حجتالاسلام والمسلمین کاشانی؛ شیعه دچار بیتوجهی حیرتانگیز نسبت به مسئله حکومت است
سومین نشست از سلسله نشست های «حکمرانی در سیره امیرالمومنین(ع)» با سخنرانی حجت الاسلام «حامد کاشانی»، استاد تاریخ اسلام یکشنبه، 9 آبان در مسجد دانشگاه تهران برگزار شد.
بنابر این گزارش، مشروح سخنان حجت الاسلام کاشانی در این جلسه در ادامه تقدیم حضورتان می شود:
موضوع بحث ما سیره حکمرانی امیرالمومنین(ع) است، اندکی در جلسات مختلف درباره کلمه امیرالمومنین سخن گفته شد و از سیره به تاریخ عدول کردیم ... گاهی اتفاقی در تاریخ می افتد و ما می خواهیم از آن اتفاق، قاعده و قانون همیشگی برای تطبیق بر مسائل روز استخراج کنیم برای همین بنابر احتیاط سیره را به تاریخ تبدیل کردیم، چون فرآیند تاریخی در گذشته به دست و زبان امیرالمومنین(ع) تا قاعده امروزی آن بحثی میان رشته ای است و کار بسیار می طلبد.
ما ناگزیر هستیم چند جلسه مختصر به نگاه امیرالمومنین(ع) به دوره قبل از رسیدن به حکومتشان بپردازیم، چون اگر مطرح نشود مباحث بعدی معلق می شود، آنچه شیعیان فکر می کنند از امیرالمومنین(ع) غصب شد، حکومت امیر(ع) بود و آنچه در روز غدیر نصب شد، یکی از شئون اصلیاش حاکمیت بود چون دیگر شئون آن یعنی علم، عصمت و قدرت، معنویت و ... را کسی نمی توانست بگیرد؛ اینها قابل نصب و غصب نبود.
مرکز ثقل همه تلاش های فاطمه زهرا(س)
تمام تلاش صدیقه طاهر(س) در درگیری بعد رحلت پیامبر(ص)، جلوگیری از غصب حکومت بود چون حکومت است که همه فتنه ها و اصلاح ها را به صورت هزارساله می تواند، دنبال کند ما شیعیان دچار یک بی توجهی حیرت انگیز نسبت به مسئله حکومت هستیم، اگر کسی در جوی آبی کوه نوری پیدا کند و با آن روپایی بزند چه حالی به ما دست می دهد! حکومت بعد از قرن ها به دست شیعه افتاده و ما به جای آنکه با آن به شیعه خدمت کنیم و فرهنگسازی کنیم تقریبا در حال روپایی زدن هستیم و عزل و نصب هایمان اینچنین است و خبر نداریم چه کار فرهنگیای می توانیم بکنیم و اهتمام و التفاط به این اهمیت معمولا وجود ندارد شاید هم برای این تعجب آور است که بگوییم همه تلاش حضرت زهرا(س) برای جلوگیری از غصب حکومت بود وگرنه نمی شد مانع علم و عصمت و بصیرت علوی شد اتفاقا با غصب حکومت بود که مانع همه ویژگی های نجاتبخش امیرمومنان(ع) شدند نمونه آنکه امروز در جهان اسلام امثال ابوهریره و انس بن مالک قطب علمی شناخته می شوند نه امیرالمومنین(ع)! این هنر حکومت است که اهتمام بروزد و پشتیبانی کند می تواند فردی را از امیرالمومنین(ع) بالاتر نشان دهد، به فرض که معاذالله استعداد ابوهریره همتراز امام علی(ع) بود یکدهم ایشان هم در کنار پیامبر(ص) نبود، در همان مدتی هم که اسلام آورد میزان حضورش در کنار رسول خدا(ص) به اندازه امام علی(ع) نبود! چه می شود وی در مقایسه با امیرالمومنین(ع) جایگاه بالاتری می یابد؟ این کار حکومت ها است!
تصویرسازی های حکومت برای غصب فضایل امیرالمومنین(ع)
امروز اگر در جهان اسلام از مفسر قرآن سخن به میان بیاید، نخست ابنعباس به اذهان متبادر می شود در حالی که ابنعباس یکی از شاگردان امیرالمومنین(ع) است!! اگر بخواهند از حلم و بردباری سخن به میان آورده شود معاویه را به این صفت می شناسند و از هند جگرخوار به پاکدامنی یاد می شود! خود حدیث مفصل از این مجمل بخوانید! این هنر حکومت و قدرت رسانه حکومتی است از این رو، این ایامی که ما داخل آن هستیم.
