حجت الاسلام حسن آبادی: حتی دشمن هم از سفره امام حسین(ع) متنعّم می شود

کد خبر: 60601
اگر دشمن اهل بیت علیهم السلام هم به سفره امام حسین علیه السلام بیایند دست خالی بر نمی گردند اما صحبت اینجاست که ما کجای این سفره بنشینیم؟ اینکه چه چیزی سر سفره بخوری مهم نیست بلکه این مهم است که چقدر نزدیک به آقا بنشینی! باید دغدغه مان این باشد که کجای این سفره قرار بگیریم.

وارث: مراسم سیاه پوشان با سخنرانی حجت الاسلام مهدی حسن آبادی و مداحی حاج محمد نوروزی و دیگر ذاکرین اهل بیت (ع) در هیئت سراج الحسین (ع) برگزار شد.

در ادامه ی خبر متن سخنرانی حجت الاسلام مهدی حسن آبادی را می خوانید:

حجت الاسلام حسن آبادی:

برای استفاده بهتر از ماه محرم باید قوانین آن را بدانیم

همانطور که ورود به شهرالله قوانین خاص خودش را برای استفاده بهتر از ماه خدا دارد طبیعتا ورود به شهرالحسین هم قوانین خاص خودش را برای استفاده بهتر دارد. همه ی عالم از سفره اباعبدالله علیه السلام متنعم می شوند امکان ندارد حتی دشمن حضرت هم اگر به این سفره بیاید دست خالی برنمی گردد آقا ابی عبدالله علیه السلام دست همه را پر می کند. در جنگی امیرالمومنین علیه السلام در کشاکش جنگ بودند و یک یهودی که در مقابل حضرت بود و دشمن محسوب می شد به او گفت: عجب شمشیر قشنگی! مولی دست از جنگ کشید و شمشیر را به او تقدیم کرد. یهودی به او گفت شما در حال جنگ هستی اگر شمشیر را بدهی خلع سلاح می شوی! حضرت به او فرمود: علی نمی تواند دست رد به سینه ی کسی بزند. آقازاده اش که رحمة الواسعه است.

بهترین، کوتاه ترین، سهل الوصول ترین و محکم ترین راه برای رسیدن به خدا؛ امام حسین علیه السلام

پس حتی اگر دشمن اهل بیت علیهم السلام هم به سفره امام حسین علیه السلام بیایند دست خالی بر نمی گردند اما صحبت اینجاست که ما کجای این سفره بنشینیم؟ اینکه چه چیزی سر سفره بخوری مهم نیست بلکه این مهم است که چقدر نزدیک به آقا بنشینی! باید دغدغه مان این باشد که کجای این سفره قرار بگیریم و دست خودمان است، لات و عرق خورش سر این سفره می آیند عابد و زاهد بر می گردند، در روایات تصریح شده که بهترین، کوتاه ترین، سهل الوصول ترین و محکم ترین راه برای رسیدن به خدا ابی عبدالله الحسین علیه السلام است.

توسل آیت الله قاضی به حضرت عباس

آیت الله سید علی قاضی طباطبایی که شاگردان درجه ی یکی دارد می فرماید: «من چهل سال در مسیر سلوک بودم، حرام ها را کنار گذاشتم ، واجبات را مرتب انجام دادم، مکروه را ترک کردم و مستحبات را انجام دادم اما یک گشایش در مسیر سلوکم رخ نداد. چهل سال رقم کمی نیست بعد از 40 سال یک شب جمعه در کربلا بودم و نماز مغربم را در حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام خواندم و راه افتادم که نماز عشاء را در حرم حضرت عباس بخوانم در آن زمان بین الحرمین به این شکل وجود نداشت و کوچه پس کوچه بود». یک شخصی در کربلا به نام سید احمد کربلایی بود که از شاگردان ممتاز ملاقلی همدانی بود که "دیوانه" خطابش می کردند که بعدها استاد عرفان آیت الله قاضی شد. در روایت داریم: ایمان بنده ای کامل نمی شود تا اینکه مردم فکر کنند دیوانه است.

