نخستین شب شعر «بر آستان اشک» برگزار شد
در این مراسم شاعران آیینی کشور تازهترین و مطرحترین اشعار خود را که در باره واقعه عاشورا سروده بودند، خواندند.
حسین اسرافیلی شاعر پیشکسوت کشورمان ۴ پارهای که برای حضرت مسلم سروده بود را با عنوان «هم تبار قبیله طوفان» خواند که به شرح زیر است:
دارد از گرد راه میآید
هم تبار قبیله توفان
نامه کوفیان به خورجینش
همره شوق بیعت و پیمان
با شتاب از کناره میگذرد
چفیه و چهرهاش غبارآلود
میرود همچو باد در دل دشت
نفس بارهاش بخارآلود
میکند سایهبان چشمانش
دست را همچو شاخه زیتون
پیش از این در کرانه پیدا بود
سایه تک سوار آتش و خون
باز در حجم دشت میپیچد
گرد سُم سپید رهوارش
شیهه اسبِ رعد را ماند
میکشد تا مقام دیدارش
گزمههای گرسنه میبویند
جای گام تو را چنان کفتار
با توام با توای شجاعت قوم
یاور عشق،ای پلنگ شکار
دیرگاهی ست نیاشفته ست
طعم پیکار و تیغ، ذائقه را
ابرهای عقیم تشنه لبند
آتشین نعرههای صاعقه را
با تو این مرهم کدامین زخم
با تو این آتش کدام آه است؟
از کدامین سپیده میآیی
همره آفتاب تیغ به دست؟
با تو عطشانی قبیله ماست
از لهیب کویر میآیی
از لب چاک چاک تو پیداست
کز نمک زار پیر میآیی
رایت عاشقی به دوش سوار
میرسد خسته، تشنه، گردآلود
بر لبانش نشسته هرم کویر
چشم در انتظار چشمه و رود
میرسد مرد، لیک افسرده ست
آتش سینههای پر فریاد
بسته بر آفتاب پنجره را
دست پندار «هرچه بادا باد»
گزمگان پلید میجویند
سایه مرد را به دشنه و تیغ
خیل اهریمنان که میدارند
آب را از لبان تشنه دریغ
قاصد کاروان بیداری!
مردهای قبیله در خوابند
بازگرد،ای سوار دریادل
کوفیان پای بست مردابند
اینک این مسلم است خون آلود
در حصار ددان زشت آئین
دستها بسته و توانش نیست
میبرندش فراز برج به کین
میرود در میان جلادان
تا برآید فراز چوبه دار
میکند سوی مکه مرد خطاب
کای حسین (ع)،ای امام،ای سردار
غیرتی نیست کوفه را، برگرد
بیعتی سست بود و بشکسته ست
آنکه میکرد دعوت خورشید
خدمت شام را کمر بسته ست
محمدرضا طهماسبی دیگر شاعر کشورمان نیز به شعرخوانی درباره واقعه عاشورا پرداخت که در زیر میخوانید:
حق بود کرد آنچه که روزی نبود را
آن دم عدم شنید صدای وجود را
ایزد گرفت آینه در پیش روت و بعد
گرداند در طواف تو چرخ کبود را
خاکم به زیر پای تو، پیش آ که پُر کنم
از خاک پات، کاسه چشم حسود را
هر کس خریده است تو را با بهای جان
روی تو دیده است و ندیده است سود را
آنکس که ذوالجناح تو پی کرد، پی نبرد
پایان کار مردم عاد و ثمود را
آنشب ز خیمهگاه تو هر کس خروج کرد
داده ز کف شفاعت یوم الورود را
*
عشق!ای ماهی غمگین به تور افتاده
ای ز ره نامده در تنگ بلور افتاده
عشق!ای گوهر نایاب که از طالع بد
عقد زرین تو در گردن کور افتاده
چه بلایی به سرت آمده زین نامردان؟
آهای عیسی از ناصره دورافتاده
ترسم از حلق تو جبریل برون آید مست
دل پیغمبر از این بوسه به شور افتاده
رفته از منبر زانوی پیمبر بالا
