حجت الاسلام حاج ابوالقاسم: شبهه افکنی با استناد به نامه دروغین عمرسعد
وارث: مراسم دهه سوم محرم با سخنرانی حجت الاسلام حاج ابوالقاسم و مداحی حاج حسین سازور در هیئت آل یاسین آستان مقدس امامزاده عبدالله (ع) برگزار شد.
در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام حاج ابوالقاسم را می خوانید:
![حجت الاسلام حاج ابوالقاسم: شبهه افکنی با استناد به نامه دروغین عمرسعد حجت الاسلام حاج ابوالقاسم: شبهه افکنی با استناد به نامه دروغین عمرسعد](/files/fa/news/1395/8/5/310034_339.jpg)
چطور امام حسین علیه السلام را با قلبمان یاری کنیم؟
قلب ما امروز چطور می تواند دعوت امام حسین علیه السلام را پاسخ دهد. برای این منظور دو مطلب باید روشن شود: قلب یعنی چه؟ چکاره است؟ کارایی قلب چیست؟ قلب ما باید در راستای هدف امام حرکت کند.
قلب دو کار مهم انجام می دهد: اولین کارش این است که قلب کانون بینش و نگرش انسان است. انسان ها با قلبشان دنیا را مشاهده می کنند و نگرششان به دنیا در قلبشان شکل می گیرد. قرآن می فرماید: أَ فَلَمْ يَسيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَي الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتي فِي الصُّدُورِ1؛ آیا آنها قلبی که با آن تفکر و تعقل کنند و بینش درست را کسب کنند ندارند؟
کار دومی که قلب انسان انجام می دهد گرایش است، با قلبمان عده ای را دوست داریم و از عده ای انزجار داریم یا به سمت عده ای گرایش داریم و از عده ای گریز داریم. پس قلب ما کانون درک و فهم و تمایل و تنفر است.
نصرت قلبی امام یعنی بینش و گرایشت، با امام تنظیم باشد
قدم اول در یاری کردن قلب با امام این است که بینش ما با بینش امام هماهنگ شود، دنیا را آنطور ببینیم که امام می دیده است، آنچه را امام خوب می دیده خوب ببینیم، آنچه را امام بد می دید، بد بدانیم و بد ببینیم. وَ الْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِه، وَ الْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ 2 ؛ امام می فرماید: نماز خیلی مهم است. به قدری مهم است که در ظهر عاشورا امام حسین علیه السلام نمازش را ترک نمی کند. اگر درجه اهمیت نماز نزد شما کم است و فیلم سینمایی و جلسه و ... اهمیتش بیشتر از نماز است یعنی بینشتان از بینش امام فاصله دارد. قیامت و معاد را آنطوری ببینیم که امام می بیند.
برای اینکه اصول دین را بهتر درک کنید و یاد بگیرید باید ابتدا امامت را درک کنید که در مقام فهم مهم تر از دیگران است، اگر امامت نباشد توحید، نبوت و معادت هم خراب می شود چون نمی توانی درست آنها را تصدیق کنید. کسانی که از مکتب اهل بیت علیهم السلام دور هستند در توحید مطالبی دارند که انسان رویش نمی شود آنها را بیان کند.
نکته ی دوم این است که گرایش ما باید با گرایش امام هماهنگ باشد و توجه کنیم با چه کسانی پیوند خورده ایم و از چه کسانی قطع ارتباط کردیم. امام اول از همه و بیش از همه به خدای متعال علاقه دارد اگر می خواهیم امام را یاری کنیم در قدم اول باید محبتمان به خدا بیش از دیگران باشد. دوم محبت به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، خداوند در قرآن فرموده اگر خدا را دوست دارید باید پیامبر صلی الله علیه و آله را هم دوست بدارید و از او پیروی کنید.
