خلوص، رهبری الهی و فکر؛ سه لازمه «قیام لله»
رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیاناتشان در مراسم سی و سومین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) در تشریح مکتب و اصول و هدفهای امام با استناد به آیه ۴۶ سوره «سبأ» به تبیین «قیام لله» پرداخته و فرمودند: «اگر بخواهیم زیربنای مکتب مبارزه امام را و انقلاب امام را در یک جمله عرض بکنیم، باید بگوییم زیربنای همه فعّالیّتهای ایشان «قیام لله» بود... این قیامِ لله ریشه قرآنی بسیار مستحکمی دارد. قیام لله در همین آیهی سورهی سبأ ــ قُل اِنَّمآ اَعِظُکُم ــ [بیان شده]... حالا این «قیام لله» در هر دورهای ممکن است به نحوی باشد.»
در این نوشتار به تفاسیر و نکات مربوط به این آیه شریفه میپردازیم.
متن آیه: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ»
ترجمه آیه: «بگو: من فقط به شما يك اندرز مىدهم كه: دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد، سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچگونه ديوانگى ندارد. او شما را از عذاب سختى كه در پيش است جز هشداردهندهاى [بيش] نيست.»
در خصوص شأن نزول این آیه آمده است که امیرالمؤمنین على علیهالسلام فرماید: منافقون به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: آیا براى خداوند بعد از فرائض و واجباتى که بیان داشته است چیز دیگرى باقى مانده است که به ما نگفته باشد و خیال ما از این حیث راحت باشد و بدانیم که از فرائض و دستورات چیز دیگرى فروگذار نشده است؟
در جواب آنها این آیه نازل گردید و منظور از واحده در آیه شریفه موضوع ولایت است. محمد بن عباس از احمد بن محمد النولى او از یعقوب بن یزید و او امام صادق علیهالسلام نقل کند که فرمود: منظور از واحدة در آیه شریفه ولایت است سپس گوید به امام گفتم چگونه چنین چیزى ممکن است. فرمود: وقتى که رسول خدا صلی الله علیه و آله على را به ولایت منصوب نمود و فرمود: من کنت مولاه فعلىّ مولاه در این میان مردى برخاست و از روى طعنه گفت: محمد هر روز موضوع تازه اى را براى ما عنوان میکند و الآن قصد کرده که اهل بیت خود را بر گردنهاى ما سوار کند و آنان را مالک ما قرار دهد سپس این آیه نازل گردید و بعد پرسیدند مراد از مثنى در آیه چیست؟
فرمود: مراد از مثنى اطاعت پیامبر اسلام و اطاعت امیرالمؤمنین على و مقصود از فرادى در آیه اطاعت از امام از ذریه آن دو مىباشد، سپس امام فرمود: اى یعقوب به خدا قسم چیزى غیر از این موضوعات منظور از این آیه شریفه نیست.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون این آیه آورده است «مراد از موعظه، وصيت و سفارش است، حال يا كنايه از آن است، و يا آنكه معناى تضمينى آن سفارش است.
(ان تقوموا لله)؛ يعنى براى خدا قيام كنيد و منظورتان جز حفظ حرمت خدا نباشد. (مثنى و فرادى)؛ يعنى دو به دو و يكى يكى و اين تعبير كنايه از تفرق، و دورى از اجتماع، و بر پا كردن غوغا است، چون غوغا فكر و شعورى ندارد، وقتى به پا شد، غالبا حق را مىميراند و باطل را زنده مى كند.
(ما بصاحبكم من جنه)؛ اين جمله استينافى و ابتداى كلام است و حرف (ما)، در ابتداى آن نافيه است. به شهادت اينكه بعد از آن فرموده: (ان هو الا نذير لكم بين يدى عذاب شديد) و ممكن هم هست آن را استفهامى و يا موصوله گرفت، و جمله (من جنه) آن موصول را بيان كند.
مراد از (صاحب شما) خود رسول خدا (ص) است و اگر آن جناب را به اين تعبير نام برد، براى اين است كه به ياد ايشان بياورد كه اين مرد همان كسى است كه چهل سال با او همنشين بودند، در اين مدت كه فاصله بين ولادت و بعثت اوست، هيچ گونه اختلالى در فكر او و حتى هيچ سابقهاى از خفت رأى و يا هر چيزى كه توهم جنون بياورد از او نديديد، پس چگونه او را ديوانه مىخوانيد و معناى آيه اين است كه: به ايشان بگو: من شما را به موعظتى وصيت مىكنم و آن اين است كه بىسر و صدا و جدا جدا، براى خاطر خدا قيام كنيد و در گوشهاى به فكر فرو رويد، چون در تنهايى فكر، بهتر كار مى كند، در چنين حالى درباره امر من كه در طول عمرم در بين شما زندگى كردم، نيك بينديشيد و به ياد آوريد كه: جز راى محكم و سديد، فكر صائب و بلند، صداقت و امانت، از من نديديد، آن وقت خواهيد فهميد كه: من مبتلا به جنون نيستم و من جز بيمرسانى كه قوم خود را از عذاب شديدى كه در پيش رو دارند هشدار مىدهد، چيز ديگرى نيستم و غرض ديگرى ندارم و خواهيد فهميد كه من خيرخواه شمايم، نه خائن به شما.»
