل گاهوار اطهرت حق آن شیرى كه از كام پیمبر خورده اى حق اسمى كه تو را گشته نصیب از داورت یك گره بر دل بزن تا صد گره را واكنى زشتى ما را به زیبایى خود زیبا كنىغلامرضا سازگارسوم شعبان سرور قلب انسان آمدهسوم شعبان سرور قلب انسان آمده یا به جسم آفرینش از سما جان آمده فطرسی با بال و پرهای ز آتش سوخته بی سروسامان رسید، اکنون به سامان آمده دارد این روز ولادت رنگ و بوی دیگری جای شادی بر دلم حزن فراوان آمده تا که روز سوم از ره میرسد حس میکنم بر لبم سوز عطش با خون جوشان آمده شب شده مادر کنار طفل استاده، ولی حضرت حیدر به آه و قلب سوزان آمده حین دنیا آمدن، حتی ز دنیا رفتنت مادر محزون تو با چشم گریان آمده اولین سینه زن حزن تو مادر گشته بود فاطمه با نالۀ جانم حسین جان آمده هم درون گاهواره، هم درون قتلگه تا زدی تو دست و پا زهرا شتابان آمده بر دل عشاق تو داغی قدیمی مانده است لحظه ای که شمر با شمشیر بران آمدهحسین ایزدیماه دلبر خبر از سبط پیمبر آورد روی سر سایه ی رحمان و رحیم افتاده به سوی كوچه ی دل راه كریم افتاده میكده باز شده مستی ام آغاز شده بر مشام دل دیوانه شمیم افتاده ماه دلبر خبر از سبط پیمبر آورد چشم دل بر پسر خلق عظیم افتاده با تو انگار بهشت از همه جا می روید بی تو انگار بشر قعر جهیم افتاده محرم كوی حسینم من و در حال طواف چشم ارباب بر این عبد یتیم افتاده گفتگویی است میان من و خالق هر آن كه حسین است حسین است قدیم الاحسان مژده ای هم نفسان گاه تماشا آمد همه ی زندگی حضرت زهرا آمد این چنین است كه كشتی نجات بشر است مهد مصباح هدی نور سراپا آمد آنكه با نهضت او دین خدا بیمه شود چاره ساز نبوی با ید بیضا آمد دیده گریان شود از نام قتیل العبرات روزی روضه اش از عالم بالا آمد این چه سری است كه با ذكر انا العطشانش پسر فاطمه شش ماهه به دنیا آمد اشك شوق است كه چون ابر بهاران ریزد یا همان گریه زهراست چو باران ریزد؟ یار دلدارم و از یار دگر آزادم بنده ی عشقم و در دام حسین افتادم كربلا محرم خود كرد مرا روز الست حاجی كوی حسینی است دل از بنیادم از زمانی كه شدم محرم غمهای حسین هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم جذبه حور و ملك نیست مراد دل من جذبه عشق حسین است كه زد فریادم نه ملك بودم و نه خلد برین جایم بود ذره ای بودم و شد عالم ذر امدادم منكه از بتكده تا میكده را پیمودم عشق چون بارقه ای آمد و شد استادم دیده را اشك غمت شرب مدام است مدام كشته عشق تو ارباب ، غلام است غلام آسمان خالق خود را به زمین می جوید ملك از هر طرف انگار چو گل می روید اینك ای قوم بیائید كه فطرس بشویم نوكر از مقدم ارباب شفا می جوید حاجت دل بنویسید به گهواره او كه نگفته به خدا پاسخ تان می گوید این چه حالی است خدا ، گریه كنش پیفمبر خون دل را به رخ از اشك بصر می شوید پیش گهواره او فاطمه چون در خواب است جبرئیل است كه لالائی او می گوید هرگز از مادر مظلومه ننوشید لبن شیر مادر نكند خشك شد از سوز مَحَن بوسه گاه نبوی شد سر و دست و بندش كاش شمشیر جفا بوسه نگیرد ز تنش چه دلاور پسری ساقی كوثر دارد هیبت حیدری اش بین سلام حسنش جامه ی سرخ حریر آمده او را ز بهشت كاش غارت نشود جای دگر پیرهنش ذكر لا حول شده مزد سخن گفتن او كه مبادا بشود طعمه نیزه سخنش ترسم از بوسه بی وقفه به دستش آخر صید ، انگشت شود جای عقیق یمنش بر تنش جامه ی دیبای بهشتی اما ترسم از عاقبتش اینكه نباشد كفنش آنكه هر روز و شب آوازه ی مقتل دارد در دل خویش حسینیه مفصل دارد محمود ژولیدهمژده ای دل که دگر سوم شعبان آمدمژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد مژده ای دل که برای دل غمدیده ما هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد خیز ای دل تو بیارای کنون بزم طرب که دگر موسم اندوه به پایان آمد مطربا نغمه نو ساز کن و پای بکوب که به ما مژده وصل شه خوبان آمد ساقیا باده بده خود بنما سرمستم زان میای کو به تن خسته ما جان آمد ظلمت و تیرگی شام الم رفت کنون روز شادی شد و خورشید فروزان آمد غنچهی دهر در این روز بخندید دگر که به بستان علی نوگل خندان آمد عطر پاشید به بستان که همه عطرآگین سمن و یاسمن و سنبل و ریحان آمد بلبل