آیت الله علم الهدی: انقلاب ما دفاع از ارزش های دینمان بود
ارزشمندترین نکتۀ قابل تامل در این محافل برای شما درک و فلسفۀ این جان دادن ها و فداکاری ها است. خوشبختانه انعقاد این محفل در یک زمان پرفضیلت و در شب آغاز دهۀ مبارک فجر دست داده است و این مناسبت یک عامل اصلی الهام بخش برای ما در شناخت این راه در جادۀ بندگی ذات مقدس پروردگار است.
گاهی از اوقات انسان در یک توده ای از احساس قرار می گیرد و احساسات و عواطف با تولید هیجان خاصی که در مزاج فکر و قلب انسان جای می دهد، انسان ها را در یک مسیری واقع می سازد که حوادث پیش آمده و جریان هایی که به وجود می آید در این مسیر ممکن است در آینده با یک اندیشیدن خود آن را مسئله دار کند یا افرادی که در پیرامون این جریان می اندیشند مسئله دار بشوند.
فداکاری در راه خدا تا مرز جان دادن و جان را سرمایه کردن ممکن است به صورت یک جریان احساسی با یک تولید هیجان در مزاج فکر و دل صورت بگیرد، اما بعد از انتظار و پایان این جان دادن و فداکاری این مسئله برای ما مطرح می شود که اصلا چه لزومی داشت که در این مسیر ما جان خودمان را سرمایه کنیم یا اگر در مرز شهادت واقع بشود برای دیگران با یک اندیشیدن پس از فرو نشستن هیجان و احساس این مسئله پیش می آید، چرا ما باید فرزند خودمان، برادر خودمان و دوست خودمان را سرمایه گذاری کنیم در خط توسعۀ عبودیت و بندگی خدا یا در خط تثبیت و پابرجایی یک جریان خاص اجتماعی که صرفا به عنوان خدا و در راه خدا نام گرفته است.
آن جایی که انسان ها قربانی آب و خاک می شوند و فدائی سرزمین یا ملت و یا موقعیت خاص اجتماعی یک اقلیم جغرافیایی قرار می گیرند این مسئله دار شدن بسیار جدا و منطبق با اندیشه است که پدر و مادری بیندیشند برای آزادی این سرزمین و توسعۀ اجتماعی سیاسی این مردم، برای حفظ استقلال زندگی آنها در برابر دشمن و یا به تعبیر دیگر برای توسعۀ نان و خوراک و پر کردن خلاء های اقتصادی یک جامعه، چرا باید فرزند من سرمایه گذاری بشود و چرا باید جان بدهد؟
این اندیشه اندیشه نامعقولی نیست. این فکر، فکر نادرستی نیست. چرا باید یک انسان قربانی شود که انسان های دیگر زندگی کنند و چرا باید بین میلیون ها انسان ساکن یک اقلیم جغرافیایی یک عزیزی جان بدهد و دیگران عزیزانشان نفس بکشند و لذت ببرند و در پرتو استقلالی که در جان دادن آن عزیز به وجود آمده است آن ها زندگی کنند. پسری بعد از اینکه در بحبوحه ناملایمات بی پدری بزرگ می شود و خودش را با فرزند یک دوست و رفیق پدرش مقایسه می کند بعد از تحمل ناملایمات و سختی ها او را مسئله دار می کنند.
در ذهن انسان ممکن است این مسئله پیش بیاید که مگر ذات مقدس خدای متعال قدرت ندارد که با یک توان نامرئی دشمن خودش را نابود کند و آن را از سر راه رشد و تعالی اسلام و دین و بندگی خودش بردارد و مردم با کمال آزادی و شفافیت جاده هدایت را تشخیص دهند و در مسیر بندگی خدا قدم بردارند که من انسان در مقام دفع دشمن خدا بایستی جان بدهم و جانم را سرمایه گذاری کنم. اگر بنا نبود که بعضی از افراد دشمن خدا به وسیله دوستان خدا دفع شود تمام مراکز عبودیت و بندگی خدا ویران می شد و مسئله عبودیت و بندگی خدا از بین می رفت.
ما معتقدیم ذات مقدس پروردگار قدرتش بر همه قدرت ها غلبه دارد و با یک اشاره و تکان خوردن عوامل طبیعت، دشمنان دفع و نابود می شوند. پس با وجود این ها چه لزومی دارد یک انسان جانش را سرمایه گذاری کند در راه دفع دشمن خدایی که همه قدرت های طبیعی و غیر طبیعی عالم تحت اراده و مشیت او است.
