شهید "ابراهیم هادی" من و خانوادهام را متحول کرد/ اصالت مداحی را "حاج علی الهی" یادم داد
محسن عراقی"، همانی است که مداحیهای متفاوتش در سالهای اخیر، برای بسیاری آشنا است. این مداح و شاعر دهه شصتی که مهندس عمران است، در زمره مداحان و ذاکران جوان و پرشور کشور محسوب میشود.
خودش میگوید «خدا میخواست تا زندگیام با زندگی شهید "ابراهیم هادی" پیوند بخورد» و سپس با لحن شیرینی، این شعری را در وصف شهید میخواند که «شهدا اوج غیرتند باکریها و همتند/ شهدا شمع محفل بشریتند».
سراغ کسی رفتهایم که سبک جدیدی را به عرصه مداحی وارد کرده است؛ درباره هر چیزی شعر میخواند و میدانم که دانستهها و داشتههایش سرریز کرده و باید حرفهایش را شنید؛ وقتی میگویم "درباره حجاب شعر خواندهای؟" میگوید: بله «ایولالله به هرکس چادری تو مکتبه/ این چادر سیاها سنگرای زینبه».
متن پیشِرو، گفتوگوی خبرنگار تسنیم با "محسن عراقی" است که درباره ورودش به عرصه مداحی، انتخاب شعر و البته نکاتی درباره زندگی شخصی و پیوندش با شهید "ابراهیم هادی" سخن بهمیان آورده است.
* چند سال است که مداحی میکنید؟
نزدیک 22 سال است که میخوانم؛ پدرم به مداحان محلهمان میگفت که "بذارید پسرم هم بخواند". مداحی را در سال 81 و 82 از دستههای عزاداری خیابان افسریه آغاز کردم.
* جایی گفته بودید که زندگیتان را یک شهید متحول کرد؛ چطور این اتفاق رخ داد؟
من در خانوادهای نهچندان مذهبی بزرگ شدم؛ البته مادر و خواهرانم باحجاب و پدرم اهل نماز و روزه بود، اما اینگونه نبود که خیلی ریز به مسائل شرعی توجه کنیم؛ در دوران نوجوانی بسیاری از مساجد و پایگاههای بسیج، مردم را به سفر راهیان نور میبردند، عقیده زیادی به این سفر نداشتم، اما ارادتم به شهدا کم نبود؛ دوستی داشتم بهنام "حامد شریف" که شاعر و ذاکر اباعبدالله(ع) است؛ او راضیام کرد که به مناطق جنگی جنوب کشور برویم؛ رفتیم و مناطق جنگی را یک به یک دیدیم؛ طلاییه، هویزه و شلمچه.
شلمچه تو را عاشق شهیدان کرد
از میان آنها شلمچه حس غریبی داشت، وقتی وارد آنجا شدیم، روضه خواندیم و اشک ریختیم؛ نوحهای را حاج محمود کریمی خوانده بود که میگفت «کجا داری میری/ چرا منو نمیبری/ چقدر این دم آخری/ چقدر شبیه مادری» بوی عطر شلمچه مشامم را پر کرده بود؛ همین که قصد خروج از شلمچه را داشتم، پاهایم توان برگشت نداشت؛ حامد آمد و بغلم کرد و شروع کردیم به گریه کردن، گفت: "دیدی چقدر اینجا عجیب و غریب است؟!"، گفتم: "حامد، چرا میخواهی با احساساتم بازی کنی؟"، گفت: "دیدی بهت گفتم اینجا بیایی، عاشق شهیدان خواهی شد".
حاج مهدی رمضانی از بازماندگان کانال کمیل، کتابی داشت بهنام "راز کانال کمیل" که همان سال در سفر راهیان نور برای ما خاطرات شهدا را روایت میکرد؛ ماجرای فکه را برایمان روایت کرد؛ حال قشنگ این آدم و حاج مجتبی عسکری فرمانده پادگان دوکوهه و ماجرای گردان تخریب، تأثیر زیادی درونم گذاشت.
گوشهای از اتوبوس نشسته بودم و پیش خودم میگفتم "من کجا و این همه جوانی که عزیز مادر و پدرهایشان هستند،کجا؛ چقدر آنها زحمت کشیدند و این بچهها را بزرگ کردند". داخل اتوبوس کتاب "سلام بر ابراهیم" را پخش کردند؛ پیش از آن فقط عکسهایش را زیر پل آهنگ میدیدم؛ منزلمان آنجا بود و میدانستم شهید، بچه محله غیاثی است، اما جزئیات زندگیاش را نمیدانستم؛ کتاب را خواندم، دیدم کشتیگیر بوده است، من هم چند سالی، کشتی کار میکردم؛ دیدم ورزشکار و بهقول خودمان مشتی بوده است؛ هر صفحهای را که ورق میزدم بیشتر خاطرخواهش میشدم؛ خدا میخواست تا زندگیام با زندگی شهید ابراهیم هادی پیوند بخورد؛ ورقهای کتاب را یکی پس از دیگری خواندم، دیدم مداح هم بوده، روضه میخوانده و نوحه هم دم میداده است. رسیدم تهران، رفتم و مداحیها و اذانش را پیدا کردم؛ نوحه مشهوری هم خوانده بود.