پیامبر صلی الله علیه و آله در روایتی فرمودند: شما ایمان نمی آورید مگر اینکه من را از خودتان بیشتر دوست بدارید، فررزندان من را از فرزندان خودتان بیشتر دوست بدارید. امیرالمومنین علیه السلام اینگونه بود در جنگ صفین محمد حنفیه را به میدان می فرستاد و امام حسن و حسین علیهماالسلام را به میدان نمی فرستاد، وقتی محمد حنفیه علت را جویا شد حضرت فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود فرزندان مرا بیش از فرزندان خود دوست بدارید و حسن و حسین (علیهماالسلام) فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله هستند.
محبت، بغض، گرایش و نفرت مومن باید با محبت، بغض، گرایش و نفرت سیدالشهدا علیه السلام هماهنگ باشد اگر هماهنگ نباشد نصرت و یاری امام اتفاق نمی افتد.
اگر قلب من با اهداف امام هماهنگ شد این نصرت قلبی سیدالشهدا علیه السلام می شود، اینکه در زیارت عاشورا می خوانیم: یا اَباعَبْدِاللَّهِ اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ؛
قلبم نسبت به کسی که شما با او در صلح هستی در صلح است و نسبت به کسی که با او سر جنگ داری، سر جنگ دارد و در صلح نیست. اگر با کسی که امام به خاطر مقابله با او جانش را فدا کرد، بیعت کردی و تسلیم او شدی نمی توانی بگویی به امام کمک کرده ام. کسی که به جلسه امام حسین علیه السلام می آید این جمله را که برخواسته از آیه ولایت و ولایت مداری است باید حفظ باشد: و مثلي لا يبايع مثله 3 ؛ فردي همچون من با فردي مثل يزيد بيعت نميكند.
پاسخ به شبهه درخواست مذاکره امام حسین علیه السلام
یک سری مطالب در فضای مجازی پخش می شود اگر جایی شنیدید جواب برایش داشته باشید، گفته اند: عمر سعد به عبیدالله نامه نوشت و گفت: امام حسین (علیه السلام) گفته: یکى از سه پیشنهاد مرا بپذیرید: یا به همان جایى که از آن جا آمده ام، باز گردم یا دستم را در دست یزید بن معاویه بگذارم و میان من و خود، حکم کند یا مرا به هر یک از مرزهاى مسلمانان که مى خواهید، بفرستید و من هم مانند یکى از ساکنان همان جا مى شوم، با همان وظایف و حقوق.
استناد به نامه دروغین عمر سعد
یکی از سخنران ها این مطلب را برجسته کرده و گفته امام حسین علیه السلام به دنبال جنگ نبود و حاضر بود با یزید کنار بیاید و تندروها اجازه ندادند، یک سری تندرو کنار عبیدالله بودند که گفتند مهلت و فرصت به امام حسین علیه السلام نده و یک سری تندرو هم نزد امام حسین علیه السلام بودند و وقتی خبر شهادت مسلم رسید، حضرت می خواست برگردد اما تندروها نگذاشتند و گفتند باید انتقام بگیریم. عبارت را برایتان می خوانم تا ببینید این حرفها تازه نیست و همه حقیقت را بیان نمی کنند، آن سخنران به کتاب طبری استناد کرده در همان کتاب از یکی از بازماندگان کربلا این سخنان رسیده است:
صَحِبتُ حُسَینا، فَخَرَجتُ مَعَهُ مِنَ المَدینَةِ إلى مَکَّةَ، ومِن مَکَّةَ إلَى العِراقِ، ولَم اُفارِقهُ حَتّى قُتِلَ، ولَیسَ مِن مُخاطَبَتِهِ النّاسَ کَلِمَةٌ بِالمَدینَةِ ، ولا بِمَکَّةَ، ولا فِی الطَّریقِ، ولا بِالعِراقِ، ولا فی عَسکَرٍ إلى یَومِ مَقتَلِهِ إلّا وقَد سَمِعتُها. ألا وَاللّهِ، ما أعطاهُم ما یَتَذاکَرُ النّاسُ وما یَزعُمونَ؛ مِن أن یَضَعَ یَدَهُ فی یَدِ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ، ولا أن یُسَیِّروهُ إلى ثَغرٍ مِن ثُغورِ المُسلِمینَ، ولکِنَّهُ قالَ : دَعونی فَلَأَذهَبُ فی هذِهِ الأَرضِ العَریضَةِ حَتّى نَنظُرَ ما یَصیرُ أمرُ النّاسِ4 ؛
عُقبَة بن سَمْعان نقل کرد که: همراه حسین علیه السلام بودم و با او از مدینه به مکّه، و از مکّه به عراق آمدم و تا هنگام شهادتش از او جدا نشدم و کلمه اى با مردم، چه در مدینه، چه در مکّه، چه در راه، چه در عراق و چه در میان لشکر تا روز شهادتش، سخن نگفت، جز آن که من، آن را شنیدم. بدانید که ـ به خدا سوگند ـ ، حسین علیه السلام، آنچه را که مردم مى گویند و مى پندارند، به آنان، واگذار نکرد. حسین، نه گفت که [مى خواهد] دست در دست یزید بن معاویه بگذارد، و نه خواست که او را به مرزى از مرزهاى مسلمانان بفرستند؛ بلکه فرمود: «مرا وا بگذارید که در این زمین پهناور بروم تا ببینم که کار مردم ، به کجا مى انجامد».