از لب به ترنم بگشاید نه عجب که به گلذار نبی بلبل خوش خوان آمد گوهری از صدف بحر کرم گشت عیان که به توصیف رخش لولو مرجان آمد نور حق جلوه به برج شرف زهرا کرد بین به این نور که این گونه درخشان آمد وه چه روزی است مبارک ز قدوم شه دین موسم مغفرت و رحمت یزدان آمد روز فرخنده میلاد حسین ابن علی مژدهی خامُشی آتش نیران آمد باعث کون و مکان منشاء ایجاد حسین که وجودش به جهان مفخر انسان آمد مظهر ذات خدا سبط رسول دو سرا نور چشمان علی آن شه مردان آمد حیف و صد حیف که در واقعه کرب و بلا بر تن خسته او ظلم فراوان آمد بر سر عهد و وفا در ره معشوق نگر خود فدا کرد که سالار شهید آن آمد ای غلامان اگرت بار گنه سنگین شد غم مخور چونکه حسین شافع عصیان آمدسید جلال یاسینیخانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداستخانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداست الـبشاره لیلۀ میلاد مصباح الهـداست بر سر دوش نبی، شمس ولایت جلوه گر پیش روی فاطمه، مرآتِ حسنِ ابتداست فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست گام گامِ مقدمش، رشک گلستان بهشت عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست این همان مصباح دست غیب رب العالمین این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه پای تا سر غرق در گلبوسههای مرتضاست با وجود آنکه نَبوَد رحمت حق را حدود این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست سبط احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست قطرهای از بحر لطفش چشمۀ آب حیات ذرهای از خاک کویش درد عالم را دواست وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست هر چه میبینم جمالش را، نبی پا تا به سر هرچه میخوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست هر سری تقدیم جانان گشت، خاک پای او هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست من نمیگویم، نمیگویم، خدا باشد حسین لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد، رواست خواهـر مظلومۀ او مـادر آزادگی است تـا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق دختری دارد که دست بستهاش مشکل گشاست مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و«اهلأتی»ست قامتی دارد، قیامت گوشهای از سایهاش صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟ او بُوَد فُلک نجات و لنگرش دخت علی این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست شهریار کشور دلها «حسین بن علی» زادۀ امالبنین فرمانـدۀ کل قـواست آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست اینکه خنـدانیم و گریـانیم در میلاد او میکند ثابت، گِل ما از زمین کربلاست آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست مرگ در بستر بوَد بر عاشق صادق حرام این معما را کسی داند که با ما آشناست شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست من ز خون دل نوشتم بـر جبین آسمان هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِجر مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا»ست گو یکی گردند خلقت از برای قتل من قامتم تنها برای خالق یکتا دوتـاست آب را بر روی ما بسته نمیداند عدو حنجر ما تشنـۀ آب دم تیغ بـلاست وصل جانان از دم شمشیر میآید به دست این همان معنای رمز «البلاءُ لِلولا»ست "میثم" این مصراع را با خط خون باید نوشت رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟غلامرضا سازگاراین حسینی است که حق دلبر جانانۀ اوست این حسینی است که حق دلبر جانانۀ اوست بحر عصمت صدف گوهر یکدانۀ اوست این همان شمع شبستان ولایت که زعشق شمع ایوان فلک سوخته پروانۀ اوست گاه چون آیۀ رحمت شرف دوش نبی است گاه چون مهر نبوت به سر شانۀ اوست این همان شاه که با خیل ملک روح الامین به گدائی همه شب بر در کاشانۀ اوست این همان رند قدح نوش که با چرخ نهم از ازل تا به ابد نالۀ مستانۀ اوست می گساری است که هر درد و غم و زهر و الم داشت ساقی ازل جمله به پیمانۀ اوست هر کسی رند قلندروش و صافی مشرب جرعه نوش وی و دردی کش میخانۀ اوست آنکه افسانه خوبان شده در عرصۀ حسن گوش آفاق