چشم دل باز کن که جان بینی

کد خبر: 103448
وارث

آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کردند که گزیده ای از این مباحث در شماره های مختلف خدمت علاقه مندان عرضه خواهد شد.

   

* جلسه سی و سوم: چشم دل باز کن، که جان بینی

   

- اشاره

در ادامه توضیح فرازهایی از حدیث شریف قدسی معراج به این جا رسیدیم که خداوند متعال فرمود کسانی که شرایط مذکور در این حدیث را به دست آورند، خدای متعال به خاطر تلاش‌هایشان پاداش‌ بزرگی به ایشان مرحمت می‌کند؛ این پاداش، محبت خداست که چون گوهری گرانبها در دل این بندگان خاص جای می‌دهد؛ فَإِذَا فَعَلَ‏ ذَلِکَ‏ أَسْکَنْتُ‏ فِی قَلْبِهِ حُبّاً حَتَّی أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی[۱].

مطالب مذکور پیش از این فقره تأکیدی بر این نکته است که اگر انسان لیاقت پیدا کند، خدای متعال با عنایت خود تصرفی در عواطف و احساساتش می‌کند، تا او متوجه خدا شود و جهت حرکتش به سوی خدا متمایل گردد، تا به جایی برسد که دلش از آنِ خدا شود؛ حَتَّی أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی.

در این قسمت از حدیث «قلب» را جایگاه محبت معرفی می‌کند. در جملات بعد نیز واژه «قلب» به کار می‌رود؛ اما کاربرد آن اندکی با مورد اول متفاوت است. در این فراز می‌فرماید: وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ حَتَّی یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ یعنی چشم و گوش دلش را باز می‌کنم. از این جمله برداشت می‌شود قلب انسان دارای چشم و گوشی است که معمولاً بسته است و در صورت فراهم شدن شرایط و مقدماتی، عنایت خداوند شامل حالش شده و به عنوان پاداش، چشم و گوش دلش باز می‌شود. در این صورت یَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ آدمی می‌تواند با گوش دل بشنود و با چشم دل جلال و عظمت مرا نظاره کند.

در این قسمت از حدیث معراج «قلب» به عنوان ابزاری برای شناخت‌های خاص، رؤیت خاص، شنیدن خاص و درک خاص تلقی شده که چشم و گوشی دارد و زمانی که با عنایت خداوند این چشم و گوش باز شود، قلب اموری را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند و مطالبی را می‌شنود که دیگران نمی‌شنوند. از این بیان می‌توان دریافت که قلب ابزاری برای شناخت، معرفت، شهود و رؤیت دارد. این‌ کاربرد دیگری برای «قلب»، غیر از جایگاه محبت و عواطف بودن است.

  

 با توجه به مطالبی که گفته شد این سوالات مطرح می‌شود که اصلاً قلب که از یک سو محل محبت است، از سوی دیگر چشم و گوش دارد، چیست؟ چشم و گوش دل که گاهی بسته است و گاهی باز می‌شود، چگونه است؟ زمانی که چشم و گوش دل باز شود، چه اموری را می‌بیند و چه مطالبی را می‌شنود؟ مشاهده جلال و عظمت الهی به‌وسیله چشم دل یعنی چه؟ محل اصلی بحث در باره این قبیل مباحث ذیل آیاتی است که در آنها واژه «قلب» به کار رفته است. اما از آن‌جا که بحث ما در باره این حدیث شریف به این‌جا رسید، برای رفع ابهام‌ها و پاسخ به سؤالاتی که در این زمینه مطرح است، ناچاریم در باره آن بحثی داشته باشیم.

   

کاربردهای قلب

در قرآن مجید و روایات شریف برای «قلب» به عنوان بخشی از وجود انسان دو ویژگی ذکر شده است؛ اولین ویژگی این که قلب که معادل فارسی آن «دل» است، جایگاه احساسات و عواطف است. تعابیری مثل «دل‌بستگی» و «دل‌دادگی» با توجه به همین خصوصیت است.

در قرآن کریم نیز چنین کاربردی برای «قلب» و مرادفش، «فؤاد» مشاهده می‌شود؛ مثل وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَی فَارِغًا إِن کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَی قَلْبِهَا لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ[۲]؛ مادر موسی زمانی که کودکش را در آب نیل انداخت، نگران شد و دلش به اضطراب افتاد؛ ما دلش را محکم کردیم و اضطرابش را برطرف کردیم و به او آرامش بخشیدیم.