در تفسیر نمونه آیتالله مکارم شیرازی درباره این آیه آمده است که «آیه به خمير مايه همه تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره كرده و در جملههایى بسيار كوتاه و پرمحتوا مىگويد: به آنها بگو من تنها شما را به يک چيز اندرز مىدهم و آن اينكه براى خدا قيام كنيد. دو نفر، دو نفر، يا يک نفر، يک نفر، سپس انديشه كنيد. اين دوست و همنشين شما (محمد) هيچگونه انحراف فكرى و جنون ندارد بلكه او فقط بيمدهنده شما است در برابر عذاب شديد الهى.
كلمات و تعبيرات اين آيه هر كدام اشاره به مطلب مهمى است كه ده نكته آن را مىآوریم:
۱ـ جمله (اعظكم؛ شما را اندرز میدهم) در حقيقت بيانگر اين واقعيت است كه من خير و صلاح شما را در اين سخن در نظر میگيرم نه هيچ مسئله ديگر.
۲ـ تعبير به (واحدة؛ تنها يك چيز) مخصوصا با تأكيد به وسيله انما اشاره گويایى است به اين واقعيت كه ريشه تمام اصلاحات فردى و جمعى به كار انداختن انديشههاست. مادام كه فكر ملتى در خواب است مورد هجوم دزدان و سارقان دين و ايمان و آزادى و استقلال قرار میگيرند اما هنگامى كه افكار بيدار شد راه بر آنها بسته میشود.
۳ـ تعبير به (قيام) در اينجا به معنى ايستادن روى دو پا نيست بلكه به معنى آمادگى براى انجام كار است، چرا كه انسان به هنگامى كه روى پاى خود میايستد آماده براى انجام برنامههاى مختلف زندگى میشود، بنابر اين انديشه كردن نياز به آمادگى قبلى دارد، كه انگيزه و حركتى در انسان به وجود آيد كه با اراده و تصميم به تفكر بپردازد.
۴ـ تعبير (لله) بيانگر اين معنى است كه قيام و آمادگى بايد انگيزه الهى داشته باشد و تفكرى كه از چنين انگيزهاى سرچشمه میگيرد ارزنده است، اصولا اخلاص در كارها و حتى در انديشيدن خميرمايه نجات و سعادت و بركت است. جالب اينكه ايمان به الله در اينجا مسلم گرفته شده بنا بر اين تفكر به خاطر مسائل ديگر است. اشاره به اينكه توحيد يک امر فطرى است كه حتى بدون انديشه نيز روشن است.
۵ـ تعبير به (مثنى و فرادى؛ دو دو، يا يک يک) اشاره به اين است كه انديشه و تفكر بايد دور از غوغا و جنجال باشد. مردم به صورت تک نفرى يا حداكثر دو نفر دو نفر قيام كنند و فكر و انديشه خود را به كار گيرند، چرا كه تفكر در ميان جنجال و غوغا عميق نخواهد بود، به خصوص اينكه عوامل خودخواهى و تعصب در راه دفاع از اعتقاد خود در حضور جمع بيشتر پيدا ميشود.
بعضى از مفسران نيز احتمال دادهاند كه اين دو تعبير به منظور اين است كه افكار فردى و جمعى يعنى آميخته با مشورت را فرا گيرد، انسان بايد هم به تنهایى بينديشد و هم از افكار ديگران بهره گيرد كه استبداد در فكر و رأى مايه تباهى است و همفكرى و تلاش براى حل مشكلات علمى به كمك يكديگر - در آنجا كه به جنجال و غوغا نكشد مطمئنا اثر بهترى دارد و شايد به همين دليل مثنى بر فرادى مقدم داشته است.
