شعر/با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت

کد خبر: 88064
محسن پالیزدار
وارث

وقتی دلی شکست، یقینأ بها گرفت
در سرسرای عرش معلا سرا گرفت

قربان عاشقی که دلش بیقرار شد
بعد از نماز شب ز خدا کربلا گرفت

یادم نمی رود که به اعجاز تربتت
وقت اذان صبح ،مریضی شفا گرفت

حال و هوای هیئتتان خوشتر از بهشت
با چای روضه بود که دل ها جلا گرفت

بال مگس کلید معمای چشم ماست
چشمی که اعتبار ز آب بقا گرفت

"صد مرده زنده میشود از ذکر یا حسین"
ارباب ما شِفای مسیح از خدا گرفت

زهرا نوشت نامه، خدا هم قبول کرد
باید وجود گریه کنان را طلا گرفت

بال ملک به زیر قدم های زائرش
اما خودش ز دار جهان بوریا گرفت

تفسیر سوره ای که به نیزه نشسته است
باید فقط ز دختر شیر خدا گرفت

تن های کشتگان همه در زیر سُم اسب
خورشید اهل بیت ، روی نیزه جا گرفت

وقتی فضای روضۀ مکشوفه گشته باز
خواهی بگویمت که چرا دل نوا گرفت؟

مادر میان قتلگه و شمر هم رسید
مویش کشید و بعد برید و هوا گرفت

لرزید دست و پای کَریهش ولی به عمد
سر را مقابل حرم و بچه ها گرفت

خورشید هم تحمل این صحنه را نداشت
فورأ غروب کرد وَ عالم عزا گرفت


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.