آیت الله سید علی قاضی طباطبایی در ادامه فرمود: از کنار سید احمد مجنون عبور کردم که شانه ام به شانه اش خورد در همان لحظه گفت: سید علی امشب ارباب دو عالم آقا ابوالفضل است دست به دامنش بشو. به حرم حضرت ابوالفضل که رسیدم حرف سید احمد در گوشم بود یک توسلی به آقا کردم که دیدم اوضاع حرم به هم ریخت و ... در حرم آقا ابوالفضل و با توسل به ایشان گشایش برای سید علی قاضی حاصل شد. پس ببینیم کجای این سفره هستیم؟ فقط به این رضایت ندهید که سر سفره هستید و لقمه ای می خورید بلکه روز به روز باید به اربابت نزدیک تر باشی! باید در روز عاشورا به یک جایی برسی که گریه امنت را ببُرد.

نکته ی دوم این است که در این دستگاه نوکر باشیم، نخواهیم سروری کنیم، بعضی ها اسمشان نوکر است ولی فعلشان نوکری نیست و آقایی است. مگر من چه شرافتی نسبت به کسی که کفش ها را جفت می کند دارم؟ شاید چون من در مقابل دوربین و مردم هستم ریای بیشتری به من وارد شود اما در کفش جفت کن ریا وارد نشود.

در تشرف ملا عباس چاووش، خواننده گرانقدر مازندرانی به محضر اباعبدالله علیه السلام در کربلا، حضرت به او سه مطلب فرمود: «به مردم بگو هر کسی به زیارت من بیاید من هم به زیارت او می روم اما وقتی که دست ا واز دنیا کوتاه است. یک کفش جفت کن در هیئت دارید سلام مرا به او برسان». حضرت نفرمود به منبری یا مداح سلام مرا برسان! ما نوکر باشیم اگر قرار باشد من اینجا بنشینم و فقط بخواهم خودم را نشان دهم بیچاره خواهم بود و همان لقمه خوردن بر سر سفره می شود، از اربابم دور می شوم، بهترین های عالم در کربلا زمین خوردند تا امام حسین علیه السلام اعتلا پیدا کند وای بر من که بخواهم امام حسین علیه السلام را پله کنم که خودم را نشان بدهم! نوکر باشیم!

ظرافت نوکری به این است که نوکر منت نمی گذارد، وظیفه ی نوکر نوکری است. یک دهه محرم خانه نمی روم با اذن خانواده و رضایت پدر و مادرم برای ابی عبدالله علیه السلام جان می گذارم، ظرف می شویم، سینه زنی می کنم و ... بعد از دهه ی اول در دلم می گویم: «آقا خوشتان آمد؟ خوب عمل کردم؟» من می گویم هر کس به همین اندازه بخواهد نوکری اش را به رخ حضرت بکشد و خودش را نشان بدهد در وادی حضرت نمره اش مردود است گرچه او لطف می کند! تمام عالم وجود منت حضرت را می کشد که نوکری اش را کند!

آداب و ظرافات نوکری برای اهل بیت علیهم السلام را بدانیم

در کتاب "معراج السعادة" یک روایت وجود دارد: حضرت ایوب از انبیایی بود که خیلی وضعش خوب بود، حشم و خدم و گوسفندان و زراعت زیادی دایشت. شیطان به خدا گفت: این اگر تو را شکر می کند برای این است که به او نعمت داده ای. خداوند فرمود: من همه را از او می گیرم واو را امتحان می کنیم. سیل آمد و زراعتش را برد، گرگ به گوسفندانش گرفت، بیماری آمد و تمام بچه هایش مردند و خودش به بیماری سختی گرفتار شد که او را از شهر بیرون بردند اما در همه ی آنها صبر کرد. در آن هنگام مردم به یکدیگر می گفتند نکند او پیغمبر نیست و دروغ می گفته و خدا هم این بلاها را بر سر او آورده! وقتی این حرفها به گوش ایوب رسید رو به خداوند گفت: خدایا در همه ی مصیبت ها صبر کردم اما این آخری را نمی توانم تحمل کنم، پشتم حرف می زنند و می گویند تو پیغمبر نیستی! جبرئیل بر ایشان نازل شد و فرمود: خدا سلامت می رساند و می گوید: "صبر کردی" یا ما به تو توفیق صبر دادیم؟ ایوب یک مشت خاک برداشت و به دهانش کوبید و فرمود: خدایا اشتباه کردم تو به من توفیق صبر کردن دادی.

