عرض ارادت شاعرانه به محضر حضرت زهرا(س)/ اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
محفل ادبى «بانوى آب» ویژه برنامه شهادت حضرت زهراى مرضیه (س) با حضور ادیبان و استادان و هنرمندان کشورهاى فارسىزبان در گروه بینالمللى هندیران برگزار شد.
در این مراسم که شاعرانى چون محمدعلى مجاهدى، علیرضا قزوه، محمود اکرامىفر، محمدجواد محبت، قادر طهماسبى، ولىالله کلامى زنجانى، رضا اسماعیلى، مصطفى محدثى خراسانى، محمدحسین انصارىنژاد، غلامرضا کافى، محمدمهدى عبداللهى، ایرج قنبرى، عزیز آذینفرد، علیرضا رجبعلىزاده کاشانى، امیر عاملى (شاعر و خوشنویس)، سید مسعود علوى، علیرضا حکمتى، مسعود ربانى (شاعر و خوشنویس)، مجتبى حاذق، شعبان کرمدخت، نغمه مستشارنظامى، حمیده پارسافر، سیده فیروزه حافظیان، لیلى رکنآبادى، الهام نجمى، زهرا میریان کرمى، فاطمه ناظرى، مهسا ایمانى و... و همچنین شاعران خارجى از جمله پروفسور فاطمه بلقیس حسینى، سید سکندر حسینى، احمد شهریار، محبوب حسین، سیدعلى اصغر الحیدرى، مهدى باقرخان، کبرى حسینى بلخى، فاطمه(صغرى) حسینى زیدى و ... حضور داشتند و با قرائت اشعار خود به مقام بالاى صدیقه طاهره (س) اداى احترام کردند.
در این برنامه استاد دکتر محمدعلى مجاهدى به شعرخوانی پرداخت. متن شعر او به شرح زیر است:
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمه عاشقانهاش
هرگز ز یاد بلبل عاشق نمیرود
مشت پری که ریخته از آشیانهاش
آتش، دمی ز شاخه گل دست برنداشت
حتی نکرد رحم به حال جوانهاش
گلچین روزگار که دستش شکسته باد
بازوی گل کبود شد از تازیانهاش
دشمن شکست حُرمت آن در که جبرئیل
بوسیده بود از سر مِهر، آستانهاش...
چون پای دشمنان علی در میانه بود
آتش، گرفت حلقهصفت در میانهاش
آن آتش مدینه گدازی که شد بلند
در کربلا ز خیمه زینب زبانهاش
دیگر برای فاطمه، دستی نمانده است
در زیر بار درد، شکستهست شانهاش
چون دید تربتش، سند غربت علیست
پنهان نگاه داشت ز چشم زمانهاش
صبر علی تمام شد، آن لحظهای که دید
باید به دست خاک سپارد شبانهاش
شبهای بیستاره علی را به یاد داشت
و آن کودکان کوچکِ از پی روانهاش
شبها که لب به ذکر و مناجات میگشود
جز مرغ حق نبود کسی همترانهاش
با جانِ ما سرشته خدا، مهر فاطمه
و ز دل، نرفتنیست غم جاودانهاش
یک لحظه بی خروش و تلاطم نبوده است
طوفانی است بحر غم بیکرانهاش
محمدجواد محبت شاعر نیز شعری با عنوان «اشک و امید» در این مراسم سرود متن این شعر به شرح زیر است:
ای چشم چشمههای زمین، سوگوار تو
ای قلب لالههای جهان، داغدار تو
ای میوه بهشت چه کردند با تو؟ آه...
تا گُم شود ز دیده مردم، مزار تو
شرمنده میشوند ستمکارگان به حشر
وقتی که آشکار شود، اقتدار تو
راضی چگونه شد دل اهل زمانهات
گُلهای درد و داغ دَمَد از بهار تو؟
مرغ دعا به کنگره ی عرش مینشست
پر میکشید چون ز لب روزهدار تو
موعود را که داد خداوند اعتبار
هست اعتبار نامهی او اعتبار تو
ای نور در حجاب، که چشمان انتظار
دارد امید رحمت آشکار تو
ای باغسار عاطفه! گلزار آرزو!
ای روزگار خواهش ما، روزگار تو
عمری که میگذرد نیست جز دریغ
با آنکه صرف شد همه در انظار تو
مارا امید دیدن تو میدهد قرار
امید هم اگر چه بُوَد بیقرار تو
علی رضا قزوه نیز در این مراسم شعری به شرح زیر سرود:
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت، زهرا !
اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری
شبیه آیه تطهیری، شبیه سوره ”اعطینا“
شناسنامه تو صبح است، پدر؛ تبسم و مادر؛ نور
سلامِ ما به تو ای باران، درودِ ما به تو ای دریا
کبودِ شعلهور آبی! سپیده طلعتِ مهتابی
به خون نشستن تو امروز، به گُل نشستنِ تو فردا
مگر که آب وضوی تو، ز چشمه سارِ فدک باشد
وگرنه راه نخواهی برد، به کربلا و به عاشورا
قادر طهماسبی نیز این شعر را سرود:
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشکست
ای آشیانِ درد، علی داشت تا تو را
ای مادرِ پدر، غمش از دست برده بود
همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را
زین درد سوختیم که ای زُهره منیر
کتمان کند به خلوت شب، مرتضی تو را
ناموسِ دردهای علی بودی و چو اشک
پیدا نخواست غیرتِ شیر خدا تو را
دفن شبانه تو که با خواهش تو بود
فریاد روشنیست ز چندین جفا تو را
تا کفرِ غاصبان خلافت عَلَم شود
راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را!
یک عمر در گلوی تو بغض، استخوان شکست
در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را...
خم کرد ای یگانه سپیدارِ باغِ وحی
این هیجده بهارِ پر از ماجرا، تو را
تحریف دین، فراق پدر، غربتِ علی
انداخت این سه دردِ مجسّم ز پا تو را...
دادند در بهای فدک آخر ای دریغ
گلخانهای به گستره کربلا تو را...
پهلو شکستهای و علی با فرشتگان
با گریه میبرند به دارالشفا تو را
دارالشفای درد جهان، خانه علیست
زین خانه میبرند ندانم کجا تو را؟!...
مصطفی محدثی خراسانی نیز در این مراسم شعری با عنوان «حریم کسا» سرود که متن آن به شرح زیر است:
شبهای هجر بیتو به پایان نمیرسد
نوبت به صبح خلقت انسان نمیرسد
قالو بلی، تبسم گلهای باغ توست
بی مهر تو، الست، به پیمان نمیرسد
در ابرهای بغض نهان است راز عشق
این بغض تا همیشه به باران نمیرسد
چشمان توست راه گشایش به آسمان
وقتی مجال پر، به شهیدان نمیرسد
باید بپرسد از تو طریق عروج را
ورنه سر حسین به سامان نمیرسد
آنک عبا و، چادرت اینک، کسای ماست
در این حرم گزند به قرآن نمیرسد
آئینه ولای تو را تا غبار هست
کفر زمین به آیه ایمان نمیرسد
خصم علی به گور برد حسرت زوال
تو کوثری، کثیر به پایان نمیرسد
محمدحسین انصارینژاد هم در این مراسم شعری به شرح زیر سرود:
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
در هر بهار زخم فدک تازه میشود
در هر گل محمّدی آهنگ نام توست
چشمی که در جزیره مجنون به خون نشست
دیگر شهید گمشده صبح و شام توست
وقت نماز شب که دل آهسته بشکند
سوگند میخورم که به طوف مقام توست
بین دعای ندبۀ چشمم ظهور کیست؟
دستی به تیغ شعلهور انتقام توست...
مجتبی حاذق از شاعران کشورمان نیز در این مراسم شعری به شرح زیر سرود:
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
شعر در وصف تو یعنی اشک، یعنی اشک، اشک
شاعر این ابیات را با چشم تر میآورد
مصرع اول اگر از «در» بگوید با خودش
مصرع دوم سر از دیوار در میآورد...
پرسشم تلخ است و پاسخ تلختر، این روزگار،
کی برای چیدن یاسی تبر میآورد؟
در جواب این که در کوچه چه آمد بر سرش
فاطمه هر بار اما و اگر میآورد
دست او بالا نمیآید، ولی این روزها
نام ما را در دعایش بیشتر میآورد
سیده فیروزه حافظیان نیز در این مراسم شعری با عنوان «پیام بهشت» به شرح زیر سرود:
بحر وجود است، دل فاطمه (س)
حمد و سجود است دل فاطمه
زمزمه آب پیام بهشت
نغمه رود است دل فاطمه
طره غم از دل او رنگ شد
زخم کبود است دل فاطمه
عین و یقین آینهدار الست
هستی و بود است دل فاطمه
بوسه خورشید به دامان او
نور وجود است دل فاطمه
شور ز ژرفای رهش میدمد
عشق و سرود است دل فاطمه
مادر عشق است به دشت بلا
صبر و دود است دل فاطمه
آیه تقوی و پیام عفاف
سوره هوداست دل فاطمه
زهدعلی در گل تسبیح اوست
اوج و صعود است دل فاطمه
سینهاش اسرار حسین وحسن
رمز شهود است دل فاطمه
گر طلبی خانه امید را
باب ورود است دل فاطمه
چنگ بزن دامن لطفش بگیر
سفره جود است دل فاطمه
عبدالرحیم سعیدی راد نیز در این مراسم یک دوبیتی به شرح زیر سرود:
با بودن اینچنین پریشانم کرد
در خلسه اشک و آه پنهانم کرد
ای مادر مهربان گلهای شهید!