در این آیه به «قلب» و «فؤاد» حالات احساسی و عاطفی نسبت داده شده است. در آیه دیگری نیز می‌فرماید: أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۳]؛ فقط با یاد خداست که دل‌ها آرامش پیدا می‌کند. بنا براین دل چیزی است که گاهی آرامش دارد و گاهی طوفانی و مضطرب است؛ یعنی ظرف احساسات و عواطف انسان است.

   

کاربرد دیگر «فؤاد» و «قلب» به عنوان وسیله شناخت است؛ در آیه‌ای ضمن توصیف اهل دوزخ می‌فرماید: لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا[۴]؛ اینان کسانی هستند که از قلب‌شان برای خردورزی‌ و فهم صحیح استفاده نکردند. در آیه دیگری نیز می‌فرماید: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا[۵]؛ مگر بر دل‌هایشان قفل زده شده، که نمی‌فهمند؟ از این آیه می‌توان فهمید قلب سالم می‌تواند با فکر و استدلال نتیجه‌گیری کند و حقایق را بفهمد و کسانی که حقایق را درک نمی‌کنند، قفل بر دلشان زده شده است.

هم‌چنین با بررسی موارد استعمال «شناخت» در قرآن نیز می‌توان دریافت که این واژه نیز کاربردهای متفاوتی دارد؛ نوعی از شناخت به قلب و فؤاد نسبت داده شده که همه مردم به آن دسترسی دارند و باید از آن استفاده کنند؛ وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ[۶]. در این آیه قلب در ردیف چشم و گوش ذکر شده است؛ یعنی هم‌چنان‌که آدمی باید بعضی از حقایق را با گوش بشنود، یا با چشم ببیند، دسته دیگری از حقایق را نیز باید با فؤاد درک کند. شاید ذکر این ابزار شناخت در عرض یک‌دیگر اشاره به این نکته باشد که عمده معلومات مورد نیاز بشر در زندگی از طریق بینایی، شنوایی، یا با فکر و تعقل به دست می‌آید.

    

در برخی آیات، شناخت دیگری به قلب نسبت داده شده که از نوع مفاهیم نیست. تصور ما این است که آنچه ما با چشم‌مان می‌بینیم، رنگ‌ها، در واقع ترکیبی از امواج نورانی با فرکانس‌های خاص است. گوش ما نیز سلسله‌ای از امواج صوتی را می‌شنود. اما آنچه دل ما درک می‌کند، چیست؟ مفاهیمی است که ما با عقل خودمان آنها را درک می‌کنیم؛ یعنی ابزار درک عقل مفاهیم ذهنی است که خودشان از امور حسی نیستند. اما گاهی نوعی از شناخت‌ به قلب نسبت داده شده که ابزار آن مفهوم ذهنی نیست.

در چنین مواردی تعبیر «رؤیت» و «نظر» به کار رفته است. مثل روایت معروف امیرالمومنین صلوات‌الله‌علیه که فرمود: لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ‏ بِمُشَاهَدَةِ الْأَبْصَارِ وَ لَکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِیمَان[۷]‏؛ خدا را چشم سر نمی‌بیند؛ بلکه دل می‌بیند. در این عبارت آن حضرت نفرمود دل، خدا را «درک» می‌کند؛ بلکه از تعبیر «رؤیت» استفاده فرمود. این نوعی شناخت و از مقوله علم است؛ اما غیر از مفهومی است که ذهن آدمی می‌سازد.

   

پس در قرآن سه مقوله به قلب نسبت داده شده است؛ احساسات خاصی مثل ترس، اضطراب و آرامش؛ عواطفی از قبیل دوست داشتن و دشمنی. البته بعضی از روانشناسان احساسات و عواطف را از دو مقوله جدا از هم می‌دانند. دومین مقوله درک حقایقی به صورت مفاهیم ذهنی است که اصطلاحاً به آن علم حصولی گفته می‌شود؛ سومین مقوله شهود و رؤیت قلبی حقایق است. اما چرا این شناخت‌ها به قلب نسبت داده شده است؟ مگر قلب همان عضو صنوبری که معمولاً در سمت چپ سینه آدمی قرار دارد و خون را به تمامی قسمت‌های بدن پمپاژ می‌کند، نیست؟

