حجت الاسلام مومنی: بدون اتصال به امام زمان(عج) نیل به رستگاری میسور نیست+گزارش تصویری

کد خبر: 61644
بدون ربط به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و بدون اتصال به وجود مقدس حضرت امکان نیل به مقصود و رسیدن به فلاح میسور نیست. لذت و نشاط در گرو ارتباط با حضرت است، حیات حقیقی در گرو ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
وارث: عزاداری روزهای پایانی دهه دوم محرم با سخنرانی حجت الاسلام سید حسین مؤمنی و مداحی حاج محمد رضا طاهری ، کربلایی نریمان پناهی ، حاج احد قدمی ، حاج روح الله بهمنی و کربلایی حسین طاهری در تالار قصر کلاسیک برگزار شد.
در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام سید حسین مومنی را می خوانید:

برای رسیدن به فلاح و رستگاری از چه مسیری عبور کنیم؟

در سوره مبارکه آل عمران برای رسیدن به فلاح و رستگاری 4 مطلب را بیان می کند که فقط مربوط به آخرت نیست. با اجرا کردن این دستور انسان در دنیا می تواند به فلاح و رستگاری برسد و به تبع دنیا به فلاح در آخرت هم نایل شود. در کتب تفسیری و روایی ما این روایت را در ذیل این آیه بیان کرده اند.

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اصبرُوا وَ صابِرُوا وَ رَابِطوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 1؛ برای رسیدن به فلاح و رستگاری باید این مسیر را طی کرد: قال اصبروا على الفرائض و صابروا على المصائب و رابطوا على الأئمة علیهم السلام 2 ؛ "رابطوا" عرض بنده است بدون ربط به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و بدون اتصال به وجود مقدس حضرت امکان نیل به مقصود و رسیدن به فلاح میسور نیست. لذت و نشاط در گرو ارتباط با حضرت است، حیات حقیقی در گرو ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است.

نشاطی که در قلب انسان قرار بگیرد مستمر می ماند و هر زمان برای انسان تداعی شود این نشاط و لذت بر می گردد. تمام تلاش انسان باید معطوف به ربط پیدا کردن به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد. ادعای ربط فرد را به جایی نمی رساند.

داستان عطار مدعی

عطاری مدعی بود که من سالک امام زمان عج ‌الله ‌تعالی‌ فرجه الشریف و مشتری بازار ایشان هستم. به قدری مشهور شد که در آن شهر همه می گفتند فلانی منتظر حضرت است. روز جمعه ای در مغازه اش نشسته است،( روز جمعه معمولا کسب و کار نمی کرد) غسل جمعه را می کند و منتظر است ببیند صدای "الا یا اهل العالم" بلند می شود. دید چند نفر با شمایل خاص وارد مغازه شدند. این چند نفر رو به عطار کردند و از او طلب سدر و کافور کردند. عطار گفت من کاسبی نمی کنم اما به احترام شما که فکر می کنم در این شهر غریب هستید به شما می فروشم. پولی که آنها دادند پول رایج آن شهر نبود. عطار گفت: نه ظاهر شما به اهل این شهر می خورد و نه پولتان پول رایج این شهر است. اهل کجایید؟ گفتند: حتما خدا خواسته و مشیتش به این شخص تعلق گرفته است که او ما را بشناسد. ما از ملازمین امام زمان عجل ‌الله ‌تعالی‌ فرجه الشریف هستیم. برای حضرت کار می کنیم. به محض این که عطار نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه را شنید، انگار روحش می خواست از بدن او مفارقت کند. ملازمین حضرت گفتند: یکی از یاران حضرت مُرده و حضرت به ما امر فرموده برای غسل او بیاییم از تو سدر و کافور بخریم. به محض اینکه نام امام را شنید سدر و کافور را داد و التماس کرد من را هم ببرید تا دستم به حضرت برسد. من خیلی سال است منتظر حضرت هستم. آن قدر التماس کرد که قبول کردند. گفتند تو را می بریم اما تا جایی که حضرت اجازه داده اند می آیی، اما اگر اجازه ندادند باید برگردی. رفتند و به یک رودخانۀ خروشان رسیدند، ملازمین بسم الله گفتند و خدا را به جان امام زمان عجل الله تعالی فرجه قسم دادند و روی آب قرار گرفتند.

