اگر امام حسن (ع) یاورانی مثل مردم ما داشت هیچ گاه صلح نمیکرد/ خواص نباید ضعف اندیشهای خود را به مردم تسری دهند
ماجرای عهدنامه امام حسن (ع) با معاویه یکی از پر بحثترین مسائل تاریخ اسلام شناخته میشود. این توافقنامه بعد از جنگی صورت گرفت که بر اثر زیادهخواهی معاویه و خودداری او از بیعت با امام حسن(ع) به عنوان خلیفه مسلمانان روی داد. این قرارداد چند شرط داشت که از مهمترین آنها منع معاویه از تعیین جانشین پس از خود، خودداری از توطئه علیه امام حسن (ع) و حفظ جان مسلمانان بود. با این حال، معاویه به هیچیک از شرطها عمل نکرد.
عمده علت پذیرش صلح از سوی آن حضرت را نه تمایل خود آن حضرت بلکه سستی مردم عراق در جنگ و توطئه معاویه در تطمیع سران سپاه دانستهاند. متأسفانه به دلیل عدم وجود بینش جامع و بصیرت لازم، عموم مردم امام حسن مجتبی(ع) را متهم به سازش با دشمن کردند. در این بین امام(ع) در موارد متعددی متناسب با فهم اقشار مختلف مردم به آنها توضیحاتی ارائه میداد. اما برای فهم جریان عهدنامه امام حسین مجتبی با معاویه ضروری است شرایط تاریخ اسلام در آن مقطع زمانی مورد توجه قرار گیرد.
در این باره با حجتالاسلام علیرضا پیروزمند عضو هیئت علمی فرهنگستان علوم اسلامی گفت و گویی ترتیب دادیم.
پیروزمند در بخشی از این گفت و گو اشاره دارد که تطبیق جامعۀ امویِ دوران امام حسن مجتبی با جامعۀ فعلی ما که در اوج محبت به خاندان عترتند و استقامت خود در برابر دشمنان و پاسداشتهای ارزش شیعی را طی این چهاردهه بارها به منصه ظهور رساندند، القایی غلط و غیر مستندی است و این امر نوعی توهین به شعور اجتماعی و اعتقادی مردم محسوب میشود.
وی همچنین معتقد است آن عده که از ارزشها و شعارهای انقلابی خود رویگردان شدند و هر بار دست دوستی با دشمن میدهند، مردم نیستند بلکه عدهای از همین خواص نظامند که باید در عقاید خود تجدید نظر کنند تا هر بار صلح و مذاکره با دشمن را بر این نظام و رهبری نظام تحمیل نکنند. بنابراین نباید ضعف خود را به مردم انقلابی و مقاوم ما تسری دهند.
مشروح این گفت و گو را در ادامه میخوانید:
اهلبیت هیچ گاه عَلم مبارزه را زمین نگذاشتند
* یکی از رویدادهایی که هر ساله در فضای سیاسی کشور ما رخ میدهد، تطبیق ماجرای صلح امام حسن (علیهالسلام) با زمانۀ فعلی ما است؛ تا به این ترتیب توجیهی برای صلح و مذاکره با دشمن باشد. این تطبیقها تا چه حد میتواند صحت داشته باشد؟
در مطالعات مربوط به سیرۀ عترت علیهمالسلام هم باید نوع موضعگیری ایشان و هم شرایط تصمیمگیری آن بزرگواران در آن زمان را به درستی شناخت و هم اینکه وقتی میخواهیم با شرایط خودمان تطبیق دهیم، باید دقت مناسبی داشته باشیم و شرایط زمان را بسنجیم. علیرغم رفتارهایی که ائمه معصومین علیهمالسلام بر اساس شرایط دوران خویش داشتند، اصل اساسی حاکم بر مجموعه رفتارهای این بزرگواران، اینچنین بود که اهلبیت، ولایتشان ولایت تاریخی بوده و قصد داشتند بهترین بهرهبرداری را از جامعۀ عصر خویش و بلکه مجموعه جامعۀ بشری در راستای اهداف الهی داشته باشند؛ اهدافی که به باور ما، به ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه و عصر ظهور منجر خواهد شد.
