متن اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی در مسجد ارک
مراسم مناجات شب سوم ماه مبارک رمضان با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مومنی و مناجات حاج منصور ارضی با حضور پرشور مردم مومن و شب زنده دار در مسجد ارک تهران برگزار گردید.
وارث : این مراسم با قرائت قرآن و سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین سید حسین مومنی آغاز گردید، پس از ذکر چهارده صلوات، حاج منصور ارضی به بیان سخنانی در شرح خطبه صد و هشتاد و هشت نهج البلاغه پرداخت و در ادامه به مناجات با خدا و قرائت دعای افتتاح و روضه خوانی پرداختند و در آخر نیز این مجلس با مداحی و نوحه خوانی توسط حاج ابوالفضل بختیاری به پایان رسید.
اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی در شب سوم ماه مبارک رمضان
باز هم توبه کنان پشت درت آمده ام
شب به امید عطای سحرت آمده ام
نظری کن که پی یک نظرت آمده ام
نفس آلوده به سوی گذرت آمده ام
یاد دادی که اگر عاصی و سرگردانم
زشت این است رخ از روی تو برگردانم
نعمتم دادی و با نعمت تو بد کردم
مهلتم دادی و تقصیر مجدد کردم
لطف کردی عوضش غفلت بی حد کردم
بارها آنچه ز من بر نمیآمد کردم
چه کنم عذر مرا گر نپذیری امشب
کاش از این بی سرو پا دست بگیری امشب
چشم من خشک شده حال بکا نیست که نیست
جرأت معصیتم هست، حیا نیست که نیست
دست بی خیر مرا اذن دعا نیست که نیست
خبری در دلم از نور خدا نیست که نیست
تا بخواهی تو در این قلب هوس هست که هست
حس وابستگی ام بر همه کس هست که هست
بار عام از تو رسیده است که دعوت شده ام
یکی از سفره نشینان ضیافت شده ام
خوب شرمنده این رسم رفاقت شده ام
باز بد جور هوایی زیارت شده ام
کربلا قبله دلهاست دلم تنگ شده!
شاهد حال من آقاست دلم تنگ شده
پدری آمده آرام کند دختر را
زینب اینجاست که بوسه بزند حنجر را
آمده زنده کند خاطره مادر را
آخر دم رفتن زده محکم گره معجر را
چقدر خواسته با گریه از او، تا نرود
می دود پشت سر شاه که تنها نرود
............................................................................................
اشعار خوانده شده توسط حاج منصور ارضی در میان جلسه
گر مصیبت اعظم است اغراق میخواهد چه کار؟
با تصور میکشد، مصداق میخواهد چه کار
گیرم آمد ابری از فصل کبودی بررخش
ذات خورشید است او، اشراق میخواهد چه کار
از دویدنهای پی در پی میان سلسله
او خود افتاد از نفس، شلاق میخواهد چه کار
عنچه ای که با نسیمی ساقه اش خم میشود
ضربههای بی هوای ساق میخواهد چه کار
شوق سوغاتی ندارم ای پدر زحمت نکش
موی از دم سوخته سنجاق میخواهد چه کار
قدیم الاحسان
/م.ی216
/م.ی216