در این‌جا ممکن است بحث‌های لغوی از این قبیل مطرح شود که واژه «قلب» مشترک لفظی یا مشترک معنوی است؛ کاربرد آن در یکی از معانی مذکور به صورت حقیقی و در سایر معانی به صورت مجازی است؛ یا این واژه ابتدا برای یکی از این معانی وضع شده، و پس از آن به معانی دیگر منتقل شده است؛ یا بعضی از کاربردهای آن در قالب کنایه و استعاره است. بررسی این قبیل مسایل بر عهده لغت‌شناسان و ادیبان است و نهایتاً به کمک قرائن می‌توان دریافت که این واژه در هر جا به کدام معنی به کار رفته است. آنچه برای ما مهم است شناختن انواع کاربردهای واژه «قلب» است تا آنها را با یک‌دیگر اشتباه نکنیم.

   

در فرازی از این حدیث قدسی خدای متعال فرمود: أَسْکَنْتُ‏ فِی قَلْبِهِ حُبّاً؛ من محبت خودم را در قلب مؤمنی که شرایط لازم را فراهم کرده، قرار می‌دهم. اما در فقره بعد می‌فرماید: وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ؛ پاداش دیگری که به چنین شخصی می‌دهم این است که چشم و گوش قلبش را باز می‌کنم. چشم و گوش قلب یعنی چه و کیفیت باز کردن آنها چگونه است؟

ما معمولاً از بین ادراکاتمان مطالب غیر حسی را که با چشم و گوش در نمی‌یابیم؛ به قلب نسبت می‌دهیم؛ و أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ. از خلال آیات قرآن چنین برمی‌آید که در اصطلاح قرآنی درکی که به قلب نسبت داده می‌شود، مراتبی دارد؛ مرتبه‌ای از آن در حد درک ساده مفاهیم ذهنی است که همه انسان‌ها اعم از کافر، منافق و مسلمان به کمک قوه عاقله خود، از آن بهره‌مند هستند و در اصطلاح به آن عقل ابزاری گفته می‌شود و یکی از ثمرات آن پیشرفت‌های علمی، صنعتی و هنری است. کاربرد دیگر درک قلبی در قرآن اطلاق خاصی است برای مواردی که حقایقی درک می‌شود و از آنها در راه مصالح واقعی استفاده می‌شود؛ بر اساس این کاربرد اگر کسی ادراکاتش را در جهت صحیح به کار نگیرد، عقل‌ ندارد. از همین‌رو قرآن در باره کافران می‌فرماید: صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ[۸].

چه بسا برخی از ایشان از ما باهوش‌تر باشند. مگر عمروعاص و معاویه اشخاص ساده‌ای بودند؟ آنها افراد تیزهوشی بودند؛‌ اما از هوش و ذکاوت خود برای منحرف کردن اسلام از مسیر صحیح استفاده می‌کردند.

قرآن می‌فرماید چنین کسانی نه فقط عقل ندارند، بلکه اصلاً کر و کورند؛ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا؛ قلب دارند، اما با آن چیزی درک نمی‌کنند. یعنی حقایقی که باید در جهت مصالح واقعی‌شان درک کنند، نمی‌فهمند و فقط در پی اموری هستند که در خدمت خواسته‌های حیوانی‌شان است. از همین‌رو می‌فرماید: أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ[۹].

   

پس یک کاربرد قلب در قرآن به عنوان ابزار، مرتبه یا حقیقتی در روح انسان است که اگر آدمی آن را به‌درستی به کار بگیرد، از قلبش استفاده کرده و در غیر این صورت آن را معطل و بلااستفاده رها کرده است. این مضمون در قرآن برای چشم و گوش هم به کار رفته است؛ وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا؛ چشم دارند؛ اما از آن به‌درستی استفاده نمی‌کنند. چنین کسانی کورند.

توضیح این مضمون در آیه دیگری به این صورت بیان شده است: فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛ کور واقعی کسی است که دلش حقایق را درک نمی‌کند و در باره آنها نمی‌اندیشد، یا آنها را جدی نمی‌گیرد؛ بلکه فقط از آنها برای رسیدن به اغراض دنیایی‌اش استفاده ابزاری می‌کند. چنین کسی در واقع از قلبش استفاده نکرده، گویا قلب ندارد یا قلبش کور است.

   

چشم دل باز کن!

