شعر آئینی/ یک عمر نرگس بو کنم شب بو بچینم
از چشم هایت می روم آهو بچینم
یا نه چراغستانی از جادو بچینم
باید پی تکرار تو تا بی نهایت
آیینه ها را با تو رو در رو بچینم
فانوس های روشن دلتنگی ام را
تا کی در این دالان تو در تو بچینم
یا کوزه های تشنه کامم را شبانه
پر می کنم پنهان و در پستو بچینم
کی می رسی از راه ای خورشید ای پیر
کز دست تو کشکولی از یاهو بچینم
لب های شور من به هم می چسبد آرام
گر بوسه ای شیرین از آن کندو بچینم
یک شب در این دالان قدم بگذار تا من
یک عمر نرگس بو کنم شب بو بچینم
سعید بیابانکی