علت عدم همراهی پیامبر اکرم(ص) با مهاجران در هجرت به حبشه

کد خبر: 63518
ایمان قوی و مقاومت فوق‌العاده شخص پیامبر و حمایت بنی‌هاشم به خصوص ابوطالب و حمزه، پیامدهای رفتن پیامبر، عدم مأموریت الهی و عدم دعوت مردم یا حاکم حبشه را می‌توان از دلایل نرفتن حضرت به حبشه ذکر کرد.

وارث: بعد از اظهار علنی اسلام توسط رسول خدا(ص) و روی آوردن اعراب به اسلام، مشرکان شروع به آزار و اذیت و شکنجه مسلمانان کردند تا از این طریق مانع آنها از گرایش به اسلام شوند. گرسنگی و تشنگی در زیر آفتاب سوزان عربستان، به صلیب کشیدن و... از جمله کارهایی بود که برای شکنجه تازه مسلمانان انجام می دادند.

یاسر پدر عمار و سمیه مادر عمار، خود عمار یاسر، خباب بن ارت، صهیب بن سنان، ابو فکیهه، عامر بن فهمیره، بلال و... از جمله افراد فداکار و ایثارگر در صدر اسلام بودند. بر اثر فشارهای جسمی بر گروه مستضعف و محروم که بدون حامی و پیشتیبان بودند و اکثریت آنها را بردگان تشکیل می دادند، پنج نفر از آنها دست از اسلام کشیدند. این اوضاع و احوال شخص رسول خدا(ص) را سخت نگران می کرد، تا این که دستور هجرت مسلمانان به حبشه را صادر نمودند. این مهاجرت در دو نوبت به نزد نجاشی (پادشاه حبشه) به سرپرستی جعفر بن ابی طالب صورت گرفت.

اما علل ماندن پیامبر(ص) را در مکه می‌توان این گونه بیان کرد:

1. تحمل سختی‌ها و فشارهای روحی و جسمی کفار مستلزم ایمان قوی و روحیه‌ای فوق‌العاده بود که هر کسی در برابر آنها توان مقاومت نداشت. ولی پیامبر(ص) چون کوهی استوار در برابر انواع شکنجه ها ایستادگی کرد و صحنه را ترک نکرد.

2. حمایت برخی از بزرگان قریش مانند.‌ ابو طالب، حمزه و خدیجه، دلگرمی خاصی به حضرت بخشیده بود، و تکیه گاه و پشتیبان خوبی برای پیامبر(ص) به شمار می‌آمدند.

3. باید توجه نمود که رفتن حضرت به حبشه پیامدهایی در پی داشت:

الف) هجرت پیامبر(ص) مساوی با فقدان رهبری برای مسلمانان بود که دل امید به آن حضرت داده بودند.

ب) با این کار، مسلمانان و پیامبر(ص) باید تحت حاکمیت حکومت آن جا در می آمدند که به منزله پایان کار اسلام بود. و خداوند این اجازه را نمی‌داد که پیامبرش تحت نظر سلطان دیگر باشد چون او را اختیار و فرمانروایی مستقل داده بود.

4. پیامبر از طرف خداوند متعال، ماموریت نداشت که مهاجرت کند. ایشان تابع فرمان و وحی الهی بودند: قل انما اتّبع ما یوحی الیّ من ربّی ... .

5. دعوتی از سوی مردم یا حاکمان حبشه صورت نگرفته بود، تا ایشان به آن جا بروند. اما وقتی مردم مدینه با اقبال و آغوش باز از حضرت دعوت کردند، پیامبر(ص) نیز به دعوت آنها پاسخ گفت و زمینه‌ای که در مدینه بود در حبشه نبود. مدینه فاقد حاکم بود و اختلافات داخلی که در مدینه بود که سبب شد از پیامبر(ص) استقبال با شکوهی کنند.

اما اصرار مشرکان و نمایندگان آنها به دلیل باز گرداندن مسلمانان دلایل زیر را داشت:

1. هجرت مسلمانان ضربه‌ای مهلک بر پیکر مشرکان بود که مصالح و منافع آنها را در آینده با خطر مواجه می نمود. چه وجود مسلمانان به دور از مکه و در منطقه‌ای آرام موجب گسترش و تقویت اسلام می‌شد.

2. استمرار سیاست شکنجه و فشار از دیگر عواملی بود که مشرکان سعی در استرداد مسلمانان داشتند زیرا به نظر خودشان با این رویه می توانستند مسلمانان را از اقبال به اسلام کم کنندو نو مسلمانان را به دین گذشتگان شان بر گردانند. چنان که پنج نفر از نو مسلمانان مرتد و به کیش اجداد خویش در آمدند.

3. جلوگیری از شناخته شدن اسلام و اصول اسلامی به دیگران و کسانی که در خارج از عربستان بودند.

یعنی از گسترش اسلام در سطح جهانی نگران می‌شدند. به ویژه مسیحیان با اسلام و دیدگاه‌های آنها آشنا شده و چه بسا تحت تاثیر واقع شوند. حضور آنان در حبشه نوعی ترویج و تبلیغ اسلام بود که برای کفار ومشرکان قابل تحمل نبود.

4. هجرت مسلمانان به حبشه و پخش این خبر در سطح جهانی، به مفهوم ناامن بودن مکه و بازتاب آن برای قریش ناخوشایند بود. زیرا که امنیت مکه و رونق اقتصادی از افتخارهای بزرگی است که همواره بزرگان و سران قریش در صدد پاسداری از آن بودند. پیمان مشهور حلف الفضول نیز در همین راستا برای تأمین امنیت مکه تدوین شده بود. و این هجرت به حیثیت سیاسی و قدرتی مکیان لطمه و ضربه مهلکی وارد می‌آورد.

بنابراین ایمان قوی و مقاومت فوق العاده شخص پیامبر(ص) و حمایت بنی‌هاشم به خصوص ابو طالب و حمزه، پیامد‌های رفتن پیامبر، عدم مأموریت الهی و عدم دعوت مردم یا حاکم حبشه را می‌توان از دلایل نرفتن حضرت به حبشه ذکر کرد و به خطر افتادن مصالح و منافع در آینده، استمرار سیاست شکنجه، جلوگیری از معرفی شدن اسلام در خارج از شبه جزیره عربستان و آشنایی مسیحیان با اسلام و ناامن جلوه داده شدن مکه از دلایل اصرار مشرکین برای تحویل مسلمانان بود.