با توجه به آنچه گفته شد، معنی این‌که کسانی چشم و گوش دلشان باز می‌شود، چیست؟ کسانی دلشان بینا است که حقایق را درک کرده و از آن حقایق در زندگی‌شان به درستی استفاده می‌کنند؛ حقایقی از قبیل توحید، نبوت، معاد و سایر اعتقادات. بنا براین، هر مؤمنی که این حقایق را بپذیرد، دلش بیناست؛ اما چرا در حدیث معراج فرمود فقط کسانی که با تلاش و تحمل سختی‌هایی محبت دنیا را از دل‌شان بیرون کنند، دائماً به یاد خدا باشند، و احکام الهی را دقیقا رعایت کنند، خداوند به عنوان پاداش چشم دلشان را باز می‌کند؟ ظاهراً این بینایی غیر از آن، و فراتر از آن است.

در توضیح این تعبیر باید گفت قلب یعنی عاملی درونی برای درک حقایق، اعم از درک حصولی و حضوری، اعم از درک مفاهیم و شهود حقیقت. منظور از «چشم دل» در واقع قوه‌ای در درون ماست که کار آن درک کردن است. اما چه کسانی چشم دلشان باز است؟ در پاسخ به این سؤال باید به نکته‌ای لطیف‌تر از آن مطالبی که گفته شد، توجه کنیم.

   

ما معتقدیم اموری وجود دارد که بعضی بندگان خدا از قبیل انبیا و اولیا آنها را می‌دیدند و می‌شنیدند. مثل نعره‌ای که شیطان از ناراحتی هنگام نزول وحی سر داد و امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه آن را شنید.

پیغمبر اکرم صلوات‌الله‌علیه هم خطاب به حضرت امیر فرمودند: إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی‏ مَا أَرَی‏ إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ[۱۰]؛ آنچه من می‌بینم، تو هم می‌بینی؛ و آنچه من می‌شنوم، تو هم می‌شنوی؛ ولی تو پیامبر نیستی. کنایه از این‌که تو مخاطب حقیقی وحی نیستی. آن بزرگواران صدای وحی را می‌شنیدند؛ اما کسان دیگری که در آن مجلس حضور داشتند، چنین صدایی را نشنیدند. حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و ائمه اطهار سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین جناب جبرئیل را می‌دیدند و کلام او را می‌شنیدند. پس، اجمالاً در این عالم شنیدن‌ها و دیدن‌هایی وجود دارد که ما نمی‌توانیم آنها را بینیم و بشنویم. برای تقریب به ذهن، امروز ثابت شده که گوش آدمی معمولاً امواج صوتی در محدوده فرکانس‌های معینی را می‌تواند بشنود و قدرت شنیدن امواجی با فرکانس کمتر یا بیشتر را ندارد. هم‌چنان‌که امواج رادیویی که به وسیله گیرنده رادیو دریافت می‌شود، تا قبل از اختراع رادیو برای بشر قابل درک نبود؛‌ گر چه امواجی با این فرکانس قبلاً هم وجود داشت.

نوع دیگری از دیدن اشیاء غیر عادی همان است که بعضی افراد در حالت خلسه می‌بینند. در اعتقادات ما هم هست که همه انسان‌ها در هنگام مرگشان جمال مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام را زیارت می‌کنند؛ اما کسی غیر از میت آن حضرت را نمی‌بیند. حتی افراد نابینا هم در هنگام مرگ ایشان را می‌بینند. از این‌جا می‌توان فهمید این رؤیت با چشم سر نیست.

   

بعضی از اهل معقول آنچه را به این صورت دیده می‌شود صورت مثالی، یا صورت برزخی نامیده‌ و گفته‌اند این صورتی بین مادی و عقلانی، و به تعبیر دیگر بین مادی محض و مجرد محض است. بعضی می‌گویند میت هم نکیر و منکر را که شب اول قبر برای سؤال از او می‌آیند، با چشم برزخی می‌بیند.

کسانی هم اظهار می‌کنند صداهایی را شنیده‌اند که دیگران نشنیده‌اند. این چنین دیدن و شنیدنی را می‌توان به چشم و گوش دل نسبت داد. یعنی بخشی از وجود آدمی که در اصطلاح قرآنی «قلب» نامیده می‌شود و کارش درک است، چشم و گوشی دارد که معمولاً بسته است و در موارد خاصی، برای اشخاص خاصی باز می‌شود. شاید شنیده باشید که می‌گویند فلان شخص چشم برزخی‌اش باز است؛ یا بعضی از بزرگان و اولیای خدا باطن اشخاص را می‌دیدند؛ یا کسانی را به واسطه ملکات خبیثه‌شان، به صورت حیواناتی می‌دیدند. این چنین دیدن و شنیدنی با چشم و گوش سر نیست؛ بلکه با ابزار دیگری است که به نام چشم دل، یا چشم باطن نامیده می‌شود.

