حجت الاسلام موسوی مطلق: خدا اولیائش را در میان مردم مخفی کرده است
در ادامه متن سخنرانی حجت الاسلام سیدعباس موسوی مطلق را می خوانید:

تفاوت ایمان مستقر و مستودع
به تعییر شهید آوینی وقتی شیپور جنگ نواخته شود مرد از نامرد تشخیص داده می شود. آنهایی که در دلشان ایمان مستقر شده با هیچ چیز متزلزل نمی شوند. افرادی که با برآورده نشدن حاجات خودشان ایمانشان را از دست می دهند معلوم می شود ایمان آنها مستقر نیست و مستودع است، یعنی ولی در آنها ایمان را به امانت گذاشته است تا ببیند می تواند نگهش دارد یا نه. مشکلات به منزله کوره هایی است که ایمان شما گداخته شده و تبدیل به ایمان مستقر می شود، از ما این را خواسته اند.
ما مملوک خدا هستیم وقتی خدا اراده کرده حاجت ما را ندهد اشکالی ندارد، ایمان بعضی ها مستودع است و با کوچک ترین مشکلی ایمانشان از دست می رود چنین ایمانی ما را به سرمنزل مقصود نمی رساند.
شاخصه های مومن
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله.... عَنِ اللَّهِ تَعَالَى أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى مُوسَى يَا مُوسَى مَنْ كَانَ ظَاهِرُهُ أَزْيَنَ مِنْ بَاطِنِهِ فَهُوَ عَدُوِّي حَقّاً وَ مَنْ كَانَ ظَاهِرُهُ وَ بَاطِنُهُ سَوَاءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً وَ مَنْ كَانَ بَاطِنُهُ أَزْيَنَ مِنْ ظَاهِرِهِ فَهُوَ وَلِيِّي حَقّا1؛
شاخصه های مومن زیاد است می فرماید: مَنْ كَانَ ظَاهِرُهُ وَ بَاطِنُهُ سَوَاءً فَهُوَ مُؤْمِنٌ حَقّاً؛ هر کس ظاهر و باطنش مساوی باشد یک مومن حقیقی و واقعی است. بسیار کمند افرادی که آنچه ظاهر نشان می دهد باطنشان هم همان باشد.
پس دسته ی اول انسان ها عدوالله، دسته ی دوم مومنان و دسته ی سوم فرمود: مَنْ كَانَ بَاطِنُهُ أَزْيَنَ مِنْ ظَاهِرِهِ فَهُوَ وَلِيِّي حَقّا؛ هر کسی که باطنش زیباتر از ظاهرش باشد حقیقتا ولیّ من است. اولیاء الله شاخصه هایی دارند که در قران فرموده: اولیای الهی افرادی هستند که نه خوف و نه حزن دارند؛ منظور خوف و حزن مذموم است چون خوف و حزن ممدوح هم داریم که این است که انسان از قهر خدا و عاقبت خودش بترسد، یا حزنی که از فراغ یا کم کاری انسان نسبت به خدا و حجتش باشد.
در صفات متقین در نهج البلاغه شریف داریم که از ویژگی های متقین یکی این هست که کسانی هستند که قلبشان محزون است. خوشحالی مومن در چهره اش نمایان است و حزن و اندوه در دلش؛ دل محزون است به یاد خدای متعال، در طلب معارف و دیر رسیدن به حقایق بلند.
قضاوت از روی ظاهر افراد صحیح نیست
یعنی باطن ولیّ خدا به مراتب بهتر از ظاهر اوست. ظاهر منظور تیپ و قیافه و لباس نیست بلکه بخش کوچکی از ظاهر است، اقوال و افعالی که انسان دارد بخشی از ظاهرش را تشکیل می دهد. تا شخصی صحبت نکند شخصیت او معلوم نمی شود. خیلی مسئولیت سنگینی است که انسان بخواهد فردی را از ظاهرش قضاوت کند مگر اینکه طوری باشد که فحشا را ترویج می دهد، یعنی ظاهرش نشان دهنده یک گناه علنی بوده باشد وگرنه نمیشود از روی ظاهر قضاوت کرد.
بعضی افراد به تعبیر عوامانه قیافه غلط اندازی دارند اما وقتی با زندگی آنها آشنا می شوی می بینید اتفاقا در اوج قرار دارند، یا مثلا شخصی در بازار است اما انصاف می داند. مجموعه ای قیافه ظاهری افراد از نوع پوشش و گفتار و کردارشان ظاهر اشخاص معلوم می شود.
