وارث:غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بودغريب شهرِ خودش نه ، غريب عالم بودچقدر روضة كرب و بلا بپا مي داشتبه روي سر در خانه هميشه پرچم بودبرای داغ ِ دل بیقرار و پر دردشهمیشه زمزمة روضه مثل مرهم بودشبي كه در تب آتش بهشت او مي سوختشكسته قامت و آشفته حال و درهم بودچه شد که در وسط كوچة بني هاشمپر از تلاطم ا...