۶ـ جالب اينكه قرآن در اينجا مىگويد (تتفكروا؛ بينديشيد) اما در چه چيز؟ از اين نظر مطلق است و به اصطلاح حذف متعلق دليل بر عموم است يعنى در همه چيز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل كوچک، و خلاصه در هر كار بايد نخست انديشه كرد، ولى از همه مهمتر، انديشه براى پيدا كردن پاسخ اين چهار سؤال است: از كجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بوده؟ به كجا میروم؟ اكنون در كجا هستم؟ ولى بعضى از مفسران معتقدند كه متعلق تفكر در اين جا جمله بعد از آن است (ما بصاحبكم من جنة) يعنى اگر كمى تفكر كنيد به خوبى در میيابيد كه پيامبر (ص) از اتهام واهى شما در مورد جنون پاک و منزه است. معنى اول روشنتر به نظر میرسد اما مسلما از امورى كه بايد در آن انديشيد همين مسئله نبوت و صفات برجستهاى است كه در شخص پيامبر اسلام(ص) و عقل و درايت او بود بىآنكه منحصر به آن باشد.
۷ـ تعبير (صاحبكم؛ همنشين و دوست شما) در مورد شخص پيغمبر (ص) اشاره به اين است كه او براى شما چهره ناشناخته اى نيست. او ساليان دراز در ميان شما بوده، او را به امانت و درايت و صدق و راستى شناختهايد، تاكنون نقطه ضعفى در پرونده زندگى او مشاهده نكردهايد، بنابراين انصاف دهيد اتهاماتى كه به او مىبنديد همه بىاساس است.
۸ـ (جنة) به معنى جنون در اصل از ماده (جن بر وزن ظن) به معنى ستر و پوشش است و از آنجا كه مجنون چنان است كه گویى عقلش پوشيده شده اين تعبير در باره او به كار میرود و به هر حال نكته قابل ملاحظه اينجاست كه گويا ميخواهد اين حقيقت را بيان كند كه دعوتكننده به انديشه و بيدارى فكر چگونه ممكن است خود مجنون باشد و همينكه منادى تفكر است خود دليل بر نهايت عقل و درايت اوست.
۹ـ جمله (ان هو الا نذير لكم) رسالت پيامبر (ص) را در مسئله (انذار) خلاصه ميكند؛ يعنى بيم دادن از مسئوليتها، از دادگاه و كيفر الهى، درست است كه پيامبر رسالت بشارت هم دارد، ولى آنچه بيشتر انسان را وادار به حركت ميكند مسئله انذار است و لذا در بعضى ديگر از آيات قرآن نيز به عنوان تنها وظيفه پيامبر (ص) ذكر شده، مانند آيه ۹ سوره احقاف و ما انا الا نذير مبين من جز انذاركننده آشكار نيستم نظير اين معنى در سوره ص آيه ۶۵ و آيات ديگر نيز آمده است.
۱۰ـ تعبير بين يدى عذاب شديد اشاره به اين است كه قيامت چنان نزديک است كه گویى پيش روى شما است و به راستى در برابر عمر دنيا نيز چنين است، اين تعبير در روايات اسلامى نيز آمده است كه پيامبر اكرم (ص) فرمود: بعثت من و قيام قيامت مانند اين دو است - سپس انگشت اشاره و انگشت وسط خود را به هم چسبانيد و نشان داد.»
نکته مهم این آیه دعوت یک مکتب دینی به اندیشیدن برای حرکت تحولی است. مكتبهاى مادى كه هميشه از ناحيه مذاهب راستين احساس خطر میكنند هميشه اصرار دارند كه دعوت اديان را دعوت به تخدير افكار تودهها معرفى كنند و تعبير رسواى آنها كه دين افيون تودههاست معروف است. همچنين استعمارگران شرق و غرب به خاطر هراسى كه از قيام تودههاى مؤمن در سايه افكار مذهبى و استقبال از شهادت در راه خدا داشتهاند سعى ميكردند كه به روانشناسان و جامعهشناسان خود اين مطلب را تلقين كنند تا در كتابهاى به اصطلاح علمیشان منعكس سازند كه مذهب زائيده جهل و نادانى بشر نسبت به عوامل طبيعت است !اما آياتى از قبيل آيات مورد بحث كه دعوت به تفكر و انديشه ميكند، بلكه عصاره دين و خميرمايه تكامل و پيشرفت انسان را همين انديشه و تفكر ميداند مشت اين دروغپردازان را باز میكند.
چگونه ممكن است آئينى همچون اسلام وسيله تخدير يا مولود جهل باشد در حالى كه آورندهاش همه انسانها را مخاطب ساخته و مىگويد قيام و نهضت كنيد براى زنده كردن انديشهاى خفته، آن هم در محيطى آرام و خالى از غوغا، در محيطى دور از هوا و هوس و امواج تبليغاتى مسموم، دور از تعصبها و دور از لجاجتها، براى خدا قيام كنيد و انديشه كنيد كه تنها اندرز من به شما همين است و بس! آيا چنين آئينى را كه نه تنها در اينجا بلكه در موارد بسيار زيادى همين دعوت را تكرار كرده متهم به تخدير افكار ساختن مضحک نيست؟!
