قناعت؛ اکتفا کردن به مصارف ضروری/ تجمل گریزی ریاکاری است؟
وارث: صرفهجویی یک برنامهی عملی است در عرصهی فردی و اجتماعی که از نتایج آثار اجرای الگوی مصرف است. لذا باید اول الگویی تنظیم و تدوین و ارائه بشود.
ترغیب مردم به صرفهجویی یکی از مصادیق و از نمودهای عملی الگوی مصرف است. الگوی مصرف یک معنای جامعتر و وسیعتری دارد که تنها به عرصهی فردی محدود نمیشود و شامل عرصهی دولتی نیز میگردد که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد. بله، ترغیب مردم به صرفهجویی در واقع زیرمجموعهی الگوی مصرف است و نه همهی آن.
از بیانات شارع و احکامی که در عرصهی گوناگون بیان فرموده است، با تأمل و مطالعه و تحقیق، میتوان به الگوی مصرف مورد نظر اسلام رسید، شبیه بحث حکومت. در بحث ولایت فقیه، فقها اشکال میکنند و از مجموعهی بیانات و رهنمودهای شارع در عرصهی حاکمیت و در عرصهی نحوهی رفتار متقابل میان حاکم و مردم، به نظریهی ولایت فقیه و نظریهی حکومت اسلامی میرسند.
یک فقیه و دانشمند علوم اسلامی میتواند از مجموعهی احکام و رهنمودها استنباط کند و یک الگوی مصرف جامع که در همهی عرصهها قابل پیاده کردن باشد را ارائه دهد؛ مثلاً در عرصهی فردی، آن هم با همهی جوانب، از قبیل مصرف خورد و خوراک، مصرف پوشش، مصارف تشریفاتی، مصارف حقوقی، مصارف مسکن، مصارف محیط کار… همهی اینها را میشود از احکام فردی و رهنمودهای موردی، استنباط کرد و ارائه داد. لذا نگوییم که تنها شارع اکتفا کرده است به بیان احکام مربوط به حقوق مصرف کننده و فروشنده. یک فقیه میتواند از همین احکام فردی، یک نظام جامع و یک الگوی فراگیر در ارتباط با مصرف در عرصههای گوناگون استنباط کند و ارائه دهد.
مردم معمولاً اسراف را چهگونه معنا میکنند؟ در همان عرصهی تبیین. مثلاً میگویند طرف نباید در خورد و خوراک و نیازهای فردی اسراف کند، در حالی که اسراف تنها به بحث فردی مربوط نمیشود. اسراف فرافردی هم داریم. اسراف فرافردی، مانند آلوده کردن فضای شهر که محیط زیستِ فراتر از خانواده یعنی ساکنان یک شهر را هم در بر میگیرد. من باب مثال زیادهروی در مصرف آب، اگر منجر به قطع آب مصرفی دیگران گردد، یا اسراف در بهرهگیری انرژی برق به نحوی که منجر به خاموشی و محرومیت برای دیگران بشود، از مصادیق اسراف فرافردی است.
نمونهی دیگری که میتوانم عرض کنم اسراف در مقولهی مصارف دولتی است. اگر نگاه کلان داشته باشیم به موضوع، متوجه میشویم که خیلی از مصارف، مصارف دولتی است. یعنی باید در عرصهی دولتی لحاظ بشود که البته فرقهایی با مصارف غیر دولتی دارد. مثلاً یک فرق این است که فرد با منافع شخصی خود سروکار دارد، ولی دولت با اموال عمومی و بیتالمال و مصالح جمعی ارتباط پیدا میکند.
فرق دوم این است که در بسیاری موارد، مصارف دولت و تخصیص بودجهها به ارگانها و سازمانهای دولتی، به تدابیر گسترده و سیاستگذاریهای وسیع و برنامهریزیهای پیچیده نیاز دارد، برخلافِ مصارف فردی که در این حد از اهمیت نیستند.
نکتهی دیگر اینکه پیامدهای مصارف فردی محدود است، برعکسِ مصارف دولتی که گاه تبعات و نتایج مثبت یا منفی آن، یک شهر یا دیار، بلکه یک کشور را در برمیگیرد. و لذا اگر رفتارهایی مثل خیانتکاری در عرصههای محدود به امور فردی زشت و نکوهیده باشد، در امور دولتی، بسیار زشتتر و نکوهیدهتر است.
امام علی علیهالسلام میفرمایند:«اعظم الخیانه، خیانه الامه». یعنی بزرگترین خیانت،خیانت امت اسلامی است. بنابراین بهطور معمول انگیزهی افراد در صرفهجویی و بهرهوری صحیح از اموال دولتی نسبت به اموال شخصی معمولاً کمتر و ضعیفتر است.
این تفاوتهایی که عرض کردم، ایجاب میکنددر جهت تعیین الگوی مصرف در هزینهها و مصارف دولتی، واقعیات و مکانیزمهای دیگری هم مورد توجه قرار گیرد.
