شعر/ای بانوی با کمال بالایی ها

کد خبر: 88985
رحمان نوازنی
وارث

 

وقتی که تو را عرش معظم آورد
یک فاطمه زهرای مجسم آورد

قنداق تو را که آسمان می بوسید
جبریل به گریه های نم نم آورد

تو آمدی و همه به هم می گفتند
از صبر دل تو صبر هم کم آورد

وقتی که تو آمدی حسینت می گفت
با آمدنت خدا محرم آورد

وقتی که تو آمدی حسینت پا شد
در پیش تو هفتاد دو پرچم آورد

آنگاه سپرد دست بالا دستت
هفتاد و دو پرچم خدا را دستت

خورشید گرفته نور خود را از تو
دریا هیجان و شور خود را از تو

حتی گل جانماز هم می گیرد
شاداب ترین حضور خود را از تو

لبخند به چهره داری و غم به دلت
دارد غم ما سرور خود را از تو

مردان خدا گرفته اند ای بانو
برگ گذر و عبور خود را از تو

ایوب ترین مرد بلا هم دارد
ایمان دل صبور خود را از تو

ای عمه دلشکسته عاشورا
مهدی طلبد ظهور خود را از تو

ای قبله نمای حاجت یوسف ها
حاجت بده ای عمه حاجات خدا

بانوی ستاره ها و زیبایی ها
بانوی سحر خیز تماشایی ها

در عرش همه از تو سخن می گویند
ای بانوی با کمال بالایی ها

از خانمی توست که هی می ریزد
دور و بر تو این همه آقایی ها

جز تو چه کسی به کربلا می سازد
از این همه اتفاق، زیبایی ها

یک عده تو را فاطمه ات می خوانند
یک عده تو را حیدر زهرایی ها

یک عده گل مریمشان تو هستی
ای مریم قدیسه عیسایی ها

ای دسته گل مریم زیبای علی
مجنون پر از فاطمه! لیلای علی

افلاک حریم تو، جهان اقلیمت
یک عرش پر از فرشته در تعظیمت

با شاخه ی گل هزار پیغمبر هم
ایستاده در این مجالس تکریمت

شرمنده از اینکه دستهایم خالی است
اما همه زندگیم تقدیمت

هر قدر ورق می زنم اوقات تو را
جز نام حسین نیست در تقویمت

با یک سر بر نیزه چه کرده ای که
از کوفه الی شام شده تسلیمت

تو از سر چشمه آب خوردی بانو
تو بر سر نیزه دل سپردی بانو


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.