اشعار آیینی ویژه شهادت امام جعفر صادق (ع)/ خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم

کد خبر: 38396

وارث :

شعر آیینی / خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم

 " کاش من هم به لطف مذهب نور تا مقام حضور می رفتم "

کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور می رفتم
کاش مانند یار صادقتان
بی امان در تنور می رفتم


 


علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشم هایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است


 


روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مُرکّب توست
ملک لا هوت را مراد تویی
آسمان ها مرید مذهب توست


 


قصه تکرار می شود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیجکس با امام ، صادق نیست



***


" خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم "


خواب دیدم که پشت پنجره ها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم


 


گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجره هاست
آی مردم ! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست

سید حمید رضا برقعی


شعر آیینی / خواب دیدم که پشت پنجره ها روبروی بقیع گریانم


" پر از شميم بهشت است منبرت آقا "


پر از شميم بهشت است منبرت آقا
به بركت نفحات معطرت آقا

هنوز عطر و شميم محمدي دارد
گلِ دميده ز لب‌هاي أطهرت آقا

شبيه حضرت خاتم مدينه العلمي
علوم مي‌چكد از خاك معبرت آقا

چهار هزار حكيم و فقيه و دانشمند
رهين مكتب انديشه گسترت آقا

اشاره‌هاي نگاهت زُراره مي‌سازد
شنيدني است كرامات محضرت آقا

و ديده‌ايم به وقت جهاد انديشه
هزار مرتبه ما فتح خيبرت آقا

ببين كه شيعه‌ صبح نگاه تو هستيم
در آسمان هميشه منورت آقا

هنوز شيعه و «قال الامامُ صادق» هست
كنار چشمه‌ جاري ِ كوثرت آقا

سبد سبد گل لاله به باغ دل دارم
به احترام دل داغ پرورت آقا

نبود غير گل آه و غنچه‌ شيون
به باغ بغض گلوگير حنجرت آقا


مگر نه شيعه‌‌ تو در تنور آتش رفت
چگونه سوخت بهشت معطرت آقا

در آن شبي كه تو را پا برهنه مي‌بردند
بهشت عاطفه‌ها بود پرپرت آقا

چه كرد با دل تو كوچه‌ بني هاشم
چه كرد با دل تو داغ مادرت آقا

هنوز غربت و غم ارث خاندان علي است
طناب و كوچه و دست مطهرت آقا

من از حضور شريفت اجازه مي‌خواهم
كه روضه خوان شوم امشب برابرت آقا

اگر چه حرمتتان را شكسته‌اند آن شب
نبسته‌اند ولي دست خواهرت آقا

چه خوب شد كه نشد در مقابل چشمت
كبود ، چهره‌ معصوم دخترت آقا

گل گلوي تو را دشنه‌اي نبوسيده
و ماهِ نيزه نشينان نشد سرت آقا


به حرمت لب تو، چوب پا نزد آنجا
و داغ نعل نديده است پيكرت آقا

یوسف رحیمی


/1102101305