خداوند چگونه به بندگانش فرصت بازگشت می دهد

کد خبر: 54876
حق متعال پس از مخالفت بندگان و اعمال خلاف ،فرصتی به بندگان می‌دهد و مانعی بین انسان و امور ناگوار قرار می‌دهد ،وقتی این انسان به آن شرایط ملتزم نشد، آن مانع را برمی‌دارد. لذا فرموده است که در این عالم ممکن است انسان را به صفت اشد المعاقبین اش مؤاخذه کند.
وارث: حجت الاسلام و المسلمین محمد باقر تحریری در ادامه شرح فقرات دعای افتتاح به   

 چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضب حق متعال اشاره نموده و علت اصلی هجوم امور ناگوار به انسان را غفلت معرفی می کند .


  وَ ايْقَنْتُ انَّكَ ارْحَمَ الرَّاحِمِينَ فِي مَوْضِعِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ، وَ أَشَدُّ الْمُعاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكالِ وَ النَّقِمَةِ وَ اعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِينَ فِي مَوْضِعِ الْكِبْرِياءِ وَ الْعَظَمَةِ.


 در مطالب قبلی بیان شد که در این دعای شریف ما را متوجه کمالات الهیه در عالم می‌کنند که خدای متعال با هر موجودی و در حالات گوناگونی برای انسان به اوصاف ویژه‌ای ظهور و بروز دارد.


سبقت رحمت الهی بر صفت غضب


 صفت رحمت خاصه‌اش ایجاب می‌کند که عواملی را برای انسان الزام می‌کنند و همین‌طور مستحباتی و صفت    سخطش ایجاب می‌کند که از اموری نهی بکند. منهیات در حقیقت از چنین صفت جلالی الهی ظهور یافته است و مقرر فرموده است که اگر کسی پس از اتمام‌حجت بر او با شرایطی مخالفت اوامر او را بکند، آثاری را بر اعمال او مترتب بکند و عقوبت‌هایی را که مقرر فرموده است بر مخالفت‌ها تعلق می‌گیرد در حقیقت مخالفت اوامر یا انجام نواهی الهی موجب نقمت الهی و ظهور صفت منتقم او می‌شود. منتها به جهت سبقت گرفتن صفت رحمت او بر غضبش مقرر فرموده است که این صفت منتقم را سریعاً ظهور ندهد.


لذا حق متعال پس از اعمال خلاف و مخالفت بندگان فرصتی به بندگان می‌دهد و خدای متعال با خصوصیات و شرایطی، مانعی بین انسان و امور ناگوار قرار می‌دهد. وقتی این انسان به آن شرایط ملتزم نشد، آن مانع را برمی‌دارد. لذا فرموده است که در این عالم ممکن است انسان را به صفت اشد المعاقبین اش مؤاخذه کند، که ظهور کامل این صفت در عالم قیامت است که درباره کفار و معاندین و منافقین، این صفت به‌طور کامل ظهور می‌کند. انسان‌ها چه کفار و منافقین و چه مؤمنین به‌حسب مراتب مخالفتشان و دوری‌شان از قرب ربوبی به این صفت مبتلا می‌شوند و از متن کتاب و سنت استفاده می‌شود، ظهور این صفت برای این است که انسان حتی‌الامکان متنبه بشود و به آغوش رحمت واسعه و خاص خدای متعال برگردد.


در آیه چهل و یکم از سوره روم می‌خوانیم «ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» خداوند فرموده است «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» اعمال انسان زمینه‌ای است برای ظهور فساد و ترتب آثار ناگوار بر اعمال و مبتلا شدن انسان به عقوبت‌ها و رنج‌ها و دردها، و اینکه در ضمن آیه می‌فرماید: «لِيُذيقَهُمْ بَعْضَ الَّذي عَمِلُوا» بیانگر همان سبقت رحمت الهی بر غضب اوست.


و خداوند متعال تمامی آثار ناگوار افعال زشت بندگان را بر اعمال ایشان مترتب نمی‌کند، بلکه مقداری از آن‌ها را ظهور می‌دهد تا انسان ها برگردند «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» و مراد از این رجوع، رجوع به رحمت است، رجوع خاص است.


*غفلت؛ دلیل هجوم امور ناگوار به انسان


در روایات فراوانی به این مطلب اشاره‌شده است که هر امر ناگواری که به انسان می‌رسد، به‌حسب مراتب ایمان انسان و در اثر یک مخالفت، یک رذیله یا غفلتی است که مرتکب شده است.