پر از قصه و افسانۀ اوست گرچه آئینۀ حق خانه ندارد ذوقی گاه گاهی دل ویرانۀ ما خانۀ اوست این جوابیست بر آن مرثیه کش گفت وصال این حسین کیست که عالم همه دیوانۀ اوست میر ابوالقاسم ذوقی ای عاشقان ! خورشید در آیینه گل کردای عاشقان ! خورشید در آیینه گل کرد نور خدا ، در کوچه باغ سینه گل کرد عالم مُعطّر شد ز نور عصمتی سبز نور کمال حضرت آیینه گل کرد شوریدگان عشق ! بوی یار آمد مهر جمال دلبر دیرینه گل کرد زد خنده خورشید شهادت بر شب ما خون خدا ، ای عاشقان ! دوشینه گل کرد بوی خوش معصوم پنجم منتشر شد ماه مدینه ، در شب آدینه گل کرد شکر خدا، شب رفت و فجر صادق آمد ای عاشقان ! خورشید در آیینه گل کردرضا اسماعیلیخورشید شب فاطمه بالا آمدخورشید شب فاطمه بالا آمد شکل دگر علی و زهرا آمد مشتاق زیارت حسن بود، حسین این بود که شش ماهه به دنیا آمدعلی اکبر لطیفیانیک بار کافی است که بگوییم «یا حسین» ما شیعه زاده ایم و هوادار حیدریم تا آخرین نفَس همگی یار حیدریم عمّار یاسر، اَصبغ و سلمان و مالکیم حُجر و کمیل و میثم تمّار حیدریم با یک اشاره اش سر و جان را فدا کنیم شکر خدا که گرمی بازار حیدریم حتّی شب ولادت اربابمان حسین مشغول به سرودن اشعار حیدریم یا مرتضی علی علی مولا علی علی اذکار ماست بس که گرفتار حیدریم طبق «فمَن یَمُت یَرَنی» در زمان مرگ ... ... ما محو دیدن گُل رخسار حیدریم فصل بصیرت است و به دنبال اصلحیم در اوج فتنه نوکر بیدار حیدریم ما جز علی به هیچ کسی دل نمی دهیم حتّی به قدر یک نفسی دل نمی دهیم ما تشنه ایم جرعه ی آبی به ما دهید بهتر بُوَد که ظرف شرابی به ما دهید چندین شب است باده ی نابی نخورده ایم لطفی کنید و باده ی نابی به ما دهید ما قصد پای بوسی تان را نموده ایم در بین جاده ایم، رکابی به ما دهید کرب و بلا محلّ عبور و مرور ماست آن لحظه ای که حال خرابی به ما دهید یک بار کافی است که بگوییم «یا حسین» قبل از ختام، کوه ثوابی به ما دهید جشن تولّد تو و سجّاد و ساقی است باید سه وعده سور حسابی به ما دهید وقتی به ما «حسین حسین» وحی می کنید پس واجب است تا که کتابی به ما دهید پیغمبریم و خدمت ارباب می کنیم نام تو را به صفحه ی دل قاب می کنیممحمد فردوسیتو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبری روز الست، روز ازل، لحظه های عشق روزی که آفریده شد عالم برای عشق روزی که آفرینش گیتی تمام شد آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق بودیم گر چه در دل سر گشتگان ولی کم کم شدیم بین همه آشنای عشق چشمی میان آن همه ما را سوا نمود دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق دستی به روی شانه مان خورد و ناگهان ما را صدا نمود کسی با صدای عشق روز الست لحظه ی آغاز عاشقی ما را خدا نمود اسیر خدای عشق عکس خدا نشسته بر آئینه هایمان روز ازل حسینیه شد سینه هایمان هستی بهانه بود که سرّی بیان شود مستی بهانه بود که ساقی عیان شود خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد تا معنی وجود زمین و زمان شود با دست غیب وقت ظهورت نوشت عشق وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود قلب مدینه می طپد از خاک پای تو جاروکش همیشه ی این آستان شود حتی بهشت با سر مژگان رسیده است تا قبله گاه وسعت هفت آسمان شود تو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبری سوگند بر خدا که خداییش محشری بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشتاصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشتگیرم هزار کعبه خدا خلق می نمودچنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشتحتی ز معجزات مسیحا خبر نبودمشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشتبی تو هوای خانه ی زهرا گرفته بوداین قدر جلوه جاذبه ی مرتضا نداشتشکر خدا که خانه تان هست روی خاکور نه زمینِ تیره که دار الشفا نداشتمجموعه ی خصائل بی انتها شدییک جا تمام سلسله ی انبیا شدیگیرم بهار نیست دمی جانفزا که هستگیرم بهشت نیست غبار شما که هستبر خشت خشت کعبه نوشتند با طلاگیرم که قبله نیست ولی کربلا که هستدر ازدحام خیل گدا جا اگر کم استتشریف آورید دو چشمان ما که هستجایی اگر نبود