شعر/یک نفر باید «مدینه شهر پیغمبر» بسازد
مهدی رحیمی متخلص به «زمستان»
وارث:
تا که ذهنم از مدینه مشهدی دیگر بسازد
بهتر است این شهر را از هرکجا بهتر بسازد
مثل فتح مکه در تغییر این بارِ مدینه
طرح را احمد بیارد٬ شهر را حیدر بسازد
ازحسن دارالکَرَم٬ محراب را با نام سجاد
بین صحن باقر و صادق دو تا منبر بسازد
احتمالا بین صحن فاطمه با گریه٬ حیدر
جای سقّاخانه حوضی بهتر از کوثر بسازد
احتمالا از پر جبرییل باشد سنگفرشش
کفشداری حرم را هم فقط قنبر بسازد
حضرت عباس هم مثل ضریح خویش ای کاش
بارگاهی هم برای حضرت مادر بسازد
باید از خرمای نخلستان میثم «سازگاری»
هی تناول کرده و از مزّهاش دفتر بسازد
چون حسینیه بنا گردد در اینجا باید این خاک
بعد از این با روضه سخت علیاکبر بسازد
چار تا گنبد، رواق وصحنها، با این مضامین
یک نفر باید «مدینه شهر پیغمبر» بسازد
روضه شد این شعر وقتی در ورودی نخستش
از همان کوچه علی با نام زهرا در بسازد
کاشکی این مرتبه در سمت کوچه بازگردد
کاش حیدر میخ را با ضربهای بیسر بسازد