بنده کتابی نوشتهام با عنوان «اسلام؛ الگوی مصرف» که در آن، امور حاکم بر الگوی مصرف در مصارف دولتی بیان شده است.
بههرحال ما میتوانیم از بیانات شارع نه تنها در عرصهی فردی بلکه در عرصهی کلان جامعه نیز به الگوی مصرف برسیم.
معمولاً در مباحث مربوط به بیع و معاملات و مانند آن، با مسایل فردی سرو کار داریم، مثل گرانفروشی، غش در معامله و امثال اینها، اما اگر فقیه از نگاه کلان به این مسایل بنگرد، با توجه به مجموعهی مصالح نظام اسلامی، میتواند نظام اقتصادی حاکم بر جهان را استنباط کند.
نظام فردی در مصرف هم وجود دارد. ما میتوانیم از احکام پراکنده، فردی و جزئی، یک نظام جامع را تحت عنوان الگوی مصرف استنباط کنیم.
دو نکته خدمتتان عرض کردم. یکی اینکه جوابهایی که معصومین علیهمالسلام به سؤال کنندگان میدادند، ناظر است به وضعیت و اقتضائات آن زمان. آن زمان هنوز حالت نظام حاکم به معنای امروزی مطرح نبود. به علاوه اینکه ائمه علیهمالسلام دارای مسؤولیت و اختیارات حکومتی نبودند و بیشتر با افراد و آحاد سرو کار داشتند.
ثانیاً همان ائمه علیهمالسلام که این مسایل فردی را جواب دادند، در جاهای دیگر هم به نظام کلی اشاره کردند و به مسایل امت اسلامی پرداختند. مثلاً در ارتباط با فقر جامعه، در ارتباط شکاف طبقاتی آحاد جامعه، در ارتباط با تبعیض و مسایل کلان مانند بحث عدالت در جامعه، اجرای قسط در جامعه، اینها را هم اشاره فرمودند و تأکید کردند.
اگر مجموع اینها را در کنار هم بگذاریم، میتوانیم یک نظام و الگوی مصرف رااستنباط کرده و ارائه دهیم.
من اشاره کردم در اسلام، الگوی مصرفی که در بحث اسراف مطرح میکنند فردی است، مثل اینکه چهقدر بخوریم یا چهقدر بیاشامیم؟که در همهی اینها نگاه فردی است.
اما اگر یک مقدار نگاه کلانتر باشد و به مصالح امت اسلامی توجه کنیم، به اینکه باید مقابل کفار و کشورهای بیگانه مقتدر و سربلند باشیم و نیازمند نباشیم، اگر همهی اینها را در نظر بگیریم، یک نظام جامعتر و حاکمتری را میتوان استنباط کرد.
اینکه بعضیها تلقی میکنند که کلمهی زهد به معنای کم استفاده کردن از نعمتهای الهی است، تلقی درستی نیست. اگر نگاه کنیم به مجموعهی رهنمودها و فرمایشهای شارع مقدس و حضرات معصومین علیهمالسلام، به این نتیجه میرسیم که زهد معنی دیگری دارد. مثلاً حضرت امام علی علیهالسلام که فرمودند: الزهد اصل الدین. زهد پایه و اساس دین است. یا «الزهد شیبه المتقین». زهد خوی و خصلت پرهیزگاران است.
این همه تصریح داریم. در روایت از امام صادق داریم:«جُعل الخیر کل فی بیتٍ و جعل النساء الزهد فی الدنیا». همهی خوبیها در یک خانه قرار داده شده که کلید آن خانه را زهد و پارسایی قرار دادیم.
همهی اینها را داریم. لذا پیش میآید که این همه تأکید و ارزشگذاری در باب زهد و تأکید در مورد اینکه زاهد باشیم، ممکن است موازی باشد با اینکه، در روایات داریم که رفاه و برخورداری داشته و از دیگران بینیاز باشیم. لذا ممکن است این سؤال مطرح شود که چهگونه میتوان میان زهد و پارسایی از یک طرف و رفاه و برخورداری از طرف دیگر، رابطه برقرار کرد؟
دو مفهوم مورد تأکید است، هم زهد و پارسایی و هم رفاه و برخورداری. آیا شخص میتواند هم رفاه داشته باشد و هم زاهد باشد؟ بله، چون اینگونه ناسازگاری و تلقی ناسازگاری به تناقی میاندازد و ناشی از برداشت نادرست از مفهوم زهد است.