خدا را صدا کنیدباب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هستکوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدنغم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هستخوش گفته اند قطره که دریا نمی شودهر یوسفی که یوسف زهرا نمی شودتو آمدی قیامت کبری رقم زدیبر تارُک همیشه ی عالم علم زدیمی خواستی که رشک برند دیگران به منزلف مرا گره به نسیم حرم زدیحس می کنم میان دلم بوی سیب رااز آن زمان که در حرم دل قدم زدیمی خواستی که شعله بگیریم بی امانآتش به جان هر غزل محتشم زدیبا شیر، طعم روضه تان را چشیده اموقتی سری به چشم ترِ مادرم زدیمجنون کوچه های غمم دست من بگیردل تنگ دیدن حرمم دست من بگیرتو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آهتو تشنه و تمامی صحرا سراب، آهدر زیر نیزه های شکسته نهان شدیبا زخم های تازه تر و بی حساب، آهیک سوی صدای العطش آرام می رسیدیک سو صدای هلهله ها در شتاب، آهیک سو صدای ضجه ی زینب بلند بودیک سو صدای مادرت اما کباب، آهیک سو علم به خاک و علمدار غرق خونیک سو به روی نیزه عزیز رباب، آهکم کم نگاه بر بدنت سخت می شودکم کم نفس زدنت سخت می شودحسن لطفیعطر گل سرخ آید از سوی حسین ای آن که تو را حُسن خداداد بود میلاد تو جلوه گاه ایجاد بود ما را به نگاه لطف خود شادان کن امروز که قلب فاطمه شاد بود *** امشب که فضا پُر است از بوی حسین عطر گل سرخ آید از سوی حسین ای فطرس پر سوخته احرام ببند از بهر طواف کعبۀ روی حسین *** ما ریزه خور خوان گل فاطمه ایم پروردۀ احسان گل فاطمه ایم خاریم ولی به یمن میلاد حسین صد شکر که مهمان گل فاطمه ایم *** از عشقِ حسین تا تکلّم کردند قدسی نفسان باز تبسّم کردند از بهر زیارتِ حسین بن علی در خاکِ قدوم او تیممّ کردند سید هاشم وفایی اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدااگر چه بال و پر ناتوانمان دادند ولی برای پریدن زمانمان دادند خبر دهید دوباره به بال فطرس ها مجال پر زدن آسمانمان دادند به احترام ملائك امانت حق را به دست فاطمه ی مهربانمان دادند بدون واسطه امشب كنار سجاده تمام حُسن خدا را نشانمان دادند قسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر برای بردن نامت زبانمان دادند امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا برای آن كه بیابیم ما خدایت را گرفته ایم نشانی ردَپایت را برای آن كه به سمت خدایشان ببری گرفته اند ملائك نخ عبایت را و جبرئیل دلش تنگ می شد ای آقا نمی شنید اگر یك شبی صدایت را فرشتگان مقرب هنوز حیرانند تو را به سجده درآیند یا خدایت را زمین به دور خودش چرخ می زند تا كه نشان دهد به سماوات كربلایت را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا به بوم عشق به مژگان تر كشید تو را به وقت نافله های سحر كشید تو را نه از برای زمین ها و آسمان ها بود فقط برای خودش بود اگر كشید تورا تو را مشاهده كرد و اسیر رویت شد كه از جمال خودش خوب تر كشید تورا تو مثل جام پر از عشق و عاشقی بودی كه زینب آمد و یكباره سر كشید تورا برای آن كه نشان زمینیان بدهد سوار نی شدی و در سفر كشید تورا امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو آسمان بلندی و ما كبوتر ها نمی رسند به بالای بامتان پرها بدون بردن نام تو بی نتیجه بود توسَل سر سجاده ی پیمبرها شریعت از سخن تو حیات می گیرد تویی كه جاذبه بخشیده ای به منبرها تو جای خود كه قیامت كسی نمی داند كجاست حدِّ نصاب مقام قنبرها تو مثل كعبهی سیّار آسمان بودی كه در طواف تو بودند جمله ی سرها امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا تو بی كران، تو بلندی، تو آسمان، تو صعود تو آفتاب، تو دریا، تو آب هستی و رود حكایت من و چشمم حكایت عبد است حكایت تو و چشمت حكایت معبود و قبل از آن كه شود جبرئیل حاجی عشق كبوتر حرمت بود و كربلایی بود یكی ز گریه كنان مُحرمت موسی یكی ز مرثیه خوانان ماتمت داود به نیت همهی خانواده پیغمبر «حسین منی انا من حسین» می فرمود امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدا رسیده است زمان غروب عاشورا چه می كشد ز وداع تو زینب كبری تو روی شانهی جبرئیل منزلت داری به زیر این همه نیزه چه می كنی آقا؟ میان این همه نیزه كه رو به پایین اند صدای زینب كبراست، می رود بالا حسین توست بله، باورش اگر سخت است مُرمّل بدماء و مُقطّعُ الأعضا كنار چشم ملائك به سمت تو خم شد گذاشت روی گلوی بریده لب ها را امام سوم دنیا، امام عاشورا اگر تویی هدف عشق خوش به حال خدا علی اکبر لطیفیانشعبان مَه با صفای خاتم باشددریای دُر از دلِ صدف می آید تبریکِ سه نور ، با شعف می آید خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عطرِ صلوات از نجف می آید *** شعبان مَه با صفای خاتم باشد میلاد سه آزادۀ عالم باشد نذر قدم حسین و عباس و علی ذکر صلواتِ ما دمادم باشد محمود ژولیده* اشعار ولادت حضرت عباس علیه السلام *شهسوار عشق چون آهنگ میدان می کندشهسوار عشق چون آهنگ میدان می کندخاطر جمعی چو موی خود پریشان می کنداشک خونین می چکد از دیده بر دامان صبرهر زمان یاد از جوانان و عزیزان می کندبشنو از خیل فداکارش که یک عباس اوعقل را در کشو ر جان مات و حیران می کردگاه دست خویش را در راه قرآن می دهدگاه وجان خویش را تسلیم جانان می کندموج زن شط و دلش خون و لبش پیش فراتاز عطش خون بر دل لعل بدخشان می کندآب می خواهد خدایش آب کوثر می دهددست می خواهد خدایش باغ رضوان می دهداز برای خاطر بی دستی اش دست خداهر کجا هر مشکلی داریم آسان می کندای طبیب دردمندان دردمندم دردمنددرد می دانی چه با ما دردمندان می کندخلق می دانند در دارالشفای قرب دوستدردها را بیشتر عباس درمان می کند ما همه زار و نزاریم و توئی باب مرادخانه ی امید ما را اشک ویران می کندمی کند بنیاد هستی موج طوفان خیز اشکسیل اگر پی در پی آید آب طغیان می کندگر کسی(( حداد ))، از شهری بپرسد وصف شعربیشتر تعریف از اشعار کاشان می کندعباس حداد کاشانیبه به امشب بر حسین بن علی یار آمدهعطری از سمت خدا دل را بهاری می کندچشمه های نور را در سینه جاری می کندنور فوق کل نور چهره ی خورشید و ماهدارد امشب سینه را آیینه کاری می کندحضرت خورشید امشب ماه کامل دیده استتا بخندد ماه او لحظه شماری می کندبر روی این ماه سیما از برای کربلاحضرت خورشید سرمایه گذاری می کندتا که در دستان این زیبا پسر گیرد قرارذوالفقار از شوق دارد بیقراری می کندحضرت خورشید خود را در جمال ماه دیدمرتضی شیر خدای دیگری در راه دیدمحو روی دلربایش آسمانها و زمیننیست چون او خلق را از اولین تا آخریننیست جای هیچ تردیدی که اندر خلقتشآفرین باید که گفتا بر علمدارآفرینگر ترک بردارد امشب کعبه جا دارد بلیباز حیدر آمده این بار بر ام البنینگر یداله فوق ایدیهم علی شیر خداستبر یدالله است او دست خدا در آستینبا جمالش نرخ یوسف از بها افتاده استاو کجا و جلوه ی نور امیر المومنینبه به امشب بر حسین بن علی یار آمدهبر سپاه یوسف زهرا علمدار آمدهخنده را آورده امشب روی لبهای حسینمی شود آرامش امروز و فردای حسیننور او روشنگر راه حسین بن علیستاوست در هر عالمی مهتاب شبهای حسیناز بنفسی انت مولا می شود فهمید کهاوست مجنون اوست شیدا اوست لیلای حسینکربلا عشق است آری کربلا اوج است هانکربلا را غیر او کس نیست دریای حسیندیدن روی خدایی ابوالفضل علیکاشف الکربیست بر روی دلارای حسینبا نگاهی او دو عالم را سلیمان می کندکافران را با نگاهی جمله سلمان می کندناصر شهریاریای تشنه لبان کوثر حُسن صفاتای تشنه لبان کوثر حُسن صفاتگفتند که آمده است ساقی حیاتبر مقدم روح ادب و مردی و عشقباید که ادب کرد به ذکر صلواتسید هاشم وفاییعطر خوش یاس جهان را گرفتعطر خوش یاس جهان را گرفتنکهت احساس جهان را گرفتمژده میلاد و شکوفائیحضرت عباس جهان را گرفتمقدمش برمسلمین مبارکبرامیرالمؤمنین مبارکاوکه بود نور جلال علیآینۀ قدروکمال علیبرروی بازوی علمگیراوبوسه زده اشک زلال علیشده محو رخ حق پرستشبوسه زدشیرخدا به دستشمقدمش برمسلمین مبارکبرامیرالمؤمنین مبارکیاس گلستان جنان آمدهمهردل افروز جهان آمدههاشمسان را بده مژده کنونماه بنی هاشمیان آمدهنور خورشید وقمر رسیدهبرعلی کنون پسر رسیدهمقدمش برمسلمین مبارکبرامیرالمؤمنین مبارکاوکه بود نور دوعین علیدرهمه جا زینت وزین علیروز ولادتش علی گفته استاوست علمدار حسین علیگرچه او امیر عالمین استکربلا اویاور حسین استمقدمش