این چه سرّی است که در کنج تنور افتاده؟
زلف جوگندمیاش مانده و انگشتریاش
وای از کار سلیمان که به مور افتاده
کیسهٔ خالی خولی شده پُرآوازه
زین سر این ماهی خونین که به تور افتاده
*
برده است مرا به نینواهای
سر داده دوباره نی نواهای
برخیز و بپوش جامهٔ سوگ
شد موسم نوحه و بکاهای
بر طبل عزا بزن که امروز
دنیا شده غرقه در عزاهای
عالم شده یکسره سیه پوش
در ماتم شاه کربلاهای
ای چشم ببار در غمش زار
خون گریه کن از غمش دلاهای
مانده است ز نینوا نوا حیف
مانده است ز کربلا بلاهای
این نامه به خط کوفیان است
زنهار ز کوفیان هلاهای
در کوفه زیادها زیادند
این کوفه پر است از جفاهای
این کوفه که دستهاش خونی است
از کشتن میر لا فتیهای
ای کوفه دمی ز غم میاسای
ای شاه سوی کوفه میاهای
از مروه مرو که رفتن تو
برده است هم از صفا صفاهای
اینجا چه خبر شده است کامروز؟
برخاسته این سر و صداهای
برخاسته این سر و نشسته
بر منبر تیز نیزه هاهای
ای باد صبا مگر ندیدی
ببریده شد آن سر از قفاهای؟
غارت شده خاتم سلیمان!
ای بیخبرای باد صباهای؟
تو شرح بده مرا چرا هوی؟
تا شرح دهم تو را چراهای؟
زیر سم اسب شرحه شرحه
مانده است عزیز مرتضیهای
ای وای ز قوم ریب و کینه
ایهای ز مردم دغاهای
از اسب تو را زمین زد آنکه
کرده است اطاعت از هویهای
از اسب فتادهای نی از اصل
ای من به فدای تو شهاهای
رازی که علی به چاه میگفت
شد بر سر نیزه بر ملاهای
تا پای تنور میدویدند
هم جن و ملک برهنه پاهای
از سورهٔ کهف خواند و جبریل
با هول درآمد از حراهای
مدح تو کجا و من کجا مرد
راس تو کجا و تن کجاهای؟
خود خون خداست اینکه امروز
پاشیده شد از تو تا خداهای
غیر از تو کسی چنین نیاورد
هفتاد و دو ذبح در مناهای
غیر از تو کسی چنین نداده است
پاسخ به سئوال هل اتیهای
تو مست میالستی و کس
چونان تو نگفته این بلیهای
پیچیده هزار و چارصد سال
در گوش هنوز این صداهای
کس نیست رسد به یاری ما؟
گوید آمین بر این دعاهای
از خیمهٔ تو فرار کردیم
ای مرگ برس به داد ماهای
تو کشتهٔ اشک چشمهایی
هیهات ز اشک بیریاهای
مهدی زنگنه شاعر جوان کشور که اجرای این برنامه را در کنار محمود حبیبی کسبی دبیر این شبهای شعر بر عهده داشت، گفت: همه ما قمر بنی هاشم، حضرت عباس را به علمداری و سقایاش میشناسیم و در تاریخ نیز نقل شده که وقتی کاروان به کوفه رسید. اموالی که قارت کرده بودند، با علم به دربار آوردند. عبید الله وقتی علم را دید متعجب شد و گفت علم که با این شکل در آمده، معلوم است علمدارش علمدار بوده است. در تمام علم اثر ضربه شمشیر و نیزه وجود دارد، اما جای دستان علمدار بر روی علمش سالم مانده است و مشخص است که تا آخرین لحظه در دست صاحبش بوده است. از بزرگان نقل شده است اگر مسلم بن عقیل به شهادت نمیرسید و در کربلا حضور داشت، به جای با الفضل عباس علمداری میکرد. اما ما گاهی خیلی راحت از کنار چنین شخصیتهای تاثیرگذاری در واقعه عاشورا میگذریم.
