امام موسی کاظم(ع) خبر مرگ کدام خلیفه عباسی را پیشبینی کردند؟
ایشان ده سال از مدت امامتش را در دوران این خلیفه ستمگر سپری کرد و در این مدت به خوبی میدانست که رفتارهایش کاملاً تحت مراقبت خلیفه است؛ از این رو برای این که برای خود و شیعیانش مشکلی پیش نیاید، دیدار با شیعیانش را بسیار محدود کرد تا این که خلیفه از دنیا رفت و سومین خلیفه عباسیان یعنی مهدی عباسی، فرزند خلیفه دوم (منصور) به خلافت رسید.
به طور کلی در زمان مهدی عباسی فضایی برای نشر علم برای امام کاظم ـ علیه السلام ـ فراهم شد. خلیفه اگرچه همانند پدرش اهل عیش و نوش بود ولی ستمهای وی در حق شیعیان به مراتب کمتر از پدر بود.
ارتباط شیعیان با امام کاظم ـ علیه السلام ـ آنقدر زیاد شد که خلیفه احساس خطر کرد و تصمیم گرفت امام را دستگیر کند. وی نامهای به حاکم مدینه نوشت و از او خواست تا هرچه زودتر امام را به بغداد اعزام کند. در بین راه داستان زیبایی پیش آمد که گویای علم غیب امام ـ علیه السلام ـ بود. هنگامی که امام ـ علیه السلام ـ به منطقهی «زباله» رسید در آن منطقه استقبال خوبی از امام شد؛ زیرا مردم آن منطقه شیعه و دوستدار امام بودند.
امام آثار ناراحتی را در شخصی به نام «ابوخالد» دید. از علت حزنش پرسید، وی گفت: چگونه ناراحت نباشم در حالی که میبینم به سمت خلیفه ستمگر میروید و اطمینانی به بازگشت شما نیست؛ امام به وی اطمینان داد که در این سفر هیچ خطر جانی به ایشان نخواهد رسید و برای اطمینان بیشتر به او فرمود که در فلان تاریخ باز هم به سوی شما باز میگردم. سپس امام با مردم این منطقه خداحافظی کرده، رهسپار بغداد شد.
به محض ورود امام ـ علیه السلام ـ به بغداد خلیفه ایشان را دستگیر کرد. آن شب خلیفه در خواب حضرت امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ را دید که او را سرزنش میکند و این آیه را تلاوت می فرماید: « فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» (اگر (از این دستورها) روی گردان شوید، جز این انتظار میرود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟!) (سورة محمد، آیه 22)
خلیفه با ترس از خواب بیدار شد و امام را آزاد کرد (تاریخ بغداد، ج 13، ص 30)
مهدی (خلیفه عباسی) در سال 1369 ه.ق از دنیا رفت و فرزندش هادی عباسی در 24 سالگی به خلافت رسید.
او فردی سنگدل بود و ستم وی به حدی بود که علویان به قیام پرداختند. قیامی که به رهبری «حسین بن علی» معروف به «شهید فسخ» از نوادگان حضرت امام حسن ـ علیه السلام ـ صورت گرفت.
خلیفه پس از سرکوبی این قیام تصمیم بر قتل امام موسی کاظم ـ علیه السلام ـ گرفت؛ خاندان حضرت پریشان شدند اما امام با کمال خونسردی فرمود: اولین نامهای که از عراق برسد خبر مرگ خلیفه است. همانطور هم شد. هادی عباسی فقط یک سال حکومت کرد و در سن 25 سالگی از دنیا رفت. برخی عامل مرگ او را وجود جراحت داخلی، برخی تحریک شدن ولیعهدش هارون علیه او و برخی غضب و ناراحتی مادرش دانستهاند.
پس از هادی، برادرش هارون به خلافت رسید. وی چهار سال امام ـ علیه السلام ـ را در بصره زندانی کرد و از حاکم بصره خواست تا امام را به قتل برساند، اما وی از انجام فرمان خلیفه خودداری کرد؛ چرا که هیبت امام باعث ترس حاکم از قتل امام شده بود.
سپس خلیفه سنگدل امام را به بغداد آورد و به شخصی به نام «فضل بن ربیع» سپرد تا امام را زندانی کرده و به شهادت برساند ولی او نیز سرپیچی کرد.
امام ـ علیه السلام ـ به شخص دیگری به نام «فضل بین یحیی» سپرده شد، که او هم از زندانی کردن و کشتن امام سر باز زد. هارون که از این ماجرا سخت آشفته شده بود فضل بن یحیی را تنبیه کرد و در مجلسی به او صد تازیانه زد؛ چرا که او به جای انجام امر خلیفه به تکریم و احترام حضرت اقدام کرده بود.پس از آن هارون امام را به دست فرد سنگدلی داد که از فرمان قتل امام سرپیچی نکند. آن شخص «سندى بن شاهک» نام داشت که پس از آزار و اذیت، حضرت را در سال 183 ه.ق بنا به روایت مشهور در 25 رجب به شهادت رساند.
امام کاظم علیه السلام توانست شاگردانی را تربیت کند و علوم و معارفی را از خود برجای گذارد که تا امروز شیعیان از آن معارف بهره مند گردند.
رفتار امام در زمان چهار خلیفه زمان خود، کاملا عقلانی و حساب شده بود. اگر امام شیعیان را از ارتباط مستقیم با خود در زمان حکومت منصور برحذر نمیاشت وی در همان دوره به شهادت رسیده بود؛ ما امام در زمان هر خلیفه به فراخور شرایط عمل کرد و بیشترین فیض ممکن را به شیعیان رساند.