سلام ما سلام ما به رحمت و به جود تو
سلام ما سلام ما به چهرهى کبود تو
سلام ما سلام ما به قلب داغدیدهات
سلام ما سلام ما به قامت خمیدهات
سلام ما سلام ما به چهرهى خجستهات
سلام ما سلام ما به پهلوى شکستهات
سلام ما سلام ما به قلب پر ز داغ تو
سلام ما سلام ما به قبر بىچراغ تو
بعدش آمدم و برای شهدا شعر گفتم.
شهدا اوج غیرتند باکریها و همتند/ شهدا شمع محفل بشریتند/ رمز شبهای جنونن، پای حرفاشون میمونند/ شهدا تو قهقههشون عند ربهم یرزقونند/ افتادند زمین تا ما زمین نیفتیم/ خونش ریخت تا حرف ولیشون شهید نشد/ هرچی داریم از شهیدا داریم/ وقتی که تو دنیا کم میاریم، اسم شهدامون رو میاریم/ عارف پهلوون، فکه و کانال کمیل/ ازت کنم یادی، ابراهیم هادی
سال 90 با حامد شریف این شعر را گفتیم و خواندیم. تأثیرگذاری این شهید بهروی من باعث شد تا جریان زندگیام عوض شود؛ زندگی من که عوض شد، جریان زندگی خانوادهام هم عوض شد؛ رفتم بهشتزهرا(ع) دنبال قبر شهید هادی، میدانستم که شهید گمنام است و مزارش پیدا نیست؛ پیش خودم گفتم "یعنی شهیدی با این ویژگی در بهشت زهرا(س) یک یادبود ندارد؟"، رفتم سر قبر شهید افراسیابی، خطاب به شهید گفتم: "شما رفیق جونجونی ابراهیم هادی و همیشه با ایشان بودی، آیا رفیقت نباید یک یادبود داشته باشد؟"، داشتیم تو محوطه بهشتزهرا(ع) میگشتیم که دوستم فریاد زد «محسن، بیا اینجا، زده یادبود شهید ابراهیم هادی!»
یکی از عجیبترین روزهای زندگیام رقم خورد؛ از آن پس شهید ابراهیم هادی جزئی از زندگیام شده بود؛ کتابها و خاطراتش را میخواندم و مرامش را الگو کردم؛ پیشنهادم به افرادی که به شهدا اعتقاد دارند اما اطلاع کمتری از شخصیت آنها دارند این است که یکبار هم شده به راهیان نور بروند.
بهحیرتیم که ای خاک پیر بابرکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
چقدر ترانه سرودیم و نان درآوردیم
ماجرای پوشیدن لباس سربازی در مجلس مولودی
* در ماجرای تحریم سپاه توسط آمریکا، بسیاری از مداحان در حمایت از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، لباس پاسداری بر تن کردند؛ شما نیز بههمراه دو تن از مداحان دیگر در جلسهای در کرمان این رویه را پیش گرفتید. کمی درباره جزئیات تصمیمتان و اینکه چرا لباس سربازی به تن کردید، برایمان بگویید.
من، علی پورکاوه و حسین ستوده دعوت شدیم به کرمان؛ آنجا صحبت از حاج قاسم سلیمانی شد؛ هر سه به این نتیجه رسیدیم که برای حمایت از سپاه، کاری انجام دهیم؛ به توافق رسیدیم که هر سه لباس سربازی به تن کنیم، چراکه هر سه دوران خدمتمان را در سپاه گذرانده بودیم؛ زنگ زدم به یکی از رفقای شاعر و شعرش هم در یک ساعت جمع شد؛ بالاخره آمدیم داخل جلسه و مردم هم پذیرفتند؛ لباس سربازی پوشیدیم تا بگوییم هنوزم که هنوز است، سرباز انقلاب و ولایتیم.
"حاج علی الهی" میگفت «شعر را از حفظ بخوانید»
* شما بیشتر اشعار و بعضاً متن نوحههایتان را از حفظ میخوانید.