ملازمین خدا را به جان حضرت قسم دادند و بسم الله گفتند و روی آب حرکت کردند. عطار گفت من چه کنم؟ گفتند تو هم همین کار را انجام بده. او هم همین مراحل را انجام داد. وسط آب که رسید رعد و برقی زد و نم بارانی آمد. عطار یک لحظه ذهنش سمت عطاری رفت. گفت من صابون پخته ام و روی پشت بام مغازه گذاشته ام. اگر خیس شود که تمام سرمایه ام از دستم می رود. تا این در ذهنش آمد زیر پایش خالی شد. ملازمین دستش را گرفتند و گفتند ذهنت از امام زمانت برگشت، مجدداً با توجه و اخلاص بگو. عطار بسم الله گفت و خدا را دوباره به جان حضرت قسم داد و روی آب قرار گرفت. تا به خیمۀ حضرت رسید ملازمین گفتند بایست تا از حضرت اذن بگیریم. ملازمین به حضرت گفتند اجازه می دهید این عطار بیاید؟ گفتند: نه ردّواهم. او فقط زبانش می گوید امام زمان، قلب و وجودش امام زمان نمی گوید. در چند قدمی خیمۀ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است اما چون آن سنخیت حاصل نشده است، لیاقت پیدا نکرد.

برای این که انسان ملازم حضرت شود، باید بستر را آماده کند، وگرنه یقینا انضمام حاصل نمی شود و این در ادعا نمی گنجد.

و کل يدعي و صلا بليلي*** و ليلي لاتقر لهم بذاکا

اذا انبجست دموع في عيون *** تبين من بکا ممن تباکا

بستر رشد آماده است چون امام زمان (عج) دعاگوی ما هستند

مدعی زیاد است اما باید دید در عمل چه کسانی مانده اند. سنخیت، آماده شدن شرایط، بستری سازی کردن و انضمام را به وجود می آورد. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زمینه را برای ربط و وصل بوجود آورده است فقط کمترین اشتیاق و میل و زمینه سازی از طرف ما کافی است. مقتضیات رشد برای یک بذر باید باشد و یک سری امور هم نباید باشد مثل شاخ و برگ اضافه و علف و هرز. ممکن است مقتضیات در وجود ما باشد اما چون از موانع اجتناب نمی کنیم ربط و وصل بوجود نمی آید.

بستر آماده است چون امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به یاد ما هست چه به یادش باشیم چه نباشیم او ما را به نام دعا می کند. سند مستند نوشته است و به دست شیخ مفید داده است: من شما را از یاد نبرده ام.

تخلیه و تحلیه دو شرط برای رسیدن به سنخیت برای معیت اهل بیت(ع)

برای رسیدن به این سنخیت دو مطلب شرط است. اگر این دو در کسی محرز شود، سنخیت می آید و انضمام به سرعت برای انسان حاصل می شود. تخلیه و تحلیه. موارد دیگری هم هست ولی این دو اهمیت بالاتری دارند.

فضای مجازی قبح گناه را می شکند

به پاک کردن روح و جان از رذایل اخلاقی و معصیت "تخلیه" می گویند.  گناه مانع سنخیت است. گناهان چشم هم زیاد شده است. جوان عزیز اگر چشم و گوشت آلوده باشد نمی تواند ظرف برای شنیدن صدای حضرت قرار بگیرد، سنخیت را به هم می زند و ذهن و دل را لکه دار و آلوده می کند. فضاهای مجازی در حال از بین بردن ریشه هاست، خیلی حرمت ها را می شکند اگر ضرورتی ندارد ورود پیدا نکنید. خیلی از افرادی که در این فضاها وارد شده اند می گویند قبح گناه بسیار شکسته می شود در حداقل آن فکر گناه به سراغ انسان می آید. گناه را انجام نمی دهد اما فکر و ذکر معصیت زیاد در ذهنش می آید و اگر کسی فکر گناه را زیاد داشته باشد قبح گناه از بین می رود و کم کم وارد آن معصیت می شود.

امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دوست خیرخواه انسان است. پسر علی بن مهزیار خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رسید، حضرت فرمود: ای پسر مهزیار دیر آمدی. او تعجب کرد و گفت: من این همه سالها به عشق دیدار شما در سعی، منا، مشعر و عرفات آمدم، ان هم با سختی های زیاد در سفرهای آن زمان. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به پسر مهزیار فرمود: من شبانه روز چشم انتظار تو بودم. پسر مهزیار گفت: من راهنما نداشتم. حضرت فرمود: بهانه نیار تو دغدغه مرا نداشتی یادت هست در فلان منزل این اتفاق افتاد؟ من در کنارت بودم و تو مرا ندیدی.

وقتی ائمه علیهم السلام کور مادرزاد، فلج مادرزاد، سرطان خون و بدترین بیماری ها را شفا می دهند العیاذ بالله نمی توانند قلب معنوی، چشم، زبان و گوش آلوده ی مرا شفا دهند؟ یقین به شفاعت داشته باشید.