برمسلمین مبارکبرامیرالمؤمنین مبارکهمین نه او ماه شد ومهر شدعزیز جان خلق آگاه شدنور امید همه ناامیدانباب حوائج الا لله شدعقده ازکار همه گشایددردجانها را دوا نمایدمقدمش برمسلمین مبارکبرامیرالمؤمنین مبارکسید هاشم وفاییخون حسین یعنی، خون خداست عباسای بام صبح، خورشید، ای شب، سحر مباركدر دامن ستاره، قرص قمر مباركبر گلبن ولایت یاس دگر مباركطوبی ثمر مبارك، دریا گهر مباركمیلاد ماه آمد، خورشید راه آمدیوسف ز چاه آمد، میر سپاه آمدشمشیر آل هاشم، شیر حسین و حیدر دریای معرفت را در كف گهر ببینیدبعد از طلوع خورشید قرص قمر ببینیدشیر خدا علی را، شیر دگر ببینیددر ماه روی عباس، روی پدر ببینیدروح فتوت است این، جان محبت است ایندریای غیرت است این، سقای عترت است ایندادند بوالحسن را امشب حسین دیگرگلبوسة ولایت، بر چشم و فرق و دستشناخورده شیر، دادند، پیمانة الستششد در نگاه اول، وقف حسین هستشاز اشك شوق لبریز، شد جام چشم مستشاز عشق رنگ و بو داشت، در مهد هایوهو داشتبا یار گفتگو داشت انگار آرزو داشتناخورده شیر، گردد، قربانی برادرامّ البنین گرفته، در دست ماهپارهای آسمان بیفشان، در مقدمش ستارهآغوش یار بر او، گردیده گاهوارهگوید هزار نكته، چشمش به یك اشارهمن جان نثار یارم، سر روی دست دارماین قلب بیقرارم، این چشم اشكبارماز گاهواره روحم، در كربلا زند پردر هر نی وجودم، آوای نی نوایی استشورم همه حسینی، عشقم همه خدایی استجانم، تنم، وجودم، دستم، سرم، فدایی استعالم همه بدانند، عباس كربلایی استایثار دین و دینم، زخم است زیب و زینممرگ است نور عینم، من عاشق حسینمكو مرگ تا بگیرم، او را چو روح در بردریای سرخ غیرت، روح وفاست عباسخون حسین یعنی، خون خداست عباسعشاق جان به كف را، فرمان رواست عباسباب الحوائج خلق، مشكل گشاست عباسمهر و وفاش عادت، دلدادهاش عبادتاز لحظة ولادت، تا لحظۀ شهادتعشق حسین در دل، شور حسین در سرناخورده شیر مادر، زد ساغر بلا رادر مهد ناز میدید، صحرای كربلا راخوشتر ز شیر نوشید، صهبای سرخ لا رااز لحظۀ ولادت، بشنید این صلا راتو كشتۀ ولایی، تو عاشق بلاییعطشان بحر لایی، سقای كربلاییزیبد كه بوسدت دست، شیر خدا مكررتا حشر میدرخشد، در موج بحر، نامتدر عین خشك كامی، دریاست تشنه كامتحسرت برند عشاق، در حشر بر مقامتاز اولیا درودت، از انبیا سلامتخون برادر تو، جوشد به پیكر تواز پای تا سر تو، زهراست مادر توبهر شفاعت آرد، دست تو را به محشرای تشنۀ لب تو، آب حیات، عباسباب المراد عباس، باب النجات، عباسگردیده دور قبرت، آب فرات، عباسخون خدات فرمود، جانم فدات، عباسخوی حسین خویت، روی حسین رویتچشم حسین سویت، میثم گدای كویتلطفت نمیگذارد، او را برانی از درغلامرضا سازگارحـــقا عجـــب یلی ســـــت مبارک کند خـدابیــهوده نیست همسفر آمـاده می کننداســپند را به پشــت در آمـاده می کننداین فاطــــمه قرار شد ام البـــنین شودبر دامنـــــش اگر پســـر آمـاده می کنندقربان شدن فقط و فـقط کار عاشـق استتا چشم شـور هست سر آمـاده می کننددیــــگر برای دلــهره جایی نمــــانده استدر بیـــشه زار شـــیر نر آمـاده می کننددر آسمان فاطــمه چـــون روز روشـن استوقتــی برای شب قــــمر آمـاده می کنندائینـــه ی علی ست مبــــــارک کــند خــداحـــقا عجـــب یلی ســـــت مبارک کند خـداصابر خراسانییا کاشف الکرب الحسین مولا اباالفضلچه خوب شد الطاف بالا بیشتر شدباران گرفت و خشکی لب ها تر شددیشب حسین، امشب ابوفاضل و فرداچه خوب این شب ها دل ما در به در شدامروز اگر با آبرویم دست من نیستبا معجزات عشق شد کاری اگر شدبعد از نماز مغرب خورشید وقتیشب رفت و رفت و رفت نزدیک سحر شدآمد صدای جبرئیل از عرش بالاام البنین مژده که فرزندت پسر شداز این به بعد این مزرعه ها یاس دارداز این به بعد این روزگار عباس دارددیشب نشستم چشمهایت را کشیدمپائین پایت چند تا دریا کشیدمروح القدس، ارواح ذهنم را مدد کردتا عاقبت تصویری از عیسی کشیدمپای ضریح دستهایت گریه کردمروح خودم را تا خدا بالا کشیدمجمعیت روی زمین را تشنه ی آبتنها تو را در این میان سقا کشیدمآقا اگر چه مشک تو آبی نداردمن بین مشکت چند تا دریا کشیدمتو از تمام آب ها آبی ترینیماهی ولی از ماه، مهتابی ترینیمعنا