اولین اتفاقی که می افتد این است که حکومت سبک زندگی مردم را حت تاثیر خود قرار می دهد باطن مردم می شود ظاهر حاکمان، اگر بی انصافی در رفتار حاکمان باشد مردم برای آنکه آسیب نبینند یاد می گیرند چه کنند به مراتب فرصت طلبتر و زرنگتر و ... می شوند برای مثال حکومت تحمل مخالف خود را نداشت، در صحیح بخاری خاطراتی از یکی از کارگزاران نبوی درباره سقیفه می گوید: ... ما ایستاده بودیم، سعد بن عباده که رئیس خزرج و از روسای انصار و سابقین انصار بود با اینکه بیمار بود در مجلس حضر داشت، سعد با جریان پیروز سقیفه اختلاف نظر داشت وقتی قرا بود پیروز از سقیفه بیرون بیاییم، این سعد که شیخ و رئیس قبیله بود نزدیک بود زیر دست و پا برود به جرم مخالفت با پیروزان سقیفه، گفتند: سعد را بکشید خدا او را بکُشد!
آیا لشکرکشی علیه حاکم مشروع الهی کرده بود؟ نه! مبارزه مسلحانه کرده است؟ نه! صرفا اختلاف نظر داشت با کسانی که نه عصمت داشتند نه علم آنچنانی و نه ادعا؛ اگر حاکمان به این سمت بروند که مخالف من را بکشید مردم یاد می گیرند، برای منافع خود چطور عمل کنند!
درباره کسی که نه اسلام و نه در ایمانش شکی نیست دستور به کشتن دادند چه برسد به کسی که زکات به حکومت اسلامی نداده است؛ وقتی حکومت چنین کند، مخاطب هم طوری رفتار می کند که کمتر ضرر کند؛ امیرالمومنین(ع) اینجا می فرمایند: خشونت کردند و در جمع طوری رفتار کردند که کسی جرئت مخالفت ندا شته باشد... با این رفتار بود که مردم دورو شدند. بعدها که امیرالمومنین(ع) حاکم مسلمین شدند، هیچگاه وقتی مابین سخنرانیشان حرف زده می شد هرگز خرده نگرفته و تندی نکردند در حالی که خلیفه سوم تندی می کرد و با اطرافیانی که به اسم خلیفه خاصهخرجی می کردند، برخورد نمی کرد!
آن زمان اوایل اسلام بود و هنوز مباحث کلامی شکل نگرفته بود خلیفه سوم با سوالاتی مثل اینکه «خدا کجا است؟» سوال کنندگان را از بحث اصلی منحرف می کرد! زمانی یزید بن قیس ارحبی از بزرگان قراء کوفه جوانی سادهپوش و عابد، از غارت کوفه فریاد برآورد، از او هم پرسید: «أینَ رَبّک؟» پاسخ داد: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ» یعنی در کمین تو، جا خورد و او را بیرون انداخت.
این است که بعدها اتفاق افتاد و در روزهای نخست حکومت امیرالمومنین(ع) وقتی کسی توهین کرد او را کشتند نه برای امام معصوم(ع) بلکه برای خلیفه! آن زمان حضرت(ع) به عنوان فقیه حکومت می کردند نه امام معصوم(ع)، چون مردم ایشان را فقیه و از قدمای صحابی می دانستند البته ایشان امام معصوم بودند اما جایگاهشان تبیین نشده بود.
در گذشته نقد توهین تلقی می شد، امروز هم بین نقدو توهین و تخریب و تقطیع و کشتار تفاوت زیادی نیست گاهی به اسم نقد طرف را می کشند و گاهی یک سوال را توهین تلقی می کنند. ... زمان پیامبر(ص) اینچنین نبود، حضرت رسول(ص) در تقسیم غنایم در جنگ حنین چهارپنجم غنائم را تقسیم کردند و یکپنجم را هم به عنوان خمس نزد خود نگاه داشتند، در شرایطی که برخی کفش نداشتند حضرت(ص) را در جنگ همراهی کنند و برای این عدم همراهی طوری می گریستند که گویی به جای اشک چشمشان در حال درآمدن از حدقه است، حضرت رسول(ص) نفری سه شتر غنایم را میان مسلمین تقسیم کردند، یک دره گوسفند خمس نزد پیامبر(ص) بود که ایشان آن را به ابوسفیان بخشید شاید که کمتر چنگ و دندان به اسلام نشان دهند و کمتر به جگر اسلام نیش بزنند. مردم مدینه دلخور شدند و گفتند ما به تو پناه دادیم ... پیامبر(ص) آنها را جمع کردند و فرمودند: اینها با شتر و گوسفند به مکه می روند و شما با پیامبر خدا(ص) به مدینه می روید، آنها شرمسار شدند و گریستند!
