صدای مبهم بالی ست جبرائیل از آن بالا/ برای کیفر بوجهل دیگر با عمود آمد
مگر از قلهها پیغمبری امشب فرود آمد
که جنگل پیش پایش در قیام و در قعود آمد
رسول از کوه غمگینانه بر صحرا نگاهی کرد
که آنجا خون زیتونزارها شرب الیهود آمد
تمام کاجها را جلجتایی دید و مصلوبی
که از انجیل در دستش ورقهایی کبود آمد
کشید آنگاه طرح اشهد ان محمد را
تجلی کرد از آن بی وقفه باران شهود آمد
تلاوت کرد هر سویی احادیث شکفتن را
از آن اردیبهشتی تازه بر صحرا فرود آمد
چه باکی از مترسک هاست انبوه عقابان را
که هنگام شکوه باغ و گلریزان رود آمد
سحر آمد کجایم میبرد شور مؤذن باز
مگر در قبة الخضرا مرا اذن ورود آمد
صدای مبهم بالی ست جبراییل از آن بالا
برای کیفر بوجهل دیگر با عمود آمد
عمودش برق زد با شعله پی در پی صدایش زد
میان درهی آتش تو را وقت خلود آمد
خروش وا محمد برق زد بی پرده بالا رفت
که کاخ سبز بین رقص آتش پنبه دود آمد
بهر غم بولهبهای زمین ای روح مبعوثان
جهان در اقتدای چشم تو غرق سجود آمد
/ف.م214