برای توضیح بیشتر عرض میکنم که بسیاری از مردم بر این باورند که زهد و پارسایی ملازم است با نابرخورداری و همراه است با عدم بهرهبرداری از نعمتها و امکانات خدادادی. معمولاً در تلقی عوام، زاهد به چه کسی میگویند؟ به کسی میگویند که با پوشیدن لباس خشن، ترک دنیا کند و از لذتهای دنیا چشم بپوشد. در حالی که پیشوایان دین علیهمالسلام که خود اسوه و نمونهی کامل زهد و پارسایی بودند، دربارهی زهد، تعریف و تفصیل کاملاً مغایری با آنچه که عوام تلقی میکنند ارائه دادهاند. طبق رهنمودهای پیشوایان دین علیهمالسلام، زهد چیزی جز پرهیز از محرمات، کوتاه کردن آمل و آرزوها و به دلبستگی نداشتن در دنیا نیست.
بنابر فرمایشی از پیامبر اکرم صلواتالله و سلامه علیه که فرمودند:«لیس الزهد فی الدنیا لبس الخشن و لکن الزهد فی الدینا قصر الأمل». زهد در دنیا به پوشیدن لباس خشن و خوردن چیز ناگوار نیست، بلکه زهد به کوتاه کردن آرزوست. یا به نقل از امیر مؤمنان علیهالسلام آمده است که فرمودند: «الزهد فی الدنیا قصر العمل و شکر کل النعمه و الورع عن کل محرم». یعنی زهد در دنیا به این است که آرزو کوتاه و شکر هر نعمتی هم بهجای آورده شود و از هر آنچه خداوند حرام کرده است پرهیز شود.
یا«الزهد تقصیر آمال و اخلاص الاعمال». یعنی زهد عبارت است از کوتاه کردن آرزوها و خالص کردن اعمال. و امثال اینها.
بنابراین زهد به معنای کم مصرف کردن و عدم مصرف نعمتهای الهی نیست. دل بستگی نداشتن به دنیا و زرق و برق آن است. لذا انسان میتواند هم زاهد باشد و هم برخوردار از نعمتها. در تعبیر باید بگوییم، مصارف مردم معمولاً یا ضروریات است، یا رفاهیات و یا تجملات.
مصارف تجملی به معنای عرفی است که شارع آن را تأیید نکرده و البته گاهی هم با آن مخالفت کرده است، اما در مصرف ضروریات و رفاهیات، شارع مخالفت نکرده است، بلکه تأکید هم دارد بر اینکه انسان برخوردار باشد و گرفتار و محتاج نباشد.
قناعت و زهد دو چیز متباین به نظر میآید. قناعت یعنی چه؟ یعنی انسان قانع باشد به نیازها، به مصارف ضروری و مصارف رفاهی. در واقع به برطرف کردن نیازهای ضروری و نیازهای فوری بسنده کند. یا تجمل و زیادهروی و اسراف نکند. معنی زهد چیست؟ دلبستگی نداشتن به تعلقات دنیوی و اینکه انسان گرفتار محرمات نشود. این دو مفهوم خیلی مختلف هستند اما با هم تنافی ندارند.
که هر فرد قانعی زاهد باشد، هر فرد زاهدی قانع باشد. به لحاظ مفهومی به تعبیر ما طلبهها هم به لحاظ نظری با هم دو مفهوم متباین هستند. و بالحمل شایع و مصادیق خارجی میشود گفت که اینها با یکدیگر، حداقل در خیلی از موارد همخوانی و همپوشانی دارند. فرد قانع معمولاً زاهد است، فرد زاهد هم معمولاً قانع است. این تعبیر به نظرم تعبیر درستی است که بگوییم به لحاظ مفهومی متباین، به لحاظ مصداقی و موارد خارجی در بسیاری مساوی هستند.
قناعت یعنی اکتفا کردن به مصارف ضروری و رفاهی و دوری از هزینههای زاید و تجملاتی. پس باید برای تأمین نیازهای ضروری و رفاهی تلاش کرد. و این منجر میشود به رونق اقتصادی. یعنی اگر ما قناعت را در همان محدودهی نیازهای ضروری و رفاهی معنا کنیم، به هیچ وجه به از بین رفتن رونق اقتصادی منجر نمیشود.
شما حساب کنید که اگر مردم ایران کلاً تجملات را کنار بگذارند و تنها در عرصهی مصارف ضروری و رفاهی کار بکنند، همین عامل خیلی مهمی میشود برای رونق اقتصادی و منجر میگردد به پیشرفت در عرصههای تولید و مصرف.
دلیل دوم: ما در میان کشورهای جهان کشورهایی را میبینیم که مردمانشان اهل ریخت و پاش و مصارف تجملاتی نیستند. اگر هم باشند خیلی کمرنگ هستند. ولی با این حال رونق اقتصادی هم دارند. نمونهی خیلی بارزش، مردم چین و ژاپن. بهخصوص مردم چین که به قناعت معروف هستند. با این حال که به مصارف ضروری اکتفا میکنند، در بعد اقتصادی، تولید و صادرات، بسیار موفق هستند. بنابراین بین قناعت و رونق اقتصادی تنافی وجود ندارد.
منبع: اجتهاد