غفلت واژه عامی است که همه این مراتب را شامل می‌شود، منتهی یک مراتب خاصی است و ما مراتب عالی آن را زیاد نمی‌توانیم درک کنیم. قرآن کریم ذکر می‌کند که حضرت یونس علی نیبنا و آله و علیه السلام به‌حسب مرتبه نبوت معصومانه خودشان به آن مبتلا شدند. لذا مترتب شدن آثار برای هرکسی به‌حسب مرتبه ایمانی اوست، «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمين‏»  حضرت یونس (ع) وقتی‌که پیام حق‌تعالی بر نزول عذاب را رساند برای اینکه به غضب الهی مبتلا نشود خیلی در بین جمعیت نماند و گویا به‌طورکلی از برگشت قومش به‌سوی رحمت الهی مأیوس بود و گویا رحمت الهی را به آن وسعتی که اولیاء دیگر الهی به آن وسعت می‌دانستند، آن حضرت نمی‌دانست «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى» و یقین کرد که ما بر او تنگ نمی‌گیریم اما بر ایشان تنگ گرفتند و در فشار قرارش دادند و حق متعال خواست که او را قدری در تنگی قرار بدهد که آن حقایق بیشتر برایش آشکار بشود و بیشتر به سعه رحمت الهی پی ببرد. لذا در سه ظلمت قرار گرفت، «فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ» ظلمت شب، ظلمت دریا و ظلمت شکم ماهی، این ظلمت‌ها، انسان را در تنگناهای خیلی سختی قرار می‌دهد و خود ما که در این ظلمت قرار می‌گیریم کانه بیچاره می‌شویم و هیچ کاری نمی‌توانیم انجام بدهیم و همواره مترصد یک روزنه هستیم تا گشوده بشود و حرکت و تنفسی ایجاد بشود.


 در اینجا عبارت «فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ» بیانگر توبه آن حضرت است که ایشان به این حقیقت رسید و این حقیقت را یافت و انسان باید در آن وادی قرار بگیرد تا وجوداً تقاضای گشایش بکند و دستگیری حق‌تعالی همان‌جا حاضر بشود و در این زمینه روایات متعددی است غرض این است که در روایات فرموده‌اند: هرکسی به‌حسب رتبه ایمانش ممکن است در این عقوبت‌های الهی قرار بگیرد، و در این حالت قدری دلیل گریه‌ها و ناله‌های حضرات ائمه در ادعیه معلوم می‌شود که این‌ها از چه اموری نالان هستند چراکه درجه معرفت آن‌ها خیلی بالاست و برای ما قابل‌تصور نیست، لذا همواره از این غفلت‌های عام البلوای ما ترس دارند که این غفلت‌های ما به لحاظ آن‌ها اطاعت است اما آن‌ها در درجه‌ای از معرفت و اطاعت هستند که این ارتباطات عادی را هرچند به‌حسب دستور حق به‌تمام‌معنا انجام می‌دهند اما برای خودشان معصیت حساب می‌شود، لذا رسول خدا در نیمه‌های شب از بستر بلند می‌شوند و ناله می‌کنند و این بیانات را خطاب به خدای متعال عرضه می‌دارند: «اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّي صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِي أَبَداً- اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَدا»  و در ضمن عبارت لطیفی می‌فرمایند: مرا به خودم وا‌مگذار، واگذاردن اولیاء الهی به خودشان درجه خودشان است و به حضرت عرض کردند شما دارای مقامی هستید که خدای متعال در شان  شما فرموده است: «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ يُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ يَهْدِيَكَ صِراطاً مُسْتَقيما»  پس چرا چنین حالاتی دارید؟ حضرت فرمود برادرم یونس یک آن به خودش واگذار شد و آن‌گونه شد که شد  .


وَ اعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِينَ فِي مَوْضِعِ الْكِبْرِياءِ وَ الْعَظَمَةِ.