ندارد ماه من بالا نباشیبالاتر از اندازه های ما نباشیمعنا ندارد ما همه لب تشنه باشیمعباس ما باشی ولی دریا نباشیبا اینکه نبض نیل در دست تو باشداما تو ای مرد خدا موسی نباشیتو ماهی و فرمانروای آسمانیفرقی ندارد اینکه باشی یا نباشیحالا که با زینب برادر می شوی تومعنا ندارد بچه ی زهرا نباشیتو ماهی اما مثل خورشید شبی تواین افتخارت بس غلام زینبی توگفتند دریائی ولی دریا نبودیگفتند طوبائی ولی طوبا نبودیتنها نسیمی از نفسهایت مسیح استگفتند عیسایی ولی عیسی نبودیتو دستگیر عالمی و ارمنی هاگفتند موسایی ولی موسی نبودیدریایی و موسایی و عیسی مسیحیتو کل اینهائی ولی اینها نبودیسقاترین بودی و سقایی نکردیگفتند سقایی ولی سقا نبودیباب النّجات عالمین مولا اباالفضل یا کاشف الکرب الحسین مولا اباالفضلآن روز رفتی و همه ماتم گرفتنددر ماتم تو آسمانها غم گرفتندآن دستهای سبز نخلستان نشینتاز چشمهای خشک ما شبنم گرفتندآرامش دنیا نه تنها از رقیهبعد از عروجت خواب ما را هم گرفتندشرمندگی از کودکانت بیشتر شدوقتی دم آب آب عمو مُردم گرفتنداز علقمه تا خیمه گاه شیرخوارهخیل ملائک دسته دسته دم گرفتندسقای دشت کربلا آقام ابالفضلدستش شده از تن جدا آقام ابالفضلعلی اشتریتو دست شیر حق در آستینی یا ابوفاضلگل زهرایی باغ ولایت ، یاس آوردیصفای بیت خیر الناس خیر الناس آوردیتعالی الله که امشب یک جهان احساس آوردیعروس فاطمه بنت اسد عباس آوردیز دریا گوهر آوردی ، به گیتی محشر آوردیز حیدر حیدر اوردی ، حسین دیگر آوردینبی فطرت علی غیرت حسن سیرت حسین سیمابه چشم دل نگاهش کن که تفسیر حسین است اینسراپا پای تا سر کلّ تصویر حسین است اینبنازم هیبت عباسی اش شیر حسین است ایندو تیغ ابرویش گوید که شمشیر حسین است اینجهاد و تیغ سرمستش ، جوانمردی است پابستشعلم دلداده ی دستش ، نثار راه حق هستشنمی بندد دمی چشم از جمال یوسف زهراادب را زیب و زین است این مبارک باد میلادشپناه عالمین است این مبارک باد میلادشعلی را نور عین است این مبارک باد میلادشعلمدار حسین است این مبارک باد میلادشملاحت محو گفتارش ، سماحت عکس رخسارششجاعت مست پیکارش ، عبادت کلّ رفتارشجمال چارده معصوم در ماه رخش پیداگل عباسی است و بوی ختم المرسلین داردشهامت ، دست ، بازو از امیرالمؤمنین داردارادت را ، ادب را ، ارث از امّ البنین داردبحق دست امیرالمؤمنین در آستین داردکرامت سائل کویش ، مروّت آبی از جویشوفا توصیفی از خویش ، علی چون گُل کند بویشببوسد چشم و رخسار و جبین و بازوی او رادل از فرزند زهرا برده چشم نیم باز اوسرافرازان عالم تا قیامت سرفراز اوسروش نینوا دارد نوای دلنواز اوپیام ظهر عاشورا در آهنگ حجاز اوبه لب شیر و به کف جانش ، نگه بر روی جانانششفاعت عهد و پیمانش ، شهادت عید قربانشزمام مهد ناز او به دست زینب کبریزهی عزت زهی غیرت زهی اجلال و آقایینگردد جمع جز در او علمداری و سقاییز دریا تشنه لب آید برون با چشم دریاییتو گویی آب هم می کرد در چشمش دل آراییکه ای عباس من آبم ، مرا دریاب بیتابمکه کامی از لبت یابم ، ببین از خجلتت آبمبریز از لعل لب آبی به قلب آتش دریابنازم تشنه کامی را که با لبهای خشکیدهبه دریا از سرشک دیده ی خود آب بخشیدهدرون موج ، تصویر امام خویش را دیدهنه دست از آب شسته از حیاتش چشم پوشیدهببین رسم اخوت را ، تماشا کن فتوت رافتوّت را مروّت را ، وفا ایثار غیرت راکه دیده تشنه لب از بحر پا بیرون نهد سقاکلاس کربلا را بین و درس عدل و احسانشکه شد فرمانده ی کلّ قوا سقای طفلانشدرود آب بر عباس و بر ایثار و ایمانشسلام بحر تا صبح جزا بر کام عطشانشبه خشم بحر طوفنده ، به چشم ابر بارندهکه تا هستی است پاینده ، از او دریاست شرمندهزهی غیرت ، زهی غیرت ، زهی ایمان ، زهی تقوامگر در عالم هستی دوباره حیدری آیدو یا در این جهان ام البنین دیگری آیدکه چون عباس ، ثاراللهیان را رهبری آیدبرای کربلا میر شجاعت پروری آیدپدر مدحت گرش گردد ، فلک دور سرش گرددملک خاک درش گردد ، ولایت رهبرش گرددامامت متکی بر او شود در ظهر عاشوراتو دست شیر حق در آستینی یا ابوفاضلتو سر تا پا امیرالمؤمنینی یا ابوفاضلتو ماه آسمانها در زمینی یا ابوفاضلتو در عاشورها شور آفرینی یا ابوفاضلتو در ایثار دریایی ، تو