شعر/ دور از وطن در سامرا خیلی غریبی

کد خبر: 110090
محمد حسین رحیمیان
وارث

دیگر توانی در میان پیکرت نیست
آقا رمق بین دو چشمان ترت نیست

لعنت به این زهری که آبت کرد این طور
در بسترت انگار جسم لاغرت نیست

دختر نداری تا پرستار تو باشد
جان می‌دهی و هیچ کس دور و برت نیست

این روز‌ها داری دلی پر از سقیفه
در گوش تو جز ناله‌های مادرت نیست

مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت
این روزگار بی مروت یاورت نیست

دور از وطن در سامرا خیلی غریبی
آقا ولیکن قاتل تو همسرت نیست

لب تشنه‌ای، لب تشنه‌ای، لب تشنه،
اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست

مهدی است بالای سرت وقت شهادت
بی غیرتی مثل سنان بالاسرت نیست


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.