برای آنکه این اصل اتفاق بیفتد، یک اصل دومی در امتداد رفتار قبلی داشتند: این اصل همان مبارزه با توطئههای دشمن بود. آن بزرگواران هیچ گاه پرچم مبارزه را زمین نگذاشتند؛ منتها شکل این مبارزه متناسب با شرایط هر دوران، متفاوت بود؛ یک بار در قالب آنچه به نام صلح امام حسن علیهالسلام است، اتفاق میافتد و یک بار هم در قالب قیامی که برادرشان امام حسین علیهالسلام انجام میدهند. حتی قبل از ایشان در ماجرای امیرالمؤمنین علیهالسلام ماجرای حکمیت اتفاق افتاد و ظاهر حکمیت، پذیرش نظری بود که بر آن حضرت تحمیل شد، اما امام علیهالسلام با آن نوع موضعگیری، نظام اسلامی را حفظ کردند. سالها قبل از این ماجرا یعنی در اتفاقات پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، مشابه این رفتار را مشاهده میکنیم. این مبارزه در زمان امام باقر و امام صادق علیهما السلام به صورت نهضت علمی جلوهگر شد.
جامعه عصر امام حسن ضعف بینشی داشت
* شما اشاره داشتید باید به شرایط هر دورانی نگاه کرد و بر اساس آن به نتیجۀ مطلوب دست یافت. شرایط جامعۀ دوران امام حسن مجتبی چگونه بود؟
فارغ از تطبیق ماجرای صلح امام حسن علیهالسلام با زمانۀ ما، باید به این نکته توجه کنیم که درست است از این معاهده با عنوان صلح یاد میکنیم و ظاهراً به این معنا است که امام پذیرفتند با معاویه جنگ نظامی نکنند، اما باید توجه داشت امام علیهالسلام با چالش پراکندگی در قوای نظامیشان و عدم پشتیبانی سپاهیان و فرماندهان از امامت ایشان مواجه شدند. در این شرایط تن به صلح دادند. از این منظر بهترین رفتار را انجام دادند تا به این ترتیب شجرۀ امامت را باقی نگه دارند. اگر جنگی اتفاق میافتاد، امام یاوری برای پیروزی نداشت. سپاه امام از جهت قوای نظامی تقلیل یافته بود و برخی فرماندهان ایشان مورد تطمیع واقع شده بودند. در واقع امام حسن با جامعهای مواجه بودند که اکثرشان کمترین محبت و معرفت را به امام و جایگاه امام در نظام هستی داشتند. جامعهای بود که به واسطه تبلیغات مسموم دشمن از جهت اعتقادی استحاله شده بود، لذا با کمترین فتنۀ دشمن از هم میپاشید.
امام حسن با جامعهای مواجه بودند که اکثرشان کمترین محبت و معرفت را به امام و جایگاه امام در نظام هستی داشتند. جامعهای بود که به واسطه تبلیغات مسموم دشمن از جهت اعتقادی استحاله شده بود، لذا با کمترین فتنۀ دشمن از هم میپاشید.
با این حال مفادی که در این عهدنامه از سوی امام درج شد، شجرۀ بنیامیه را با خطر مواجه کرد. ایشان به این موضوع علم داشتند که هدف اصلیِ معاویه، امتداد خلافت بنیامیه است؛ به همین دلیل در بند آن عنوان کردند که حق جانشینی برای خود نداری. نتیجهاش در جامعۀ اسلامی آن زمان، اینچنین بود که زعامت یزید غیر مشروع شد؛ همچنان که زعامت خود او هم نامشروع بود چرا که امیرالمؤمنین علیهالسلام معاویه را از تصدی حکومت شام عزل کرد، اما زیر بار نرفت. بر اساس منطق آن زمان، این سرپیچی از دستور امام و خلیفۀ زمان، نامشروع بود. اثرات این مفاد عهدنامه را بعدها مشاهده کردیم. آنها هرچند به زور حکمرانی کردند، اما از دیدگاه مردم جایگاهی نداشتند و منفور بودند و حمایت خود از جانب مردم را از دست داده بودند.
بنابراین امام حسن مجتبی علیهالسلام در قالب معاهده، در واقع عملاً مبارزه فکری کردند. ایشان در صدد بود در این عهدنامه حفاظت و حراست برای جامعۀ مؤمنین ایجاد کنند. مفاد عهدنامه مقتدرانه بود نه امتیاز دادن به دشمن. هرچند معاویه زیر عهد خود زد، اما این صلحنامه در طول زمان اثر خود را نشان داد.
* به نظر میرسد دربارۀ مسئله صلح دچار خلط مبحث شدیم. ما آنچه از صلح در ادبیات سیاسی فعلیمان میدانیم، یعنی مصالحه کردن با دشمن سوگندخوردهای که طی این چهل سال انواع و اقسام دشمنیها را ابراز داشته است؛ یعنی ما به قدری در منابع انسانی و طبیعی فقیر هستیم که باید تن به صلح تحمیلی دهیم و کاملاً خلع سلاح شویم. یا اینکه این تداعی میشود که گویی ما علم مبارزه را مدام بر میداریم و قصد ظلم به سایرین داریم.
