معنای یقظه در قرآن، روایات و متون عرفانی

کد خبر: 29081
واژه «یقظه» که در متون عرفانی کاربرد بسیاری دارد، به چه معنا است؟ آیا منشأ قرآنی و روایی دارد؟

وارث:واژه «یقظه» در لغت از ریشه «یقظ» و به معنای بیداری و توجّه است. مشتقات این ریشه در قرآن و روایات نیز وجود دارد. در متون عرفانی؛ «یقظه»؛ به معنای بیدارى از خواب غفلت بوده و موجب آن معرفت و تجلّى انوار الهى در قلوب است.

اگرچه آیات فراوانی در قرآن به بیداری از غفلت پرداخته، اما در این کتاب مقدس، از ریشه «یقظ»، تنها یک مورد - آن هم به معنای لغوی - در قرآن وجود دارد. البته این ریشه با همان معنای کاربردی آن در عرفان، در روایات اسلامی فراوان مشاهده می‌شود.

 

پاسخ تفصیلی

«یقظه» در لغت؛ از ریشه «یقظ» به معنای بیداری و توجّه بوده[1]  و نقیض خواب است.[2] - در همین راستا «إیقاظ» مصدرِ «أیقظ» به معنای بیدارکردن فردی از خواب است.[3] یک آیه از قرآن کریم و روایات فراوانی این ریشه را مورد استفاده قرار داده‌اند. متون عرفانی نیز بسیار از این ریشه بهره برده‌اند.

یقظه در عرفان

در متون عرفانی؛ «یقظه» به معنای بیدارى از خواب غفلت است که به دنبال معرفت و تجلّى انوار الهى در قلوب حاصل خواهد شد[4] و به تعبیر خواجه عبد الله انصاری(متوفای 481ق): «یقظه‏» اول ظهور نور حیات حقیقى در دل بنده نیازمند است، به جهت مشاهده پرتو نور تنبّه الهى [که‏ مبدأ و منشأ  کشش است].[5]

در کتاب‌های عرفانی؛ با استفاده از آیه شریفه «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للهِ»[6] موضوع «یقظه» مورد بررسی قرار گرفته است و در همین ارتباط گفته‌ شده است: یعنى اى محمّد! بگو: به شما پند می‌دهم که از خواب غفلت براى بندگى و عبادت خدای تعالى بیدار شوید. «قَوْمَة» - مصدر فعل‏ «تَقُومُوا»[7] -، به معنای تیقّظ و بیدارى از خواب غفلت و نهضت و برجستن از تیرگى فترت است.[8]

آدمى در ابتداى نشأت و دوران کودکی، به جهت تکمیل بناى‏ بدن، مدّتى در تمتّعات و لذات طبیعى سپری کرده و حیوانیّت وى قوّت گرفته است و وقتی قواى وى کامل گشت، نور عقل، چراغ هدایت او می‌گردد و خود را در پرتو آن نور، غرق در ظلمات و تاریکی‌های طبیعى می‌بیند؛ از این‌رو نهضت سعادت ازلى وى را برمی‌انگیزاند و صداى‏ نداى‏ «أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا للهِ‏» به گوش هوش وى رسانده می‌شود. این بپاخاستن از خواب غفلت، «یقظه» نامیده می‌شود.[9]

یقظه از نگاه قرآن

در آیات قرآن تنها یک کلمه از ریشه «یقظ» می‌یابیم که آن نیز به معنای لغوی است:

« وَ تَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَ هُمْ رُقُود»[10] و با آن‌که آنان(اصحاب کهف) خفته بودند، گمان می‌کردی که آنان بیدارند.

ولی آیات بسیاری وجود دارند که بدون استفاده از ریشه «یقظ» اما ناظر به همان معنای عرفانی «یقظه» می‌باشند؛ مانند «قیام لله»(که توضیحش بیان شد)، «ذکر» و ...

کلمه «ذکر» گاهی در مقابل نسیان واقع می‌شود که در این صورت به معنای فراموش نکردن و ادامه توجّه است،[11] و گاهی نیز به معنای یادآوری است؛[12] یعنی، توجّهی که پس از نسیان و فراموشی بر انسان عارض می‌شود.

آیات فراوانی از ریشه «ذکر» در قرآن وجود دارد که نشان از اهمیّت یادآوری و توجّه و تنبّه دارد:[13]

«فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی‏ وَ لا تَکْفُرُون»،[14]‏ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا الله ذِکْراً کَثیراً».[15] و ...