بر احرار مولاییتو سرداری و سقایی ، تو فرزند دو زهرایییکی ام البنین و دیگری انسیه الحورازهی هاشم که چون تو در بنی هاشم قمر داردامیرالمؤمنین نازد که مثل تو پسر داردز ایثار تو پیش از صبح میلادت خبر داردبهشت وحی می نازد که با خود این ثمر داردکلامت آیت محکم ، پیامت منجی آدمحریمت قبله ی عالم ، مزارت کعبه ی «میثم»جمالت تا صف محشر چراغ روشن دلهاغلامرضا سازگارسقای با فضیلت و دریا دل حسین باید حسین دم بزند از فضائلتوقتی حسینی است تمام خصائلتتعبیرهای ما همه محدود و نارساستدر شرح بی کرانی اوصاف کاملتبی شک در آن به غیر جمال حسین نیستآئینه ای اگر بگذاری مقابلتای کاشف الکروب عزیزان فاطمهغم می بری ز قلب همه با شمائلتدر آستانه تو گدایی بهانه استدلتنگ دیدن تو شده باز سائلتبا زورق شکستة دل سال های سالپهلو گرفته ایم حوالی ساحلتبی شک خدا سرشته تو را از گل حسینسقای با فضیلت و دریا دل حسین تو آمدی و روشنی روز و شب شدیاز جنس نور بودی و زهرا نسب شدیدر قامتت اگرچه قیامت ظهور داشتالگوی بندگی و وقار و ادب شدیهم چشمهای روشنت آئینة رجاستهم صاحب جلال و شکوه و غضب شدیباید که ذوالفقار حمایل کنی فقطوقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزمتو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدیدر دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ستفرزند لافتایی و شیر عرب شدیفرماندة سپاهی و آب آور حسینای نافذ البصیره ترین یاور حسینبی شک تو صبح روشن شبهای تیره ایخورشیدی و به ظلمت این شام چیره ایتسخیر کرده جذبة چشم تو ماه رابیخود که نیست تو قمر این عشیره ایعصمت دخیل تار عبای تو از ازلجز بندگی ندیده کسی از تو سیره ایقدر تو را کسی نشناسد در این مقاموقتی برای امر شفاعت ذخیره ایما را بس است وقت عبور از پل صراطاز تار و پود بیرق تو دستگیره ایچشم امید عالم و آدم به دست توستباب الحسین هستی و پرچم به دست توستفردوس دل همیشه اسیر خیال توستحتی نگاه آینه محو جمال توستتو ساقی کرامت و لطف و اجابتیاین آب نیست زمزمه های زلال توستایثار و پایمردی و اوج وفا و صبرتنها بیان مختصری از کمال توستدر محضر امام تو تسلیم محضی ووالاترین خصائل تو امتثال توستفردا همه به منزلتت غبطه می خورندفردا تمام عرش خدا زیر بال توستباب الحوائجی و اجابت به دست توتنها بخواه، عالم هستی مجال توستای آفتاب علقمه: روحی لک الفداای آرزوی فاطمه: روحی لک الفداای آفتاب روشن شبهای علقمهسرو رشید خوش قد و بالای علقمهداده ست مشک تشنة تو آب را بهاای آبروی آب، مسیحای عقلمهوقتی که چند موج علیل شریعه راکرده ست خاک پای تو دریای علقمهلب تشنة زیارت لبهات مانده استآری نگفته ای به تمنای علقمهامروز دستهای تو افتاد روی خاکتا پا بگیرد از دل صحرای علقمهبا وعده های مادرت آسوده خاطریمچشم امید ماست به فردای علقمهاین عطر یاس حضرت زهراست می وزداز سمت کربلای تو ، سقای علقمهشبهای جمعه نالة محزون مادریمی آید از حوالی دریای علقمه ام البنین و فاطمه با قامتی کماناینجا نشسته اند و شده آب روضه خوانفرصت نداد تا که لبی تر کند گلودارد به دست، ماه حرم، مشک آرزومی آید از کنار شریعه شهاب واربسته ست راه را به حرم لشکر عدوطوفان تیر می وزد از بین نخلهاحالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:« بسته ست جان طفل صغیری به جان توتو مشک آب نه که تویی جام آبروای مشک جان من به فدای سر حسیناما تو آب را برسان تا خیام او »اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفتجاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبوبا مشک پاره پاره به سوی حرم نرفتتا با امام خود نشود باز رو بروتنها پناه اهل حرم بر نگشته استمی بارد از نگاه سکینه : عمو عمودر خیمه اوج بی کسی احساس می شودخورشید نیزه ها سر عباس می شودیوسف رحیمیمائیم و دل و دست و پناه تو اباالفضلمائیم و دل و دست و پناه تو اباالفضلدر حسرت یک جرعه نگاه تو اباالفضلعالم همه بند است به آن گوشه ی چشمتمحشر به همان طَرفِ کلاه تو اباالفضلدیریست که سینه زن بین الحرمین ایمزیر عَلَم سبز و سیاه تو اباالفضلدر لحن عراقی و حجازی تو غرق ایممدهوشِ رجز های سه گاه تو اباالفضلدل می بَرَد و می بَرَد و