همگان میدانند که در ادبیات سیاسی دنیا، صلح به معنای توازن قوا جایگاه ندارد. اینچنین نیست که ماجرا را به گونهای رقم بزنیم که هر دو جبهه در یک محیط مسالمتآمیز زیست بکنند و کاری به کار همدیگر نداشته باشند. این پیشفرض اشتباهی است. زمانی که دشمن رسماً دشمنی خود را ابراز میکند و برای این مملکت برنامۀ تهدید و تحریم دارد، صلح چه جایگاهی دارد؟ سادهانگارانه است تصور کنیم در چنین فضایی میتوان مصالحه کرد. مگر طرف مقابل میخواهد دست صلح دهد که ما بخواهیم از در صلح وارد شویم؟ همین الان عمده قدرتهای غربی علَم مبارزه با این کشور برافراشتند و منتظر رخنهای برای ضربه به این نظامند؛ از انگلیس خبیث گرفته تا آمریکا و فرانسه و ...
سادهانگارانه است تصور کنیم در چنین فضایی میتوان مصالحه کرد. مگر طرف مقابل میخواهد دست صلح دهد که ما بخواهیم از در صلح وارد شویم؟ همین الان عمده قدرتهای غربی علَم مبارزه با این کشور برافراشتند و منتظر رخنهای برای ضربه به این نظامند
تعامل سازنده با دشمن سوگندخورده پیشفرض غلطی است
اگر همین تفکر را در این زمان طوری جهت دهیم که با جبهه کفر و نفاق میتوانیم یا کنار بیاییم و یا طوری رفتار کنیم که نه ما مزاحم آنها شویم و نه آنها مزاحم ما شوند، بلکه با یکدیگر تعامل سازنده داشته باشیم، پیشفرض غلطی است. البته تا این سخن گفته میشود، عدهای برداشت غلطی جلوه میدهند؛ به این صورت که میگویند شما میخواهید با تمام دنیا مقابله کنید. شما که نمیتوانید ارتباطتان را با دنیا قطع کنید، دنیا، دنیای ارتباطات است. این حرف صحیح است، اما باید گفت نتیجۀ غلطی گرفته شده است و آن اینکه وقتی میبینیم تقابل بین جبهۀ حق و باطل، امری تاریخی و گریزناپذیر است، معنایش این نیست که همۀ عالم در جبهۀ کفر و نفاق قرار دارند؛ بلکه بخش مهمی از ملل عالم، توحیدی و از مستضعفان هستند.
در نتیجه باید این مسئله را بپذیریم که دشمنی داریم که بارها سوگند خورده که جلوی پیشرفت این نظام را بگیرد و نمیتوان با دشمن از در صلح وارد شد. مبارزه هم لزوماً مبارزۀ نظامی نیست بلکه جنگ ارادهها و باورها و نیز پایبندی بر اصول دینی است. جنگِ به استخدام در آوردن امکانات و ظرفیتهای داخلی برای رشد تولید و برافراشتهتر شدن پرچم توحید در عالم است.
مردم ما از جهت بصیرت و پایبندی به ارزشها از جامعۀ عصر امام حسن فراتر است
* البته باید اذعان کنیم مردم عصر ما را از جهت معرفتی و بصیرت دینی نمیتوان با جامعۀ عصر امام حسن مجتبی مقایسه کرد؛ چرا که وقتی بحث مصالحه پیش میآید، یعنی ما از جهت قوای انسانی و نظامی توان برابری با دشمن را نداریم و مردم ما حاضر به همراهی با نظام نیستند. آنها نیز در مقابل به دنبال القای این موضوع هستند که ما را در سطح جهان در موضع ضعف معرفی کنند.