ثواب مراسم به شهید سردار حسین همدانی رسید
حبیبی کسبی دیگر مجری مراسم نیز با اشاره حادثه شهادت سردار حسین همدانی که در جوار حرم حضرت زینب (س) در سوریه به شهادت رسیده است، گفت: ثواب نخستین جسه شب شعر را تقدیم روح این شهید مدافع حرم میکنیم.
گفتنی است سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و مستشاران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مدافعان حرم بوده و در طول سالهای گذشته که نقش تعیین کنندهای در حفظ و حراست حرم حضرت زینب (س) و کمک و تقویت جبهه مقاومت اسلامی در جنگ تروریستی سوریه داشت، عصر پنجشنبه ۱۶ مهر ماه در حین انجام ماموریتهای مستشاری در حومه شهر حلب به دست تروریستهای داعشی به شهادت رسید.
در ادامه مراسم سیامک جاور به شعرخوانی پرداخت. شیوه متفاوت شعرخوانی او شعرخوانیهای پر شور مرحوم محمدرضا آغاسی را به یاد مخاطبان آورد.
حامد عسکری شاعر و ترانه سرای کشورمان نیز که چندی پیش ترانه تاثیرگذاری در رابطه با شهدای غواص سرود و قطعه موسیقایی این ترانه نیز با صدای غلامرضا صنعتگر منتشر شد، در این مراسم تازهترین شعر خود را که برای جانباختگان حادثه «منا» سروده بود خواند.
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا که از منا بنویسم
به استخاره نشستم که ابتدای غزل را
ز ماندهها بسرایم؟ ز رفتهها بنویسم؟
نه عمر نوح نه برگ درختهای جهان هست
بگو که داغ دلم را کی و کجا بنویسم؟
مصیبت «عطش» و «میهمان کشی» و «ستم» را
سه مرثیهست که باید جدا جدا بنویسم
چگونه آمدنت را به جای سر در خانه
به خط اشک به سردی سنگها بنویسم؟
چگونه قصهٔ مهمان کشی سنگدلان را
به پای قسمت و تقدیر یا قضا بنویسم؟
منا که برف نمیآید این سپیدی مرگ است
چسان زمرگ رفیقان با صفا بنویسم؟
خبر زتشنگی حاجیان رسید و دلم گفت:
خوش است یک دو خطی هم ز کربلا بنویسم:
نمانده چاره به جز اینکه از برادر و خواهر
یکی به بند و یکی روی نیزهها بنویسم
نمانده چاره به جز گفتن از اسیر سه ساله
چه را ز نالهٔ زنجیر و زخم پا بنویسم
به روضه خوان محل گفتهام غروب بیا تا
تو از خرابه بخوانی…من از منا بنویسم ….
وی همچنین غزل مثنوی قرائت کرد که در نخستین عاشورای پس از زلزله بم سال ۱۳۸۲ سروده بود.
محمدسعید میرزایی شاعر غزل سرای کشورمان نیز با بیان اینکه استقبال برای ماه رمضان است که ماه ضیافت خداست، گفت: ماهی که ماه مصیبت اهل بیت (ع) است که استقبال ندارد. البته اگر این برنامه به نیت این باشد که حب حسین (ع) در دل ما باشد و بخواهیم کاری برای دستگاه امام حسین (ع) انجام دهیم، ارزشمند است.
وی در ادامه غزل بحرطویلی خواند و تاکید کرد که این قالب را خود ابداع کرده است.
میرزایی همچنین شعری را که برای حضرت اباالفضل العباس سروده بود را برای حضار خواند که به شرح زیر است:
روزی که هر چه بود برای تو گریه کرد
آتش گرفت عود برای تو گریه کرد
وقتی که رود دید که از سمت خیمهها
بالا گرفت دود برای تو گریه کرد
آن دختری که هروله میکرد و دامنش
آتش گرفته بود برای تو گریه کرد
آنگاه هر فرشته که آمد از آسمان
بر شانهات فرود برای تو گریه کرد
لرزید عالم و ملک الموت چونکه خورد...
... بر فرق تو عمود برای تو گریه کرد.....
حافظ ایمانی شاعر کشورمان نیز به شعر خوانی پرداخت.
علی سلیمانی دیگر شاعر جوان کشور یکی از اشعار تازه خود را که برای حبیب ابن مظاهر سروده بود در مراسم خواند.
در زیر شعر این شاعر را میخوانید:
تاریخ! مپندار پی کسب مقام است
این مرد که پا منبری چند امام است
این مرد که یک عمر مهیای نبرد است
سرمایهٔ جنگاوریاش چیست؟ مرام است
این مرد علی خوست، علی جوست، علی گوست
با ظلم نمیسازد و مشتاق قیام است
در ظهر دهم گفت کهای مردم کوفه
امروز اگر تشت شما بر سر بام است
فرداست که میافتدای سکه پرستان
آهی بکشید سرور من کار تمام است
این مرد که در جنگ چو شیران دلیر است
هنگام رجز خوانی استاد کلام است
در ظهر دهم غرق شعف گفت: حبیبی!
پیداست بهشت آن سوی شط، وقت سلام است
گفتای پسر شیر خدا، داشتن سر
بعد از تو به این لشکر دلداده حرام است
جنگید و سر انداخت، فراوان سپر انداخت
دیدند سلاحش نه که شمشیر، نیام است
با جام شهادت عطش مرد سر آمد
پاداش چنین رزمی مستی مدام است
در هیئت عشاق حبیب بن مظاهر
نامی ست که در خاطر هر پیر غلام است
وی شعر دیگری با عنوان «مرد این غم نیست» خواند که به شرح زیر است:
من سیه پوشم ولی در فکر ماتم نیستم
چون که محرم نیستم اهل محرم نیستم
باز وقت نوحه شد، در خلق عالم شورش است
من که آرامم شریک اشک عالم نیستم
مرد میخواهد بگرید پا به پای روضهها
من که هستم؟ هر که هستم مرد این غم نیستم
اشرف اولاد آدم شد سرش بر نیزهها
بر دلم این داغ اگر سرد است، آدم نیستم
دم گرفتنهای من چیزی به جز تکرار نیست
بینصیبم، اهل این شور دمادم نیستم
اینکه دیشب بستم و امشب شکستم عهد بود
مثل اهل کوفهام، آری مصمم نیستم
کم زیارت خواندهام، کمتر روایت دیدهام
رشتهٔ ایمانم و انگار محکم نیستم
در دل من هیاتی امرز بر سر میزند
با غم تو یک نفر هستم ولی کم نیستم
چکه چکه شیر آب تکیه امشب اشک ریخت
وای بر من، وای بر من، من که آن هم نیستم
از بخشهای جالب توجه این مراسم شعرخوانی باران عسکری، فرزند حامد عسکری بود که یکی از اشعار پدرش را برای حضار خواند.
در پایان این مراسم نیز سید محمد موسوی سجاسی مداح اهل بیت (ع) به مداحی پرداخت.
وی پیش از آغاز مداحی در سخنانی با بیان اینکه دستگاه اهل بیت (ع) دستگاه عجیبی است، اظهار کرد: اگر تمام عمر از امام حسین (ع) و یارانشان دم بزنیم باز هم کم میآوریم و حضور در چنین مراسمهایی توفیقی است که خدا نصیب ما کرده است.
موسوی سجاسی افزود: نشستن در چنین مجالسی نصیب همه نمیشود و باید قدر چنین مجالسی را دانست.