شعر/ جانم فدای آن بنایی ...که نداری

کد خبر: 62387

وارث:

شعر/ جانم فدای آن بنایی ...که نداری


جانم فدای آن بنایی ...که نداری

قربان آن گلدسته هایی ...که نداری

هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از

دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری

باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم

با یاد باب المجتبایی ...که نداری

قالیچه ارثیه مادر بزرگم

نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری

من هر شب جمعه سلامی می دهم به

شش گوشه کرببلایی ...که نداری

ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه

در مجلس دار البکایی ...که نداری

دردی که داری در خودت میریزی آقا

حق می دهم درد آشنایی ...که نداری

شاعر: محمدجواد پرچمی