به خصوص اينكه مىگويد نه فقط در حال تنهایى و انفرادى انديشه كنيد، بلكه به صورت دو نفرى و با معاضدت يكديگر به تفكر بپردازيد، محتواى دعوت انبياء را بشنويد، دلایل آنها را مورد مطالعه قرار دهيد، اگر با عقل شما هماهنگ بود پذيرا شويد. حوادثى كه در عصر و زمان ما به خاطر قيام مسلمانان انقلابى در كشورهاى مختلف در برابر قدرتهاى جهنمى شرق و غرب روى داد و دنيا را در نظر مستكبران تيره و تار كرد و پايههاى قدرتشان را لرزان ساخت نشان داد كه آنها اين نكته را درست فهميده بودند كه عقاید اصيل مذهبى دشمن سرسخت آنها و خطر عظيمى است براى آنها و نيز نشان داد كه هدف اين اتهاماتى كه به مذهب بستهاند، چيست؟
راستى عجيب است در تحليلهاى به اصطلاح فلسفى جامعهشناسان غربى اين مسئله را مسلم میگيرند كه جهانى ماوراء طبيعت نيست و دين يك پديده ساختگى بشر است، سپس بر سر اين مسئله دعوا میكنند كه عامل آن چيست ؟ مسائل اقتصادى است؟ ترس انسانهاست؟ عدم آگاهى بشر است؟ عقدههاى روحى است و...؟ اما حاضر نيستند حتى يک لحظه خود را از اين پيشداورى غلط تهى كرده و احتمال دهند ماوراى عالم طبيعت عالم ديگرى است و در دلایل روشن توحيد و نشانههاى آشكار نبوت پيامبرانى همچون محمد (ص) بينديشند. اينها بىشباهت به مشركان عصر جاهليت نيستند با اين تفاوت كه آنها متعصب و لجوج بودند و درسنخوانده و اينها نيز متعصب و لجوجند اما درسخوانده ! و به همين دليل خطرناكتر و اغواكنندهترند! جالب اينكه آخرين قسمت بسيارى از آيات قرآن دعوت به تفكر يا تعقل يا تذكر است.
در واقع به تعبیر رهبر معظم انقلاب «قل انّما اعظکم بواحدة أن تقوموا للَّه؛ قیامِ للَّه در همه شرایط زندگی بشر کارساز است و بدون قیام و حرکت نمیشود به هیچیک از اهداف عالیه رسید.» (بیانات در دیدار کارگزاران نظام، ۲ مهر ۱۳۸۲)
در پایان از این آیه شریفه اینگونه نتیجه میگیریم که:
ـ يكى از وظايف انبيا، موعظه مردم است.
ـ تنها به حرف اكتفا نكنيد، بايد به پا خواست.
ـ آن چه مهم است قيام خالصانه براى خداست، تعداد و نفرات نقش اصلى را ندارد.
ـ قيام سه عنصر لازم دارد: خلوص، رهبر، فكر و برنامه؛ حركتها و انقلابهايى كه براى خدا نباشد و برخاسته از عقدهها و هوسها و براى كسب ثروت باشد به جايى نمىرسد. اگر انقلاب همراه با فكر و برنامه جامع نباشد و يا رهبر الهى همراه و مصاحب با انقلابيون نباشد به نتيجهاى نمىرسد و بقا و بركاتى نخواهد داشت.
ـ پيامبر، كوچکترين نقطه ضعف روحى ندارد. او سالها در ميان شما زندگى كرده و همه او را به عقل و درايت مىشناسيد و نسبت جنون به او ناشى از بىفكرى است.
ـ رهبر الهى، همنشين و همسخن با مردم است.
ـ خداوند حامى پيامبران است و تهمتها را از آنان دفع مىكند.
ـ با اين كه كار پيامبران بشارت و هشدار است، امّا هشدار بيشتر مورد توجّه قرآن است، زيرا افراد غافل به هشدار نياز بيشترى دارند.
ـ هشدار انبيا به سود مردم است.
ـ عذاب، پيش روى شماست، اگر در راه خدا قيام نكنيد، هم در دنيا گرفتار مىشويد و هم قيامت دور نيست. (تفسیر نور، حجتالاسلام و المسلمین محسن قرائتی)
منبع: ایکنا
افزودن دیدگاه جدید