سند نامه عمر سعد خودش است و عمر سعد انسانی بود که هم دنیا را می خواست و هم آخرت را، می خواست کاری کند جنگ در نگیرد و امام حسین علیه السلام شهید نشود و دنیایش را هم داشته باشد، بعضی ها می خواهند بین حق و باطل میانجی گری کنند، امام حسین علیه السلام سرباز می خواهد نه میانجی گر. مگر می شود بین حق و باطل میانجی گری کرد؟ مگر حق با باطل کنار می آیند؟ مگر می شود حق و باطل را زیر یک سقف جمع کرد؟ حق و باطل جمع شدنی نیست.
برای پاسخ به شبهات این جمله را حفظ باشید:
امام حسین علیه السلام: کسی چون من با کسی مثل یزید بیعت نمی کند
این از دروغهایی است که عمرسعد نسبت داد و این مطلب با کلمات و مسلمات امام حسین علیه السلام جور در نمی آید. این کلمات امام حسین علیه السلام را حفظ باشید که حضرت چند بار این جمله را فرمودند: کسی که مثل من است با کسی مثل یزید بیعت نمی کند.
چطور قبول کنیم که امام نامه نوشت که برود با یزید دست بدهد؟ چقدر باید حقیر باشیم که به خاطر اهدافمان امام با آن همه بزرگی و رسالت با عظمت را پایین بکشیم و بگوییم امام می خواست با یزید بیعت کند اما تندروها نگذاشتند.
نصرت سیدالشهدا علیه السلام با قلب همین است که در زیارت عاشورا می خوانیم: اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ؛
من با آن جریانی که با شما سر جنگ دارد، سر جنگ دارم، من در خدمت جریانی هستم که با شما دوست و ارادتمند است. امام علیه السلام با کفر و ظلم کنار نمی آید و امام نیازمند میانجی گری که حق و باطل را آشتی دهد، نیست، امام یاوری مثل حضرت ابوالفضل می خواهد که چشم و گوشش به زبان اباعبدالله علیه السلام دوخته شده تا ببیند آقا و ولِیّ چه می خواهد.
حتی وقتی برای حضرت عباس امان نامه آوردند اصلا به طرف آن نرفت، بعضی ها دلشان برای مذاکره با دشمن می تپد. وقتی امام حسین علیه السلام به حضرت عباس فرمود: برو، حضرت اطاعت کرد و فرمود: انسان در امان خدا باشد بهتر از این است که در امان عبیدالله ملعون باشد، ما می خواهیم زیر پرچم امام حسین علیه السلام باشیم. این هم دلیل دیگری است که امام حاضر نبود بیعت کند.
پی نوشت:
1- سوره حج آیه 45.
2- مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین
3- ناسخ التواريخ، ج1، ص 386.
4- تاریخ الطبری، ج 5، ص 413.