چهارشنبه های وبلاگی/ به حلال و حرام پاببند باش!
در این بین مرد عربی که تازه وارد مسجد شده بود، دنبال جای خالی می گشت تا بنشیند و اعمال مسجد سهله1 را انجام دهد.کسی چه می دانست، شاید او هم مثل من می خواست امام زمانش را ببیند و با نگاه مهربان او، دردهای نهفته اش را مداوا نماید.
مرد عرب تا دید نزدیک محراب پر از جمعیت است، به عقب برگشت و به صف های فشردۀ نماز گزاران نگاه کرد.چشمش به جای خالی ای که کنار من بود، افتاد.خود را به من رساند و پرسید:
- جای کسی است؟
- نه.
کنارم نشست و قرآنش را باز کرد.من به نماز ایستادم و او همچنان قرآن می خواند.سپس برخاست و نماز خواند.من نیز تسبیح در دست، صلوات و ذکر فرستادم.پس از مدتی از من پرسید:
- چند وقت است به این مسجد می آیی؟
- حدودا 35 هفته.
- به مرادت نیز رسیده ای؟
- هنوز نه.
نمی خواستم با او سخن بگویم. آخر مسجد سهله که جای حرف زدن نبود.من پاسخ های کوتاه می دادم و او دوباره چیز دیگری می پرسید.دیدم پرسش های او مانع عبادتم می شود، برخاستم و نماز مستحبی خواندم.تشهد می خواندم که دیدم بقچه اش را باز کرد و ظرف غذایش را بیرون آورد.بوی غذا حواس مرا پرت می کرد.مرد عرب منتظر شد تا نمازم را تمام کنم. سپس رو به من کرد و گفت:
- برادر، بسم الله.
- نوش جان.بفرما.
- یک لقمه بخور.خوشمزه است.
- نه، نمی خورم.
چند بار اصرار کرد.سرانجام گفتم:
- این هایی که می خوری، غذای حیوانی است.من یازده ماه است، لب به غذاهایی که گوشت و روغن دارد، نزده ام.اگر به خودت سختی ندهی و غذای حیوانی بخوری، موفق به دیدار امام زمان- عجل الله تعالی فرجه الشریف- نخواهی شد.این را گفتم و به سجده رفتم.عبایم را بر سرم کشیدم تا بوی غذا، اشتهایم را تحریک نکند.
در سجده بودم که دستی به شانه ام زد و گفت:
- آن چه شنیده ای به این معناست که همچون حیوانات غذا نخوری، نه اینکه غذای حیوانی نخوری؛ یعنی به حلال و حرام پایبند باشی و... .
سر از سجده برداشتم تا از مرد عرب بپرسم، منظورش چیست؟ اما او رفته بود. دو دستی بر سرم کوبیدم و تازه فهمیدم او همان کسی بود که من برای دیدارش به این جا می آمدم.2
پی نوشت:
1.مسجد سهله،مسجدی معروف در نزدیکی کوفه استکه تمامی پیامبران در آن نماز گزارده اند.نماز و عبادت در آن مکان بسیار ثواب دارد و دعا در آن جا مستحب خواهد شد.ر.ک:مفاتیح الجنان، فضیلت مسجد سهله.
2.سیمای آفتاب،ص 197.
*تمامی مطالب این پست،برگرفته از کتاب"حیات پاکان" به نویسندگی آقای"مهدی محدثی" و به نشر"بوستان کتاب" می باشد.
منبع: وبلاگ نوشته های یک پسر قمی
/ف.م214