خود خدا هم در سوره مبارکه یس همین نکته را بیان می کند: «وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ»1 اگر ما می خواستیم بینش ها و اندیشه های مردم را جوری تنظیم می کردیم که آن ها بدون هیچ مشکلی در مسیر راست قرار بگیرند و غیر از هدایت راه دیگر را نبینند و آن زمانی که انسان ها در مسیر عداوت و دشمنی خدا بر می آیند «وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ»2 اگر ما می خواستیم این ها را در جای خودشان مسخ می کردیم و به صورت سنگ در می آوردیم و نابودشان می کردیم. این ها را از حالت انسان در می آوردیم و جانور می ساختیم که دیگر جرات مقابله با عبودیت و بندگی خدا را نداشته باشند.
حال سوال ما این است که خدایا چرا آن ها را هنگام دشمنی شان مسخ و سنگ نکردی؟ اینجا احتیاج به یک نکته مقدماتی داریم که شما باید دقت کنید. ذات مقدس پروردگار در عالم خلقت و آفرینش همه جور مخلوق دارد. کارخانه آفرینش ذات مقدس پروردگار دارای همه گونه فراورده است. اما در بین همه مخلوقات ذات مقدس پروردگار اشرف مخلوقات، یک مخلوقی است که کمالش کمال ارادی است. با اراده خودش بایستی تکامل پیدا کند و با اراده خودش سقوط کند. انسان یک موجودی است که در میان اشرف مخلوقات با یک درخت متفاوت است. یک درخت چه بخواهد چه نخواهد سبز می شود و رشد می کند و دارای شاخ و برگ می شود. اراده او در رشد کردن و شاخ و برگ دار شدن دخالتی ندارد.
یک انسان در عرصه انسان زیستی، رشد و کمالش به اراده خود او است. بندگی خدا به عنوان جاده کمال به این معنا است که می تواند از آنچه در اختیار او برای رشد کردن قرار داده اند استفاده کند و عبور کند. این هم که می گوییم خط بندگی خدا نفس بندگی عامل تکامل است و خدا فقط می خواسته بنده داشته باشد و انسان را آفریده است.
بندگی خدا به عنوان جاده کمال به این معنا است که آنچه در کمال یک انسان دخالت دارد از نظر روش، قانون، ابزار اجرایی، کیفیت عملیاتی این ها در یک بسته ای مشخص شده به نام عبودیت خدا. عبد خدا کسی است که همه مقرراتی که در مسیر کمال او قرار دارد در برابر همه این نظامات متواضع است و همه را انجام می دهد و کمال برای او حاصل می شود. خدا نیازی به عبد و بنده بودن ما ندارد. خدا نیازمند برده بودن ما نیست. اگر من عبد خدا باشم بدون چون و چرا همه نظاماتی که در مسیر کمال من است اگر این نظامات را اجرا کنم نتیجه اش رسیدن به نقطه بالای خدا گونه ای است و انسان متکامل می شوم.
کمال انسان کمال ارادی است. منتها این طور نیست که فقط در ظرف زندگی فردی خود من اجرا شود. من تنها زندگی نمی کنم که اگر آن نظامات اجرا شد به کمال برسم. من در جمع زندگی می کنم. اگر بنا شد مجموعه آن نظامات هم در زندگی فردی من هم در زندگی جمعی من فراهم شد من به کمال می رسم. ولی اگر در زندگی جمعی من، آن نظامات اجرا نشد من این کمال را درک نخواهم کرد. دشمن خدا و کافر کسی است که آمده و مانع اجرای آن نظامات در زندگی جمعی من می شود. پس چون همه حرکت های من در مسیر کمال ارادی است پس این دشمنی که می خواهد این نظامات را در زندگی جمعی من به هم بزند این دشمن را باید خودم دفع کنم. اگر بنا باشد خدا با قدرت غیبی خودش بخواهد این دشمن را از بین ببرد که می خواهد نظامات دخیل در کمال مرا در زندگی جمعی من به هم بزند دیگر کمال من کمال ارادی نیست. کمال قهری می شود. من همان طوری که همه عملیات تکاملم در پرتو این نظامات باید با اراده خودم انجام شود برداشتن این سنگلاخ و از بین بردن دشمنی که می خواهد این نظامات را از بین ببرد او را هم باید خودم دفع کنم.
فلذا این درست نیست که ما بگوییم چرا خدا با نیروی غیبی خودش دشمن خودش را از بین نمی برد. من باید از جان خودم سرمایه گذاری کنم. این مثل این است که بگوییم من چرا باید نماز بخوانم و واجب را ترک کنم؟ تو موجودی هستی که کمالت کمال ارادی است و با اراده خودت باید به کمال برسی. یک عنصری هم که آمده است نظامات زندگی تو را بر هم بزند و در زندگی جمعی ات مسیر کمال تو را سد کند این را هم باید با اراده خودت از سر راه زندگی ات برداری و با اراده خودت با آن مقابله کنی.