باطن یک امر مخفی است و تشخیص آن مشکل است گرچه بخش مهمی از باطن افراد در ظاهرشان هویدا می شود.
ماجرای ارتباط یک لحاف دوز با امام زمان(عج)
عالمی بود که دوست داشت به محضر امام زمان علیه السلام شرفیاب شود، شروع به مراقبه شدید کرد، انسان باید مراقبه داشته باشد، به تعبیر اخوند ملاحسین همدانی انسان باید کشیک قلبش را بکشد. ایشان برای رسیدن به کمال مراقبه اش را بیشتر کرد و خلوت بیشتر اختار کرد تا بلکه به محضر امام زمان علیه السلام مشرف شود. بعد از مدتی از طرف حضرت پیغامی برای او رسید که: اربعینی خلوت بگزین و مشغول این ذکر بشو تا باب ملاقات باز شود.
چهل روز خلوت گزید و بعد از 40 روز با امام قرار داشت و باید همه چیز را کنار می گذاشت و به انتظار می نشست، به خانواده اش گفته بود هر کس آمد بگو امروز باید جایی بروم و نمی توانم با کسی ملاقات کنم. از قضا لحاف دوزی که اسمش حسن بود در محله ی آنها زندگی می کرد که به او احترام زیادی می نمود ولی آن عالم از او خوشش نمی آمد. لحاف دوز به درب خانه ی آنها آمد ولی خانواده از پذیرفتن او سرباز زدند او بلند گفت: به آقا بگویید مگر الان منتظر نیست؟ من آمده ام او را ببرم نزد کسی که انتظارش را می کشید.
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم لحاف دوز از کجا شنید؟
به دنبال لحاف دوز رفت و به مغازه ی او رفتند. حضرت در آنجا منتظرشان بود، وقتی وارد شدند فقط صدایی شنید که فرمود: اگر می خواهی به محضر ما برسی باید تحت تربیت این لحاف دوز قرار بگیری. معلوم می شود آدم فوق العاده ای بوده، بعضی ها وقتی می خواهند آدم خوبی بشوند ادا در می آورند بلکه این حرف ها نیست و باید مرد میدان باشی و هر دستوری داده شد عمل کنی.
دردهای معنوی را باید خودتان درمان کنید
عالم قبول کرد و به حسن گفت از این به بعد تو استاد من باش، به خاطر این قبول کردنش بعدا باب ارتباطش با حضرت باز شد. لحاف دوز به او گفت: درب مغازه من بنشین و جوهر و قلم بیاور. خیلی سخت است که عالمی اینطور رفتار کند، گاهی حب جاه و منیت و عُجبی که داریم اگر خیلی کهنه باشد نمی توان آن را درست کرد. یکی از اولیای الهی وعرفای صاحب نفس فرمودند: اگر خودتان دردهای معنوی تان (عُجب و حسد و غرور و ...) را درمان نکنید، خدا بواسطه مردم درمانت می کند. پس بهتر است خودت خودت را معالجه کنی و پا روی نفست بگذاری.
منیت و شخصیت کاذبی که برای خودش درست کرده بود از بین رفت و تشخیص داد که این حجابش است. عالم بندگی نفس خودش را انجام نداد بلکه بندگی حقیقت خودش که عبارت از فطرت خداشناسی است انجام داد. عالم اصلا گمان نمیکرد کسی با این قیافه و ظاهر با امام زمان علیه السلام در ارتباط باشد.
فرمودند: خدا چند چیز را در میان چیزهای دیگر مخفی کرده است؛ خدا خشمش را در نافرمانی مخفی کرده است، هیچ نافرمانی را کوچک نشمارید شاید خشم خدا در همان باشد، خدا رضایتش را در طاعت قرار داده است هیچ طاعتی را کوچک نشمارید شاید خدا رضایتش را در همین قرار داده باشد، خدا شب قدر را در ماه رمضان قرار داده تا قدر شبهای ماه رمضان را بدانید. خدا اولیا و خوبانش را بین خلق پنهان کرده، هیچ کس را به دیده حقارت نگاه نکنید شاید همان و ولیّ خدا باشد.
سر تفکر به افعال و اقوال خودمان بیشتر داشته باشیم، قدری درباره خودمان تفکر کنیم در می یابیم که راه کمال از کدام طرف است.
پی نوشت:
1- جامع الأخبار/تاج الدین شعیری/185/ الفصل الحادي و الأربعون و المائة في النوادر و هو آخر الكتاب ....ص:186.