دلنوشته ای برای ام المونین خدیجه کبری(س) + شعر
امسال به مناسبت دهم ربیعالاول سالروز ازدواج آسمانی حضرت خدیجه (س) بزرگ بانوی بهشتی و همسر پیامبر گرمی اسلام حضرت محمد (ص) همایشی برای اولین بار در بزرگداشت و معرفی شخصیت الهی او در یزد با عنوان «بانوی هزاره اسلام» برگزار شد. بانویی که هنوز بعد از گذشت 1400 سال به خاطر تحریف تاریخ از سوی بنی امیه سرسختترین دشمنان اهلبیت (علیهمالسلام) ناشناخته مانده است. بانویی که وصف او را قرنها قبل از تولدش در تورات و انجیل نوید داده بودند.
«اقیانوس پرمهر» عنوان دل نوشته «طوبی زارع» از برگزیدگان بخش دل نوشته جشنواره بانوی هزاره اسلام است که در ادامه میخوانیم:
انگار عمود خیمه اشکی که توی چشمانت برپاشده است قصد لغزیدن دارد؛ اما تو همچنان چون سروی ایستادهای، غمگین مباش بانو، راحت باش، کسی صدایت را نمیشنود هرچه میخواهی در خلوت این شبها، بغضهایت را راهی چشمانت کن.
همان چشمانی که سودآورترین تجارت مکه را در لبیک به دین محمد (ص) دید.
اشکهایت امضای محکمی است بر پای اقیانوس پهناور اسلام. چشمانت را دوست دارم.
چشمانی که ثروتمندترین بزرگان قبایل قریش را کوچک دید و تنها شیفته درستکاری و صداقت محمد (ص) شد.
قلب تو اولین جایگاهی است که مهر اسلام در آن ریشه دواند. سینهات مالامال از عشق همسر و پیامبری است که وقتی غمگین از جهالت و شرک مردم به شوق دیدار تو به خانه میآید کنارش مینشینی و بر زخمهای دلش مرهم صبر میگذاری.
حرفهایش را واژه واژه میشنوی و در دلت دعا میکنی که دین محمد (ص) عالمگیر شود.
از کوتهفکری زنان بزرگ مکه دلگیر نباش که تنها به جرم اینکه محمد (ص) را انتخاب کردی هرلحظه تو را شماتت کردند و از تو دوری میکنند.
آنها چه میدانند تمام ثروتت را درراه کسی دادهای که بهترین بنده نزد خداست. آنها اصلاً چه میفهماند که طعم شیرین این کلمات چیست که جبرئیل فرمود: «یا محمد، از طرف خداوند و از سوی من به خدیجه سلام برسان» چقدر شیرین است.
اینها شوق پرستیدن خدا را در قنوتهای نمازهایی سه نفرِ تو با پیامبر (ص) و علی (ع) را نمیفهمند.
آن هنگام که فرشتهها در آسمان زیباترین تصویر را همین نماز بیریا در زمین میدانند آنها کجای دنیای تو را میفهمند؟
تو آنقدر بزرگی که خدا همنشین بزرگی را کنارت قرارداد و حال نوزادی درراه داری که با تو سخن میگوید.
آری قرار است دختری از دامن تو مثل گل ریحانه بروید و بعد شود مادر نسل پاکی که در آسمان تشیّع هرکدام خورشید تابناکی هستند که مسیر را برای گمشدگان روشن میکنند.
خداوند در تو گرانبهاترین گنج دنیا را نهاده است که هیچ ثروتی به پایش نمیرسد. معامله باخدا پرسودترین تجارت است و باز تو بانوی ثروتمند در تجارت به سودی ناتمام رسیدی.
سخت است، گرچه سختی پیش تو زانوزده است! کم آورده است. اما همین است دنیا همواره با سختی بوده است.
دستانت را روی برآمدگی شکمت که میگذاری آرام میشوی. حتماً الآن فاطمهات به تو لبخند میزند.