   

اما آیا در عبارت وَ أَفْتَحَ عَیْنَ قَلْبِهِ وَ سَمْعَهُ منظور، چشم و گوش برزخی، یا چشم و گوشی است که افراد خاصی به وسیله آن بعضی از امور مادی غیر عادی را درک می‌کنند؟ یا این‌که منظور معرفت کامل‌تری است که چنین کسانی نسبت به خدا پیدا می‌کنند؟ یا مسأله به گونه دیگری است؟

اگر عبارت حدیث به همین‌جا ختم می‌شد، امکان داشت به همین احتمالات بسنده شود. اما خداوند در ادامه می‌فرماید: وَ یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی. از این‌جا می‌توان دریافت این، چشمی نیست که صورت نکیر و منکر را می‌بیند، یا صدای آنها را می‌شنود؛ این، فقط چشم باطن‌بین نیست.

آنچه در این حدیث شریف از آن یاد شده، فراتر از این است. خداوند می‌فرماید: کسانی که برای فراهم کردن آن شرایط تلاش کنند و متحمل زحمات و سختی‌ها بشوند، پاداش آنها این است که محبتم را در قلب‌شان جا می‌دهم، أَسْکَنْتُ‏ فِی قَلْبِهِ حُبّاً؛ تا جایی که أَجْعَلَ قَلْبَهُ لِی وَ فَرَاغَهُ وَ اشْتِغَالَهُ وَ هَمَّهُ وَ حَدِیثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِی أَنْعَمْتُ بِهَا عَلَی أَهْلِ مَحَبَّتِی؛ به‌دنبال پر شدن قلب این بندگان از محبت من، چشم و گوش دلشان هم باز می‌شود، تا یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی؛ و این پاداش مخصوص کسانی است که در دلشان جایی برای محبت غیر خدا نمانده و قلبشان لبریز از محبت خدا باشد. چنین قلبی لیاقت پیدا می‌کند که جلال و عظمت الهی را مشاهده کند. این چشم، غیر از چشم برزخی و مثالی است و فقط اختصاص به بعضی از اولیای خدا دارد.

شاید از بعضی آثار بتوان فهمید چه کسانی به این مرتبه رسیده‌اند؛ کسانی که با شنیدن آیات الهی یَخِرُّونَ لِلأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا[۱۱]. چنین کسانی که خدا چشم دلشان را باز کرده، آثار عظمت الهی در رفتارشان ظاهر می‌شود، از خود بیخود می‌شوند، زبانشان بند می‌آید و گریه امانشان نمی‌دهد.

   

از مرحوم آقا سیدمصطفی رحمةالله علیه شنیدم که نقل می‌کرد، مرحوم آخوند ملامحمد کاشی که در اصفهان تدریس می‌کرد، نیمه‌های شب که برای نماز شب از خواب برمی‌خاست، در و دیوار و درخت‌های مدرسه همراه با او تسبیح می‌گفتند. اما زمانی که خودش به نماز می‌ایستاد، چنان می‌لرزید که نمی‌توانست خودش را کنترل کند. این حالت ناشی از درک واقعی عظمت الهی است. اگر دل برای خدا شد، خدا هم چنین درکی به دل می‌بخشد و چشم دل را باز می‌کند، تا یَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إِلَی جَلَالِی وَ عَظَمَتِی.

   

رزقنا الله وایاکم ان ‌شاءالله

    

پاورقی:

[۱]. بحار الأنوار، ج‏۷۴، ص: ۲۸.

[۲]. قصص(۲۸) / ۱۰.

[۳]. رعد(۱۳) / ۲۸.

[۴]. اعراف(۷) / ۱۷۹.

[۵]. محمد(۴۷) / ۲۴.

[۶]. مومنون(۲۳) / ۷۸.

[۷]. کافی، ج ۱، ص ۹۷، باب فی ابطال الرؤیة.

[۸]. بقره(۲) / ۱۷۱.

[۹]. اعراف(۷) / ۱۷۹.

[۱۰]. نهج‌البلاغه، ص ۳۱۰، خطبه ۱۹۲ معروف به قاصعه.

[۱۱]. اسراء(۱۷) / ۱۰۹.

 
 
 
منبع:حوزه


افزودن دیدگاه جدید

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.