*دستورات شرع مقدس جنبه‌ تربیتی دارد


خدای متعال درعین‌حالی که ارحم‌الراحمین است و به تعبیر دیگری انعطاف‌پذیرترین موجودات است، که رحمتش را به نحو بسیار ظریف و لطیف که خیلی از آن‌ها را ما تا در آن رحمت قرار نگیریم متوجه نمی‌شویم و درنهایت این اوصاف لطیف قرارداد اما درعین‌حال در جای خودش درنهایت اوصاف متجبرانه هم قرار دارد یعنی درجایی که موجودی حالت سرسختی و عدم انفعال داشته باشد، آن آثار رحمت در او دیگر ظهور نمی‌کند، به‌عنوان‌مثال در مقایسه موجودات با یکدیگر، ما سنگ را مظهر عدم انعطاف می‌دانیم توقعی نمی‌رود که در دل‌سنگ آب پیدا بشود آب مظهر رحمت و انعطاف‌پذیری است، خدای متعال نسبت به موجودات و انسان، ظهورات گوناگونی دارد، هر موجودی که از این حالت تجبر الهی بهره‌ای داشته باشد، آثار کمال از او کمتر ظهور می‌کند و انسان اگر بخواهد چنین حالتی را داشته باشد، از آن کمال مطلق به دور است. لذا حالات نفسانی که نسبت به‌حق یا به بندگان حق‌تعالی برای انسان چنین حالت کبریائی و عظمت را بیاورد هرچند در مقام عمل انسان آن را پیاده نکند اما آن حالت در باطنش باشد به همان مقدار از ساحت قرب الهی دور است لذا فرمودند: اگر انسان نگاه متکبرانه به کسی بکند تکبر یک امری است که در حرکات انسان ممکن است ظاهر بشود شنیدن انسان شنیدن متکبرانه بشود و حرف زدن انسان حرف زدن متکبرانه باشد، باید انسان حساب بکند که علاوه بر این‌که این رفتارش بر اساس دستورات شرع باشد، در روابط اجتماعی از چه حالاتی از حالات نفسانی‌اش ظهور می‌کند، ممکن است کسی برای دیگری خیرخواهی هم داشته باشد اما این را از روی صفت حسد بیان کند لذا باید در ا عمال و رفتار و اوصافمان دقت زیادی بکنیم هرچقدر دقت انسان بیشتر باشد سعی می‌کند که این حالت‌های نفسانی‌اش را هم کنار بگذارد، لذا دستورات شرع مقدس همواره جنبه‌های تربیتی دارد و فرموده‌اند انسان فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی داشته باشد و این فعالیت‌ها به‌حسب طبیعتش یک خطورات و گاهی حالت‌های نامطلوب را در نفس انسان می‌آورد اما انسان توجه داشته باشد که دچار این حالات منفی نشود.


امام علی (ع) در فرمانشان به مالک اشتر  این نکات ظریف را تنبه داده است که ای مالک بدان که تو با چه کسانی ارتباط برقرار می‌کنی؟ چه می‌کنی؟ تو وظیفه‌ات را انجام می‌دهی نه اینکه بر آن بزرگی بفروشی، یک‌وقتی کسی خدمتی می‌کند که همراه باحالت بزرگی فروختن است، این خدمتش به‌حسب باطن ضایع می‌شود اما کسی خدمتی می‌کند به لحاظ اینکه وظیفه‌اش است و دستورات شارع مقدس بسیار لطیف است و جنبه‌های ظریف روانی انسان را نشان می‌دهند.


پی‌نوشت‌ها


  انبیاء 87


  تفسير قمي، ج‏2، ص: 75


  فتح 2


  در تفسیر قمی ج‏2، ص: 75 آمده است: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ فِي لَيْلَتِهَا فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ- فَدَخَلَهَا مِنْ ذَلِكَ مَا يَدْخُلُ النِّسَاءَ- فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِي جَوَانِبِ الْبَيْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَيْهِ- وَ هُوَ فِي جَانِبٍ مِنَ الْبَيْتِ قَائِمٌ- رَافِعٌ يَدَيْهِ يَبْكِي وَ هُوَ يَقُولُ «اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّي صَالِحَ مَا أَعْطَيْتَنِي أَبَداً- اللَّهُمَّ وَ لَا تَكِلْنِي إِلَى نَفْسِي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِي عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً- اللَّهُمَّ لَا تَرُدَّنِي فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِي مِنْهُ أَبَداً» قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَةَ تَبْكِي- حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُكَائِهَا- فَقَالَ لَهَا مَا يُبْكِيكِ يَا أُمَّ سَلَمَةَ فَقَالَتْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْكِي وَ أَنْتَ بِالْمَكَانِ الَّذِي أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ- قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ- تَسْأَلُهُ أَنْ لَا يُشْمِتَ بِكَ عَدُوّاً أَبَداً وَ لَا حَاسِداً- وَ أَنْ لَا يَرُدَّكَ فِي سُوءٍ اسْتَنْقَذَكَ مِنْهُ أَبَداً، وَ أَنْ لَا يَنْزِعَ عَنْكَ صَالِحَ مَا أَعْطَاكَ أَبَداً- وَ أَنْ لَا يَكِلَكَ إِلَى نَفْسِكَ طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً- فَقَالَ يَا أُمَّ سَلَمَةَ وَ مَا يُؤْمِنُنِي- وَ إِنَّمَا وَكَلَ اللَّهُ يُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ- فَكَانَ مِنْهُ مَا كَانَ.


  رجوع شود به نامه 53 نهج‌البلاغه

/1102101305