اشتباهی که گاهی در تحلیلها صورت میگیرد، همین مقایسۀ نابجا است. عدهای به صورت نامحسوس و غیر مستقیم میخواهند اینطور القاء کنند که مردم زمانۀ ما، مشابه مردم زمان امام حسن مجتبی علیهالسلام هستند. همان طور که مردم زمان امام حسن علیهالسلام برای مبارزه آمادگی نداشتند، ما نیز چنین شرایطی داریم. چرا که مردم ما توان و تاب مقاومت با نظام استکبار را ندارند. این القاء، القایی غلط و غیر مستندی است. استناد ما در برابر این حرف این است که با وجود فشار مضاعفی که مردم ما تحمل میکنند، میانگین غالب مردم ما در چهار دهۀ گذشته نشان میدهد که با وجود عداوتهای متعددی که دشمنان از خود بروز داده و سعی کرده مردم ما را از میدان نبرد بیرون کند، نتوانسته این کار را انجام دهد؛ بلکه ملت ما هم صبوری و هم مقاومت از خود نشان دادند. شما میبینید از ابتدای انقلاب، فتنۀ منافقان و جنگهای داخلی را دشمن طرحریزی کرد. مردم ما با هدایتهای امام راحل از این آزمون سرافراز بیرون آمدند. در مقطع بعد، جنگهای مذهبی راه انداختند. در گام بعد هشت سال جنگ را بر ما تحمیل کردند، اما مشاهده کردیم همین ملت ما تا پای جان پای ارزشهای خود ایستادند. در گام بعد با فتنههای داخلی و اغتشاشات اجتماعی مواجه شدیم که آن حماسۀ شورانگیز 9 دی و به تبع پیروی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب اتفاق افتاد. مردم ما با بصیرت فتنهها را طی کردند. در سالهای اخیر با فشارهای اقتصادی در قالب تحریمها مواجه شدند. اگر یک دهم این فشار در سایر کشورها اتفاق میافتاد، مردم آن ملتها بلافاصله شورش میکردند و الان اتفاقاً شاهد این ماجرا در آمریکا هستیم.
حتی زمانی که مردم ما مشاهده میکنند مسئولان ما به منویات رهبری نظام در مسائل اقتصادی مبنی بر اتکا به توان داخلی بها نمیدهند بلکه امیدشان به خارج است و این خود سبب بروزهای مشکلات متعدد برای جامعه شده است، با این حال صبوری میکنند. این امر نشاندهندۀ آن است که مردم ما از جهت بصیرت و پایبندی به ارزشها از جامعۀ صدر اسلام به ویژه از دوران امام حسن مجتبی علیهالسلام بسیار فراتر است و اصلاً قابل قیاس نیست.
اگر امام حسن یاورانی مثل مردم ما داشت هیچ گاه صلح نمی کرد
بنابراین مسئولان نظام نباید ضعف خود را به مردم تسری دهند؛ عموم مردم ما پای ارزشهای خود و شعارهای انقلاب ایستادند، بر خلاف برخی مسئولان که اکنون رنگ عوض کردند و بر خلاف آنچه امام راحل میخواست و برخلاف شعارهای اولیه خود در فرآیند انقلاب اسلامی عمل میکنند؛ شعارهایی که حاکی از اتکا به خداوند متعال، اتکا به توان داخلی و پیروی کامل از ولایت فقیه بود. به طور قطع همین مردم اگر در زمان امام حسن مجتبی علیهالسلام بودند، امام هیچ گاه پای میز صلح نمیرفت؛ حضور برخی اُمرای غیر متعهد در سپاه امام سبب شد ایشان تن به صلح دهد و بارها در لفافه این نکته را بیان داشتند.
مسئولان نظام نباید ضعف خود را به مردم تسری دهند؛ عموم مردم ما پای ارزشهای خود و شعارهای انقلاب ایستادند، بر خلاف برخی مسئولان که اکنون رنگ عوض کردند و بر خلاف آنچه امام راحل میخواست و برخلاف شعارهای اولیه خود در فرآیند انقلاب اسلامی عمل میکنند.
تطبیق جامعۀ عصر امام حسن با جامعۀ انقلابی ما توهین به شعور ملت ماست
با این وصف، تطبیق هواداران غیر متعهدِ عصر امام حسن که هیچ تقدسی به جایگاه امام قائل نبودند و عمدتاً در حد حاکم سیاسی قبول داشتند، با مردم شیعۀ ما که چهل سال است تعهد خود نسبت به پایبندی به ارزشها را عملاً در میدان عمل به اثبات رسانده است، نوعی توهین به شعور معنوی و اعتقادی ملت شیعۀ ما است. اگر مردم ما در عرصههای مختلف مبارزاتی مثل جبهههای نبرد هشت ساله و در ماجرای مدافعان حرم یا حسین گفتند، تا پای جان پای شعارشان ایستادند و این مسئولان نظام ما هستند که باید عقاید خود را مورد بازبینی قرار دهند
منبع: تسنیم
افزودن دیدگاه جدید