به یک معنا می‌توان گفت که تمام آیات انذار و تبشیر، برای زدودن آثار غفلت، بیداری مردم از خواب غفلت و تنبّه و تذکّر نازل شده است؛ پس یکی از مهم‌ترین رسالت‌های پیامبران، بیداری و تنبّه مردم و یا همان «یقظه» بوده است؛ چنان‌که امام علی(ع) فرمود: «ای مردم! خداوند پیامبری به سوی شما فرستاد تا به‌وسیله آن بیماری‌های [روحی و اخلاقی] شما را برطرف سازد و شما را از غفلت، بیدار نماید(و یوقظ به غفلتکم)».[16]

یقظه از نگاه روایات

در روایات اسلامی به صورت وسیع به مسئله «یقظه» و بیداری - به همان معنای مصطلح عرفانی آن - پرداخته شده است که در ذیل به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

1. امام علی(ع): «أَ مَا مِنْ دَائِکَ بُلُولٌ أَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقَظَة»؛[17] آیا دردت را درمان، و خوابت را بیدارى نیست؟

2. امام علی(ع): «فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ یَقَظَةٍ فِی الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَة»؛[18] با نور یقظه و بیداری، چشم‌ها و گوش‌ها و قلب‌ها را روشن ساختند.

3. مناجات شعبانیه: «إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا [کلما] أَرَدْتُ أَنْ أَکُونَ کُنْتَ فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْک‏»؛[19] خدایا! من آن نیروئى که بتوانم به وسیله آن خود را از نافرمانیت منتقل سازم ندارم، مگر در آن وقت که تو براى دوستیت بیدارم کنى، و آن طور که خواهى باشم، پس تو را سپاس گویم که مرا در کرم خویش داخل کرده‌اى، و دلم را از چرکی‌هاى بی‌خبرى و غفلت خویش پاکیزه ساختى.

 

[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج ‏7، ص 467، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق؛ مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج ‏14، ص 49 – 50، بیروت، قاهره، لندن‏، دار الکتب العلمیة، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی‏، چاپ سوم‏، 1430ق؛ بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی عربی - فارسی، مترجم، مهیار، رضا، ص 1003، تهران، انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1375ش.

[2]. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج ‏5، ص 201، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق.

[3]. لغت نامه دهخدا، واژه «إیقاظ»؛ فرهنگ ابجدی عربی - فارسی، ص 169.

[4]. شهاب الدین سهروردى، ابو حفص عمر بن محمد، عوارف المعارف، ترجمه، اصفهانى، ابومنصور بن عبد المؤمن، ص 279، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1375؛ نیز ر.ک: انصارى‏، خواجه عبد الله، منازل السائرین، ص 35 – 36، تهران، دار العلم‏، چاپ اول‏، 1417ق.

[5]. منازل السائرین، ص 35 – 36.

[6]. سبأ، 46.

[7]. در کتاب‌های لغت مصدر فعل «قام یقوم» چنین آمده است: «قام یقومُ قَوْماً، و قِیاماً، و قَوْمة، و قامة»؛ ابن سیده، على بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، ج 6، ص 588، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1421ق؛ لسان العرب، ج ‏12، ص 496.‏

[8]. ر.ک: تبادکانى، شمس الدین محمد، تسنیم المقربین، ص 91، تهران، کتابخانه موزه و اسناد مجلس شوراى اسلامى ایران، چاپ اول، 1382؛ منازل السائرین، ص 35؛ سکندرى‏، احمد بن عطاء الله، اللطائف الإلهیة فى شرح مختارات من الحکم العطائیة، ص 199، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول‏، 1424ق.

[9]. تسنیم المقربین، ص 91 - 92.

[10]. کهف، 18.

[11]. ابن درید، محمد بن حسن‏، جمهرة اللغة، ج 2، ص 694، بیروت، دار العلم للملایین‏، چاپ اول‏، 1988م.

[12]. کتاب العین، ج ‏5، ص‏ 346؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن‏، ص 328، بیروت، دار القلم‏، چاپ اول، 1412ق.

[13]. ر.ک: «ذکر و انواع آن»، سؤال 7741.

[14]. «پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم؛ و شکرانه‌ام را به جاى آرید؛ و با من ناسپاسى نکنید»؛ بقره، 152.

[15]. «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، خدا را یاد کنید، یادى بسیار»؛ احزاب، 41.

[16]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏74، ص 296، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.

[17]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق، صبحی صالح، ص 344، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.

[18]. نهج البلاغة، ص 342.

[19]. سید ابن طاووس، رضی الدین علی، الاقبال بالاعمال الحسنة، ج ‏2، ص 686، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1409ق.

منبع: اسلام کوئست

/م.س 215