اگر کسی برای پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) عصمت قائل باشد دیگر جایی برای نقد نمی ماند... با کسی که نمی داند با سعه صدر برخورد می کردند حتی موادرد متعدد است که به ائمه(ع) فحاشی می کردند و برخی را حضرات(ع) به منزل دعوت می کردند (البته آنها را که بر اثر تبلیغ مقام آنها را نمی شناختند دعوت می کردند)، این تفاوت در صدر اسلام، تغییر رفتار بعدی را رقم زد بدین معنا که مخالف ما کُشتنی است! برای مثال خوارج عبدالله بن خباء و همسر باردارش را کشتند و جنایت بزرگی را رقم زدند و همین سبب جنگ امیرالمومنین(ع) با آنها شد اما آنها شروع کننده مخالفکشی نبودند بعد از پیامبر(ص) این رویه شد، این ایامی که در آن هستیم ایامی است که حضرت زهرا(س) تلاش می کردند تا جایگاه امیرالمومنین(ع) با باز گردند و لذا به خانه ایشان حمله شد، چرا به خانه ایشان حمله شد؟ ایشان مرد جنگی بود یا با دشمنان همدستی کرده بود یا لشکر داشت؟ تهدید به آتش زدن خانه حضرت زهرا(س) سندهای معتبر و صحیح نزد غیرشیعه دارد مثل مصنف ابن ابی شیبه از قول برده خلیفه دوم اسلم عدوی، سند صحیحی است و حتی وهابیت که در رد حدیث تندرو هستند این حدیث را تایید کرده اند و در چاپ جدید این مصنف آمده صحیح است که رفتند با حضرت زهرا(س) صحبت کرد و گفت اگر خانه را تخلیه نکنی خانه را با اهلش آتش می زنم!
حساب کنید مردی برود به خانم آن خانه بگوید، چنین می کنیم! شما با مرد او مشکل و اختلاف دارید آن هم زمانی که مردسالاری حاکم بود و همین فرد به قدری همسرانش را می زد که خسته می شد!
حاکمیت نفاق بر جامعه
وقتی هر مخالفتی ولو سالم ترین آنها که مخصوص حضرت زهرا(س) است و می فرمود: من می بینم به زودی سرها بریده و رزقتان خراب می شود چنین خشونتی می شود نتیجه آن حاکمیت نفاق اخلاقی در جامعه است چنین جامعه ای نمی تواند امیرالمومنین(ع) را تحمل کند چون اگر اجازه سخن بدهد حد را به در می دهند چون عادت کرده اند با چماق با آنها برخورد شود یا باید خشونت بورزد و یا جبهه در جنگ شرکت نکند؛ این دلایل متعدد داشت یکی آنکه اینها تربیت نشدند بلکه یاد گرفتند سهم و ظاهر خود را حفظ کنند.
زمان هجوم به خانه حضرت زهرا(س)
با توجه به اینکه حضرت زهرا(س) بین سه تا 40 روز به در خانه یا درون خانه مهاجر و انصار می رفته اند، و نیز در صحیحهی کافی است که هر دوشنبه و پنجشنبه سر قبر حمزه سیدالشهداء(ع) می رفته اند ... از طرفی چون هجوم به خانه حضرت زهرا(س) هزینه بردار بوده و سعی می کردند بدون این هزینه کارشان را پیش ببرند، و نیز چون سخنرانی حضرت زهرا(س) در مسجد مدینه که طولانی است به فرد مجروح نمی خورد، و در روایات است بعد از هجوم در بستر بیماری افتادند و دیگر برنخاستند، و نمی شود حضرت(س) به فدک اشاره کنند اما به خود و قتل فرزندشان اشاره نکنند، به نظر این هجوم مربوط به روزهای نخست عروج نبوی نبوده است.
وقتی روایات را کنار هم می گذاریم... بعد از اینکه امیرالمومنین(ع) قرآن را جمع کردند و همراه حضرت زهرا(س) به در خانه مهاجر و انصار رفتند و فدک به عنوان اولی غصب شد و بعد حضرت زهرا(س) سخنرانی کردند،(ابن ابی الحدید می گوید روز دهم چنین شد)، رفت و آمدهایی که صورت گرفت و عبارتی که می گوید (از امام صادق(ع)) حضرت زهرا(س) هر هفته دوشنبه و پنجشنبه سر قبر حمزه سیدالشهداء(ع) می رفته اند، حوالی یک ماه تا 50 روز بعد از عروج پیامبر(ص) این اتفاق افتاده است که همه حوادث تاریخی منسجم شده باشد... البته این حدس است و بسیاری از بزرگان چه انقلابی و چه غیرانقلابی (از بدبختی های ما است که دانستن تاریخ هجوم به خانه حضرت زهرا(س) ملاک انقلابیگری ما است).
ما اینجا در مقابل جمع اشکال می کنیم دلیل اساتید کافی نیست که همان روزهای اول رخ داده باشد، و باز تاکید می شود دانستن این تاریخ دلیل انقلابی گری نیست.
منبع: شبستان
افزودن دیدگاه جدید