بانو غمگین مباش زمان وضع حملت که رسید اگر هیچیک از زنان شهر حاضر نشدند به بالینت بیایند، مگر خدای محمد (ص) تو را فراموش میکند؟
آن لحظه پلکهایت را ببند و عطر خوش چهار بانوی آسمانی را در فضای خانهات استشمام کن.
ساره همسر ابراهیم کنارت مینشیند، آسیه همسر فرعون به تو لبخند میزند، مریم دختر عمران دستانت را در دست میگیرد و کلثوم خواهر موسی شادمان هست و لحظاتی بعد در قنداقِ دخترت زهرای اطهر در میان این بانوهای بهشتی دستبهدست میچرخد و عطر خوشنفس کودکت در شهر میپیچد.
طاهره لقبی است که برای تو شایسته است. لبخند بزن که از هر امتحان سختی سربلند بیرون آمدی. قرار است روزگاری را درشعب ابیطالب بگذرانی گرچه دوران سختی است اما تو باز یار و همراه پیامبری و از هیچ کوششی دریغ نمیکنی.
با تو حرفها دارم بانو، ای مادر رسالت، به من اجازه بده تا در لحظهبهلحظه زندگیات غرق در تفکر شوم و برای تو بنویسم. قلم یاری نمیکند لحظات سخت رفتنت را بنویسم.
پیامبر بعد از تو چگونه اشکهای دخترکی کوچک را تاب بیاورد؛ اما نه بازهم خدا با توست. جبرئیل بر پیامبر نازل میشود و میگوید: «به فاطمه سلام برسان و بگو مادرت در بهشت خانهای کنار آسیه، همسر فرعون و مریم، دختر عمران نشسته است».
وقتی فاطمه این سخن را بشنود آرام و صبور میشود و به آسمان خیره میشود و با لبخند تو لبخند میزند.
سخن با تو بسیار است و قلم را یارای نوشتن از اینهمه فضیلت و بزرگی نیست. تنها میتوانم با زبان اشک با تو سخن بگویم بانو جان، ای آنکس که هیچکس از خانهات دستخالی رد نمیشد حال نگاهی به ما که پیروی دین محمد (ص) هستیم بینداز و در این شب ظلمانی دستمان را بگیر. تنها میتوانم رو به شهر تو بایستم و با اشک زمزمه کنم: السلام علیک یا امالمؤمنین، السلام علیک یا زوجة سیدالمرسلین.
*جدیدترین شعر عالیه مهرابی با موضوع حضرت خدیجه (س)
عطرش زده از کوچهی پلک تو فراتر
در چشم تو یک مزرعه ریحان معطر
بیشک خبری تازه به راه است که این بار
پلک تو پریده است کبوتر به کبوتر
در میزند این بار کسی با تپش وحی
از بعثت نور آمده آن ظهر مقدّر
انگورترین رکعت چشمان زنی را
میخواست خدا در تب این فرصت نوبر!
چون خوشهی شهدی است که بر شعلهی آتش:
سررفتن ایمان تو در رکعت آخر
میخواست خدا تا نفست بال بگیرد
هم بال رسول از تن این خاک فراتر!
خاکستر اگر ریخت به سرشانهی خورشید
ابری شوی آنگونه که باران مکرر
دلواپسیات آمده تا مثل پرستو
دنبال قدمهای پیمبر، بکشد پر!
هی دایره در دایره اشک تو به دورش
چون دانهی اسپند که در سینهی مجمر
یک روز شب خانهات آبستن معراج
یک روز تماشای تو در آیهی مادر
هی دایره در دایره در دایره اسپند...
بر دور سرت آسیه و مریم و هاجر
یکپارچه قمصر شده لبخند نجیبت
این جامهی زیبا چه میآید به پیمبر!
منبع : فارس
افزودن دیدگاه جدید