اگر بنا شد یک انسانی در این مسیر دفاع کرد و جان داد و هشت لیتر خون از بدنش خارج می شود در پیکر آن نظامات و آن اسباب و ابزاری که می خواهد بر ظرف زندگی اجتماعی و بستر اجتماعی مردم را برای کمال در راه خدا آماده کند این بستر آماده می شود و نتیجه اش این است که یک انسان که در راه خدا کشته می شود مرده نیست. زنده هستند. می گوید شما قدرت درک این شهید را ندارید.
او به چند معنا زنده است. یک معنا اینکه در جریان هدایت بشر زندگی جمعی در پرتو شهادت او ادامه دارد. روح از بدن او خارج شده است و زنده است و معارفش باعث می شود مردم را هدایت کند. زندگی که با شعور مادی درک می کنید حرکت قلب است. وارد شدن اکسیژن و بیرون رفتن کربن است. این حیات و زندگی که قابل درک و شعور برای شما است یک همچین حیاتی است اما حیاتی که به عنوان یک روح بیاید و در کالبد هدایت، ارشاد و استقلال و دفاع از واقعیت های معنوی یک جامعه حلول کند و بر همه این مسیر نظارت داشته باشد با شعور مادی قابل درک نیست.
ما امروز داریم سی و هفتمین سالگرد پیروزی انقلاب را جشن می گیریم. در همه انقلاباتی که در اطراف ما در این قرن های اخیر به وجود آمده است، هر انقلابی که به پیروزی رسید بعد از یک مدت مردم از عرصه انقلاب کنار رفتند. کارگزاران انقلاب از یک سلسله عناصر انسانی به یک سلسله عناصر قدرت یاب فرصت طلب تغییر طبقه زندگی دادند. کسانی که یک روزی برای انقلاب در مقابل استکبار می رزمیدند معامله گر با استکبار در آمدند. این هایی که از هیچ قدرتی در روی کره زمین وحشت و خوفی نداشتند این ها از کوچکترین قدرت مادی استکباری در روی زمین می ترسند.
یک انقلاب 37 سال دوام آورده است و نسل سومی که امام و انقلاب را درک نکرده است و در پای اص.ل و ارزش های انقلاب قوی تر و قدرتمندتر ایستاده است. چرا این طور است؟ این بخاطر این است که شهدایی که در این راه به شهادت رسیدند با اخلاصی جان دادند که قربانی خاک نبودند قربانی شده در راه خدا و فدایی دین بودند. قرآن می گوید: این ها زنده هستند و زنده بودن آن ها این است که با همان قدرتی که فداکاری کردند دارند جریان انقلاب را نظارت و حاکمیت می کنند.
گاهی از اوقات یادواره شهدا در جایی از کشور تمام جریان بحرانی مملکت را بر هم می زند و فضا را دگرگون می کند و ارزش ها را زیر و رو می کند. این حاکمیت شهدا است.
انقلاب ما انقلابی نبود که بخواهد شکم ها را سیر کند در حالی که انقلاب مسئله اختلاف طبقاتی را چنان بر هم زده است که بسیاری از گرسنگان دیروز از سیران امروزی هستند. ولی در عین حال این انقلاب انقلابی بود که بنا بود دشمنان اسلام را از این سرزمین بیرون کند و این سرزمین با همه امکانات مادی و اقتصادی و سیاسی به صورت یک سکوی دفاع از دین و حاکمیت ارزش های دین بر زندگی بشر دربیاید و یک سکوی پرش برای وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه شود. لذا قربانیان این انقلاب دقیقا قربانیان وجود نازنین امام زمان عجل الله تعالی فرجه هستند.
یک جبهه ای در دنیا ایجاد شده است به نام جبهه اسلام که با هر چه غیر اسلام در دنیا است می خواهد بجنگد. لذا کفر و استکبار دست به دست هم دادند که این جبهه را سرکوب کنند. جبهه ما در برابر کفر جهانی ساحل دریای مدیترانه و غرب این منطقه سرزمین شامات و عراق، این جبهه مقابله کفر با اسلام شده است. نه جبهه تکفیری سوریه و عراق. جبهه کفر جهانی در مقابل اسلام به آن جا منتهی شد که جوانان ما هشت سال مبارزه کردند و دشمن را به عقب برگرداندند.
/1102101304
پی نوشت:
1.
آیه 66 سوره یس
2.
آیه 67 سوره یس