اهمیت سنخیت داشتن با محبوب

مرحوم آیت الله کاشی از کنار مسجدی می گذشتند شنیدند که خطیب در شب قدر ماجرای جوانی را این چنین تعریف می کند: جوانی چاه کن و تخلیه چاه که بدن متعفن، چرک و کثیف داشت در خیابان نگاهش به دختر بسیار زیبایی افتاد محو او شد و به دنبال دختر راه افتاد دختر برای اینکه متنبه اش کند او را به منزلش برد و یک آیینه قدی در مقابل جوان قرار داد و به او گفت: خودت را خوب در آیینه نگاه کن. حال مرا نگاه کن، به چه جرات به خودت اجازه دادی به دنبال من راه بیفتی؟ چه سنخیتی بین من و تو هست؟ تو سرتاپا آلودگی هستی و من سرتاسر زیبایی. مرحوم آخوند کاشی تا این مطلب را شنید بیهوش شد و پس از به هوش آمدن فرمود: یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هر چه به تو نگاه می کنم زیبایی و پاکی هست و هر چه در خودم نگاه می کنم آلودگی و گناه است. هیچ سنخیتی بین ما نیست مگر اینکه تو آقایی کنی و ما را بپذیری.

تحلیه

بعد از تخلیه نیاز به "تحلیه" است. تحلیه یعنی جایگزین کردن رذایل اخلاقی با مکارم و محاسن اخلاقی. بالاتر از مکارم اخلاقی انجام فرایض و واجبات. اگر میخواهی اتصال به حضرت پیدا کنی در گرو انجام فرایض و ترک محرمات است. رأس مکارم عبارتند از فرایض و واجبات. واجبات را انجام دهیم، نماز بخوانیم. هیچ چیزی مثل نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد اگر مرید امام حسین علیه السلام هستی بدان حضرت فرمود: من به نماز عشق می ورزم و عاشق نماز هستم. تحلیه یعنی رذایل که می رود مکارم جایگزین آن شود، اگر مکارم اخلاقی در قلب حاکم شود زمینه برای ربط به امام سریع حاصل می شود.

اگر تخلیه و تحلیه بیاید، سنخیت حاصل می شود. سنخیت که حاصل شد انضمام به سرعت برای ما به وجود می آید.

شیعه شدن فرمانده روس

یک فرمانده روسی تعریف می کرد: ما لشکری بودیم که از روسیه به عراق حمله کردیم برای قلع و قمع. من فرمانده لشکری بودم که برای تصرف کربلا آمده بودم. بیرون از شهر خیمه و چادر زدیم. گفتیم امشب را استراحت کنیم و فردا حمله کنیم و کربلا را تصرف کنیم.

ناگهان شبی در عالم خواب شخصی روحانی و بزرگوار را دیدم که به زبان روسی با من تکلم نمود و به خیمه من آمد و گفت:تو قلبت پاک است و به سمت ما مایل هستی من آمده ام تو را نجات دهم. پرسیدم: شما که هستی؟ گفت: من کسی هستم که شیعیان به من قسم می خورند من ابوالفضل هستم اما برای نجاتت باید مسلمان شوی. به دست حضرت ابوالفضل در خواب مسلمان شدم به من گفت: فردا مردم عراق حمله می کنند خبر قتل سایرین هم به شما می رسد و همه ی شما را از لب تیغ می گذرانند. اگر می خواهی نجات پیدا کنی امشب از این اردوگاه بیرون بزن. مرکبی برایت آماده کردم که تو را به نجف می برد، من سفارشت را به سیدابوالحسن اصفهانی کرده ام نزد او برو.

از خواب پریدم و هنوز بوی عطر آن آقا در خیمه ام می آمد در حالی که خودش نبود. از خیمه خارج شدم و همه سربازان بدمستی کرده بودند و خواب بودند. از پشت خیمه صدای اسب آمد سوارش شدم و افسارش را رها کردم تا به نجف رسید. از کوچه ها گذشت و درب خانه ای ایستاد. متحیر بودم، که ناگهان دیدم درب منزل باز شد یک پیرمرد با عمامه ی سفید مرا در آغوش گرفت و خوشامد گفت. روحانی دیگری که عمامه سفید داشت با زبان روسی با من سخن گفت: می دانی این آقا چند ساعت در کوچه منتظرت است. تو سفارش شده ی حضرت ابوالفضل هستی. این آقا سید ابوالحسن اصفهانی مرجع جهان تشیع است.
 
پی نوشت:

1- سوره آل عمران آیه 200.

2- الکافی، ج ‏2، ص 81.