حاج علی الهی میگفتند: "شعر را از حفظ بخوانید"؛ من در 11سالگی غزل حافظ را در جلسه حاج علی حفظ کردم و شعرهای کمپانی را که بسیار عارفانه و عالمانه است حفظ میکردیم.
کدامیک از سبکهای شعری را میپسندید؟
سبک هندی را بسیار دوست دارم؛ هرکدام از سبکها خاصیتی دارند؛ حافظ، سبک عراقی را به اوج خود رساند و از سبک قدما در اشعارش استفاده کرد؛ شعر "سلمان ساوجی" در غزل حافظ موج میزند؛ شعر خواجوی کرمانی و سعدی را در غزلهای حافظ میبینید. نیما یوشیج شعر سپید را وارد میکند و شاملو میشود پدر شعر سپید.
من از رودکی، صائب، بیدل و طالب آملی شعر حفظم «هر سنگ که بر سینه زدم نقش تو بگرفت/ آن هم صنمی بهر پرستیدن من شد/ جان دگرم بخش که آن جان که تو دادی/ چندان زغمت خاک به سر ریخت که تن شد» این سبک هندی است.
* وجود استاد الهی چه تأثیری در پیشرفت شما داشت؟
خیلیها تماس میگیرند و پیگیر میشوند که جلسات آموزش مداحی و جلسات شعر برگزار کنم، اما خودم را در حدی نمیبینم که این مسئولیت را بهدوش بکشم؛ بزرگانی هستند که مردم میتوانند از آنها استفاده کنند؛ وقتی کسی به من مراجعه میکند و درخواست معرفی استاد دارد، استاد علی الهی را به ایشان معرفی میکنم؛ اصالت مداحی را حاج علی به من یاد داد؛ همین الآن هم بخواهم کاری انجام بدهم از ایشان اجازه میگیرم و ایشان هم اگر خطایی از من سر بزند و یک اشتباهی در خواندنم ببیند، تذکر میدهد.
تخریب جریان هیئت و عزاداری سازمانیافته است
* اظهارنظرها و انتقادات زیادی در این ایام نسبت به هیئتهای مذهبی و مداحان شده است؛ شما نظری در این باره دارید؟
نکتهای بهنظر میرسد و آنهم اینکه برخی از این انتقادات، سازمانیافته است؛ اینکه فلان شخصیت سیاسی مرتکب جرم میشود و بهراحتی پس از مدت کوتاهی از یادها میرود و رسانهها نیز به آن نمیپردازند، اما اینکه فلان مداح کار مثلاً خلاف انجام میدهد، بیخیالش نمیشوند، نشانگر این است که اتاق فکری پشت ماجرا است، دشمن اصل دین را میزدند و مداح نباید بهانه به دست دشمن بدهد؛ مداحی در سال 93 شعری را خوانده و شاید از آن پشیمان هم است، بعد میبینیم پس از سه سال از همان شعر کلیپ ساختند و در فضای مجازی پخش کردند؛ چقدر تبلیغ ضد مداحان همچون حاج سعید حدادیان و حاج محمود کریمی میکنند؛ حاج سعید در حوزه مداحی و شعرشناسی، دایرةالمعارف است.
* برخی معتقدند مداحان نباید به مسائل سیاسی و موضوعات مختلف اجتماعی ورود کنند؛ شما موافق این اظهارنظرها هستید یا مخالف؟
هیئت یک اجتماع سیاسی است، چون حرکت امام حسین(ع) کاملاً سیاسی بوده است؛ من در بسیاری از اتفاقات و مسائل مختلف اجتماعی که احساس کنم میتوانم مؤثر باشم، ورود میکنم و میان هیئت در قالب شعر و سبک به آن میپردازم؛ مثلاً درباره حجاب شعر خواندم؛
«روشن مثل آفتابه، این عشق تو شبم میتابه/ هرکس شده با حجاب، چون الگویش حضرت ربابه/ ایولالله به هرکس چادری تو مکتبه/ این چادر سیاها سنگرای زینبه»
یا مثلاً درباره نگاه نکردن به نامحرم شعر خواندم؛
«یه کاری کن روضه پناهت باشه/ که این سیاهی تکیهگاهت باشه/ گریهکنِ روضه ناموس حسین/ باید حواست به نگاهت باشه»
یا درباره احترام به والدین هم شعری را خواندم؛
«اگه میخواهیم دنیا رو با روضه زیر و رو کنیم/ باید که اولین قدم از خودمون شروع کنیم/ نتیجه حسین حسینت؛ سینهزنی و شور و شینت/ نشون میده خودش رو اول؛ تو احترام به والدینت/ نوکر باید زندگیش خداباور باشه/ نوکر باید نوکر پدر و مادر باشه»
افزودن دیدگاه جدید