پهلوی شکسته تو ویرانم کرد
محمدمهدى عبداللهى از شاعران کشور در این مراسم شعری به شرح زیر سرود:
امشب چه خبر شد، نشنیدید خبر را؟!
در خاک بجویید هلا قرص قمر را
امشب که على غسل دهد هستى خود را
اى کاش خبردار کند مرغ سحر را
سرمى نهد امشب به سر شانه دیوار
تا بشنود از هر نفسى شعله در را
این داغ سقیفه ست کجا مى رود از یاد؟
داغى که چنان سوخته یکباره جگر را
حق دارد اگر باغچه را پر کند از اشک
هر لحظه على مىشنود زخم تبر را
همراه گلش آمده با بغض شبانگاه
باید بسپارد به دل خاک، گهر را
این بود همان یاس که در باغ تو پژمرد؟!
حیدر چه جوابى دهد اینبار پدر را
این روضه سربسته بماند که بماند!
در چاه بیابید مگر شرح خبر را
علیرضا رجبعلیزاده کاشانی هم در این مراسم شعری به شرح زیر سرود:
شبست و سوی تو راهی مگر که باز کند
دل شکسته؛ اگر ساز گریه ساز کند
شبست و جامه دران غمی که در دل من
ز روضههای تو در پرده حجاز کند
پناه بردهام امشب به «درد» از سر ِدرد
مرا مباد خدا از تو بینیاز کند
هنوز شام غریبان نبود و میدیدم
شکستهوار نشستهست تا نماز کند
مدینه، خواب و چراغ تو روشن از آهی
که شرح قصه سوز تو را دراز کند
چگونه از تو نگویم که آسمان هر صبح
به پردهپوشی ماه از تو کشف راز کند؟
لب کبود تو از «آه» سر نمیتابید
زمانه درد تو را گرچه بر نمیتابید...
علی اصغر الحیدری از شاعران هندوستانی نیز در این مراسم شعری به شرح زیر سرود:
ای قبر بینشانه که قدر تو روشن است
با صد زبان فصیحتر از باغ سوسن است
کافر اگر چه چشم ندارد به دیدنش
بر کفر نیز قدر عظیمش مبرهن است
زهرا پر از نشاط و خروش است و زندگی
زهرا کجا خلاصهای از آه و شیون است
دنبال قدر گمشدهات هستم ای عزیز
انگار کن که قبر تو در سینه من است
دنبال قبر حضرت زهرا (س) مگرد باز
سرتاسر مدینه گمان کن که مدفن است
پنهان میان خاکی و در آسمان چشم
هر شب چراغ ماه تو تا صبح روشن است
دستم بگیر حضرت زهرا به روز حشر
این کارها برای شما آب خوردن است
هر کس بود محبّ تو حتما بهشتی است
نامت برای عشق پناه است و مأمن است
امیدمهدینژاد نیز در این مراسم شعری به شرح زیر سرود:
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود
حریم عرش خدا بود سقف پروازش
تمام وسعت عالم به زیر بالش بود
هم او که خون خدا را به شیر خود پرورد
بزرگ کربوبلا طفل خردسالش بود
پس از غروب که خورشید راه خانه گرفت
چراغ کوچه شب قامت هلالش بود...
زمین شب زده را رشک آسمان میکرد
اگر فراتر از آن خطبهها مجالش بود
نغمه مستشارنظامی نیز شعری به شرح زیر سرود:
مادر شدی تا نام مادر جان بگیرد
در چشمهای عاشقش باران بگیرد
مادر شدی تا در پناه نام پاکت
بیحرمتی بر نام زن پایان بگیرد
تسبیح بار از دوشهای خسته برداشت
تا کار از کردار تو فرمان بگیرد
مادر شدی تا شیعه بیمادر نماند
تا عشق از دست تو قرص نان بگیرد
باشد شفیع ما شوی در روز محشر
باشد خدا بر عاشقان آسان بگیرد
مادر! دعای تو اثر دارد، دعا کن
تا انتظار سبز ما پایان بگیرد
زهرایی و زهرایی نام تو زیباست
خورشید عالمتاب در تاریک دنیاست...
منبع: فارس
افزودن دیدگاه جدید