شعر/ بر رکابِ نبیالله، نگین آمده است
شور برپا شده و عشق، به بار آمده است
باز هم رایحۀ فصل بهار آمده است
ماه,، چون مُهر شده جانب منبر رفته
سورۀ شمس، به مهمانیِ کوثر رفته
سیبِ معراج، به معراجِ زمین آمده است
بر رکابِ نبیالله، نگین آمده است
نور، از عرشِ زمین، سمت سماوات رسید
روی دستان پدر، مادر سادات رسید
بین گهواره که صدیقۀ اطهر باشد
وقت آن است که مدّاح، پیمبر باشد
دخترم، محشر کبراست بدانید همه
سایهاش بر سرِ دنیاست بدانید همه
راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه
اصلاً او امّابیهاست بدانید همه
و نوشتند که انسیۀ حورا باشد
او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد
طعمِ لبخندِ بهشت است به روی لب او
بوسه دادن به رسول است، نماز شب او
نام او فتح مبین است که قرآن فرمود:
شأن زهرای مرا سورۀ انسان فرمود:
نورسیدهست، ولی بوده از اول با من
علّت خلق جهان فاطمه بوده یا من؟
باغبان بودهام و فاطمه گلشن بوده
فاطمه، خاصترین معجزۀ من بوده
بهترین مادر دنیا که به دنیا آمد
عشق، در هیبت مولا به تماشا آمد
علی از راه رسیده به مبارک بادش
خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش
پَرِ گهواره، عقیق علوی را دُر کرد
اشک شوق، آینۀ چشم علی را پُر کرد
عشق، فرضیه شده، مسأله را میجوید
جبرئیل آمده، در گوش نبی میگوید:
نور تابنده به نور ازلی میآید
چقدَر فاطمۀ تو به علی میآید
کعبه، مُحرِم شده و دور علی چرخیده
در سراپای علی دست خدا را دیده
روی دستان یدالله، خدا تابیده.
چون پیمبر به علی دُرِّ نجف بخشیده
هدیه انگار که از باغ جنانش آمد
مدح صدیقۀ کبری به زبانش آمد
باز، مدّاحیِ زهراست، شنیدن دارد
مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد
او رسیدهست که افلاک، پر از لبخند است
نَفَس عرش، به یک نیمنگاهش بند است
گرچه پیداست، ولی جلوۀ مستور شده
فاطمه نورٌ علی نورٌ علی نور شده
او که قبل از همه امضای بلا را داده
چقدَر غصّۀ شیعه به دلش افتاده
«شیعتی» گفت و مماتِ همه بیواهمه شد
اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد
سیل میخواستم و بارش نمنم آورد
مثنوی هم جلوی مدح شما کم آورد
افزودن دیدگاه جدید