آیا ما نوکری می کنیم یا او توفیق نوکری به ما می دهد؟ بعضی ها اصلا حواسشان نیست که محرم شده و هیچ اقدامی انجام نمی دهند، آن وقت خدا به تو اجازه داده تا نوکری کنی، او تو را خواسته است آن وقت شما باید منت بگذارید؟

رسم وفاداری را از پیرمرد 75 ساله، یار امام حسین علیه السلام بیاموزیم

حبیب ابن مظاهر 75 ساله بود که در کربلا حضور داشت. پس از این که اصحاب امام حسین علیه السلام در کربلا کار خیمه زدن را به پایان رساندند حضرت از آنها خواست یک خیمه اضافه هم برپا کنند و فرمود: این برای کسی است که مطمئن هستم می آید، من برای او نامه نوشتم. حبیب در کوفه بود و کوفه محاصره بود و بزرگان شیعه در کوفه اسیر شده بودند، 30 هزار نیروی جنگی در کربلا امام را محاصره کرده بودند و 70 هزار نیروی جنگی بین کوفه و کربلا در آماده باش به سر می بردند. عمر سعد لعنت الله علیه به ابن زیاد نامه نوشت که برای من نیرو بفرست. ابن زیاد در نامه نوشت: «آنها هزار نفر بیشتر نیستند نیرو را برای چه می خواهی؟» تا شب عاشورا یاران حضرت 1600 نفر بودند اما غیرهاشمیون در شب عاشورا حضرت را رها کردند و فقط 24 نفر باقی ماندند.

عمر سعد در یک خط جواب داده بودند: اینها هزار نفر هستند اما یکی از آنها ابوالفضل العباس است که وقتی با غضب نگاه کند لشکر فرار می کند!

نامه ی امام به حبیب رسید همسرش به او گفت اگر امام را همراهی نکنی و پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله را تنها بگذاری به کوچه می روم و آبرویت را می برم. حبیب به همسرش گفت: می دانی چه تو بگویی برو یا نرو من خواهم رفت، فقط می خواستم ببینم چقدر پای حسین علیه السلام ایستاده ای، من می روم اما طلاقت می دهم و می روم چون بعد از من عمر سعد خانه را روی سرت خراب می کند. اما همسرش گفت: مرا طلاق نده و برو می خواهم فردای قیامت به حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کنم من بیوه شده ی پسرت هستم.

حبیب می خواهد از کوفه خارج شود اما کوفه را محاصره کردند و او از راه قنات های کوفه خارج شد! قنات را دیده اید پر از گِل و لای و آب است. برادران ما دلواپس هستیم تا محرم زنده می مانیم یا نه؟ اما آیا اربابمان هم منتظر ما هست یا نه؟ هم ما باید او را بخواهیم و هم او ما را. او ما را خواسته وگرنه نوکر نمی شدیم. حبیب نزد امام حسین علیه السلام آمد و حضرت گل از گلش شکفت و فرمود: بروید به او کمک کنید و او را بیاورید. امام حسین علیه السلام فرمود: از لباس های خودم بیاورید و بر تن حبیب بپوشانید. اینها مدال هایی است که امام به یک نوکر داده است!

حبیب به میدان رفت و تیر و نیزه های زیادی خورده بود اما یک لحظه هم خودش را طلبکار امام نمی دانست بلکه خودش را نوکر امام می دانست. امام بر بالین او آمد و حبیب با گریه فرمود: آیا وفاداری ام کردم؟ از من راضی شدی؟ امام فرمود: حبیب برای چه گریه می کنی؟ حبیب گفت: آقا چقدر مهربان هستید که سر من را بر بالین گرفته ای نگران یک ساعت بعد هستم که چه کسی سر شما در بالین خواهد گرفت؟

حجت الاسلام حسن آبادی: