اگر مجاهده كردي راههايي كه به خدا مي رسد برايت باز مي شود

کد خبر: 13597
اگر گيوه ها را ور كشيدي، اگر حركت كردي، اگرمجاهده كردي، طرُق و راههايي كه به خدا مي رسد برايت باز مي شود. نگو من اين همه زحمت كشيدم، هنوز راه درست را پيدا نكرده ام.
وارث: بمناسبت فرارسیدن میلاد مسعود قطب عالم امكان حضرت بقیة الله الاعظم(عج) متن سخنان عالم ربانی و معلم اخلاق آیت الله حق شناس در این خصوص را تقدیم خوانندگان می کنیم.
 
بسم الله الرحمن الرحيم
 
بايد به استقبال نيمه شعبان رفت. اين شب بسياربزرگ است و در ضمن تعلق به امام زمان (عج) دارد، و ما همه مي گوييم منتظرامام زمان هستيم. اگر كسي مسافري داشته باشد وانتظار بازگشت او را بکشد، انتظار وقتي صدق مي كند كه براي آمدن مسافر خود، كاري بكند. كسي مثلا به مكه رفته ومي خواهد مراجعت بكند، شخصي كه منتظر اوست فرشها و پرده ها وشكل ظاهري خانه را درست و منظم مي كند، شربت مي جوشاند، شيريني مي گذارد، وسايل را كماهو فراهم مي كند.
 
حضرت امام باقر(ع) مي فرمايند: چنانچه شما انتظار امامتان را مي كشيد، مي بايست رفتارتان در واجبات، و در ترك محرمات، و تخلق به اخلاق حسنه در آن حد كه توان داريد باشد. بايد كوشش كنيد، بايد در حد توان كوشش كنيد كه مورد پسند و رضاي آن حضرت باشيد.
 
در دعاي امشب است كه مي فرمايد:« الهي تعرّضَ لك في هذاالليل المتعرّضُون» اين دعا را مرحوم نراقي شرح كرده است كه بايد شرحش را بخوانيم. « وقصَدَك القاصدون وأمّل فضلك ومَعروفك الطالبون» الهي در اين شب متعرضان، خويش را در معرض رحمت تو قرار دادند و قصدكنندگان، قصد تو كردند و طالبان، آرزوي بدست آوردن فضل و نيكي هاي تو را داشتند. و بعد مي فرمايد: « ولك في هذاالليل نفحَاتٌ» در اين شب برای تو نفحات است. نفحات جمع نـَـفـْحه است كه بايد معنا بشود « و جوايزٌ و عطايا و مواهب تمُنّ بها علي مَن تشاء مِن عبادك و تـمْـنعُها» و براي تو در اين شب نفحه هاست كه منت مي گذاري آن را بر آن كس كه مي خواهي و منع مي كني آن را. تمنعُهاهم دارد. يعني هر كسي قابليت براي پوشش اين لباس گران مايه را ندارد، بلكه بايد صفات و خصوصياتي داشته باشد تا لياقت پيدا كند. اگر واقعاً آن صفات حسنه اي كه منظور اهل بيت است واجد باشد، مورد اين جوايز است، واگر نباشد نيست. بعضيها از سه ماه پيش خالص مي كردند اعمالشان را كه بتوانند اين شب را درك بكنند.
 
مرحوم نراقي درشرح اين دعا می فرماید مقصود از نفحات همان چیزی است که رسول خدا (ص) می فرمود« كما أشار صلي الله عليه وآله وسلّم» که برای شما در دوران عمرتان نفحه ها از جانب خداوند است بکوشید خود را در معرض آن قرار دهید « إنّ لِـرَبّـكم في أيّام دَهْركم نفحات ألا فـتـَعرّضوا لها» معنا مي فرمايند كه اين نفحه چيست؟ نفحه آن افاضات معنويه و ربانيه است. « المُراد من النـّـفحات هي الإفاضات المعنويّة» إفاضات هم جمع إفاضه است. إفاضه ريزش است، ريزش آن روحیات و حالات معنويه و یقین و اطمینان و امید به قلب شماست. البته اين قلب بايد تصفيه شده باشد تا امکان این ریزش پیدا بشود. در آن كبر نباشد. عُجب نباشد. بخل نباشد. بلكه جميع مكارم اخلاق را در حدّ توان واجد باشد، واگر ندارد از پروردگار درخواست بكند، و براي آن به درگاه او تضرع كند.
 
حضرت آيت الله بروجردی مي فرمود: مراد از اين نفحه وإ‌فاضه اين است كه قلب ما در معرض وزش نسيمهاي رحمت الهي قرار مي گيرد. نراقی در ادامه تعرض به نفحات را معنا می کند:« فإنّ التّعرّض إنّما هو بتَطهيرالقُلوب مِن الكُدورات الحاصِلةِ مِن الأخلاق الرّذيلَة». اين تعرض چيست؟ متعرضون چه كساني هستند؟ تعرض يعني اين كه قلب را از اخلاق بد خالي كني، ومتعرض كسي است كه دل را از بديها پاك كرده باشد. او فقط در اين صورت خود را درمعرض وزش نسيم رحمت قرار داده است.
 
جاي دلدار است دل/ني جاي اغيار است دل
 
«قلبُ المؤمن حرمُ الله» قلب مؤمن حرم خداست، بايد خدا دراو باشد. پاك كردن دل از غير خدا نهايت پاكي دل است.
 
وقتي از رسول اكرم(ص) سؤال مي كنند يا رسول الله أين الله؟: خدا كجاست؟ حضرت فرمودند: در قلب تو؛ البته حضرت حق إحاطه قيومي دارد. آن نفس ناطقه اي كه از بالا آمده است با اين قلب صنوبري گوشتي رابطه دارد، وپروردگار با آن إحاطه قيّوميه اش، باآن إحاطه علميش، بردل محيط است اين بجاي خود امّا
 
اگرچه ذات پاكش لامَكان است        چو نيكو بنگري در دل نهان است
 
دل صاحبدلان اينقدر توسعه دارد كه فرمود جاي من درسماء نيست در أرض نيست.
 
دلي در سینه ی صاحب دلان است        كه آن دل جاي آن آرام جان است
 
جاي پروردگار در آن دلي است كه از اغيار خالي باشد. اي رفقاي عزيز إن شاءالله كوشا باشيد كه همين ساعت، ازهمين جا شروع كنيد. تصميم بگيريد. جوان تصميمش هم جوان است، قاطع است، قاطعيت دارد. تصميم مي گيرد كه من بايد از إ‌فاضات آن شب برخوردار بشوم.
 
« فكلّ إقبال ٍعلي طاعةٍ» يعني هر روآوردي به بندگي« وإعْراض عَن سيّئةٍ يوجبُ جَلا ئاً ونوراً للقلب» وهر رو گرداندن از معصيت يك قدم است براي برخورداري از إفاضات نيمه شعبان.
 
خدايا من تا حالا بخيل بودم، من تا به حالا حسود بودم، من تا به حالا بدعمل بوده ام، محض استقبال اين شب و اين روز خودم را مهيّا مي كنم. اين إقبال به طاعت و اين إعراض از معصيت، قلب را جلا مي دهد و منوّر مي كند.
 
جواني كه تمام غرايزش مشتعل و شعله ور است، يك تصميم قاطع مي گيرد كه من نمي كنم. من برخلاف مقررات شرع هيچ عملي انجام نمي دهم. هرچقدر هم بدهيد نمي كنم. خب اين قلب منوّر مي شود، وآمادگي پيدا مي كند براي پذيرش علم يقيني «يستعدّ لإفاضة علم يقيني» يعني نه آن علمي كه از روي استدلال درست شده باشد، كه يكي تا تشكيك بكند، علم شما برود وشك پيدا بشود، خير! علم يقيني يعني به او علم شهودي مي دهند، ولذا قال سبحانه وتعالي «والذين جاهَدوا فينا لنَهدينّهم سُبُلنا»اگر گيوه ها را ور كشيدي، اگر حركت كردي، اگرمجاهده كردي، طرُق و راههايي كه به خدا مي رسد برايت باز مي شود. نگو من اين همه زحمت كشيدم، هنوز راه درست را پيدا نكرده ام. چون درتحت رهبري استاد خبير نبوده است، اينطور شده است. وقتي كه شخصي زحمت لازم را تحت نظر استاد خبير كشيد، آن وقت پروردگار« لنهدينّهم سُبُلنا»البته راهها را به او نشان مي دهد.
 
بايد زحمت بكشي. حضرت يونس دردهان ماهي به زندان رفت من هم در زندان چاه طبيعت گرفتارم « فلولا أنه كان مِن المُسَبّحين»اگر تسبيح ما را نمي كرد « للبثَ في بَطنِه إلي يوم يُبْعَثون»تا روز قيامت درشكم ماهي مانده بود. شماهم بايد زحمت بكشي، داداش جان عزيز من، خودت را از چاه درآوري.
 
هستي اسير چاه طبيعت چگونه باز           قرب ومقام موسي ِعِمرانت آرزوست
 
بايد زحمت بكشي. ببين باز در اين حاشيه نوشته ام، خدا محتاج به تسبيح من نيست اما من بايد زحمت بكشم. زياد زحمت بكشم. زحمتها تحت نظر استاد خبير باشد. آن حرفهاي ديگر بي خود است. بايد خودت جديت بكني، دعاي سحرخيزان هم درعقب سر تو باشد.
 
همّت حافظ و أنفاس سحرخيزان بود    كـه ز بنـد غـم أيـّام نجاتـم دادند
 
يعني هم خودم همت كردم، وزحمت كشيدم به توفيق پروردگار، وهم دعاي سحرخيزان در عقب سر من بود.
 
حالا برويم سراغ يادداشتهاي كتابچه دوم، البته روايت را خوانده ام؛ اما ما طلبه ها معتقدمان اين است كه كلام و فرمايش اهل بيت، خواندنش يك حلاوت ديگري دارد، تا بعد معنا ومفهومش را براي شما بيان كنم، روايت دركتاب الاحتجاج (ج2 ص50 چاپ نجف1386) وكتاب بحار آمده است. از أبي حمزه است. از حضرت علي بن الحسين زين العابدين(ع) : « فإنّ أهلَ غيبتِه»اهل غيبت مثل ماها كه درزمان غيبت واقع شده ايم « القائلونَ بإمامتِه المُنتَظرونَ لِظهوره»امام (ع) موقعيت شما را بيان فرموده اند. يعني آن اشخاصي كه اهل غيبت اند، يعني درزمان غيبت امام زمان واقع شده اند وقائل به امامت آن ولي امر هستند، ومنتظر ظهورش هستند،« أفضلُ أهل ِكلّ زمان ٍ» اينها از اشخاصي هستند كه از اهل همه زمانهاي ديگر برترند. حالا ببين چقدر بايد شما موقعيت خودتان را قدرداني كنيد. بعد هم دليل آن را توضيح مي دهد:« لأنّ الله تعالي ذكره، أعطاهُم مِن العُقول والأفهام والمعرفة» يعني اينقدر به اينها عقل مي دهد ومعرفت، وشناخت به ولي امر را مرحمت مي كند« ماصارتْ به الغيبة عندهم بمَنزلةِالمُشاهدة» كه اصلاً غيبت برايشان مفهوم ندارد. غيبت براي آنها معنا ندارد.
 
 عرض كردم درآن هفته هاي قبل، خدارحمت كند مرحوم آقا حاج شيخ مرتضي(ره) جدّ آقاي جاودان گفت من يك حاجتي داشتم، و يك كاغذ وعريضه اي به محضر امام زمان نوشتم. ديدم من اين وقت را ندارم كه بروم مثلاً بيندازم در آن چاه هايي كه در امامزاده أبوالحسن است. يا كسي در دسترسشان نبوده است كه آن كاغذ را بگيرد، ودر حرم ثامن الحجج (ع)بيندازد. يك نهري بود در همين بازار حلبي سازها كه دهانه اش هم هنوز باز است، من رفتم، وآنجا عريضه را انداختم، وتمنا كردم كه هرچه زودتر از حضرت صاحب الامر(عج)پاسخي برسد. عصر همان روز، جواب نامه آمد، و حاجت برآورده شد.
 
حالا واقعاً ما بايد اين مسئله را تحليل بكنيم. بعضي از اين جوانها مي آيند در همين عريضه ها ونامه هايي كه روي كاغذ، چاپ شده، حاجت مي نويسند. امام پدر امّت است. جوان حاجتش را برمي دارد مي نويسد، يك دفعه، دو دفعه، إن شاءالله الرحمان دفعه سوم جواب  مي آيد. امام عصر ولي امر است. حيّ وحاضر است.
 
«وجعَلهُم في ذلك الزّمان بمَنزلةِ المُجاهِدين بينَ يَديْ رسول الله بالسّيف»اين مردمان را پروردگار قرار داده است در آن زمان به منزله مجاهدين در پيشروي رسول الله (ص)، يعني مقام ومعنويتشان به درجه اي است كه هر كدام مثل اشخاصي هستند كه در ركاب رسول الله (ص) جهاد مي كردند، به همراه پيغمبر به جهاد مي رفتند. امام مبالغه گويي نمي كند. قول وفعل ائمه حجت است. فرمايشات ايشان براي ما حجت است. مي فرمايد: « اولئك المُخلصون حقّاً» واقعاً اين اشخاص كساني هستند كه به مقام اخلاص رسيده اند، و إلّا مورد نظرآن سرور واقع نمي شدند « وشيعَتُنا صِدقاً والدّعاة إلي دين الله عزّوجلّ سِرّاً وجَهراً»اينها شيعيان واقعي هستند، واينها كساني هستند كه مردم را حقيقتاً دعوت مي كنند در سرّ وعَلن، درخفا وظاهر به دين پروردگار؛ پس حالا بايد چقدر قدر بدانيم.
 
امام أبوجعفرباقر (ع) فرمود: « يأتي علي النّاس زمانٌ يَغيبُ عنْهُم إمامُهم فيا طوُبي لِلثابتينَ علي أمْرنا في ذلك الزمان » خوشابه حال اشخاصي كه ثابت قدم هستند در زماني كه امام زمانشان در غيبت است:« طوبي لهُم! طوبي لهُم! طوبي للثابتين علي أمرنا في ذلك الزمان»خوشا به حال آن اشخاصي كه در زماني كه امام (ع).درپس پرده غيبت است، استقامت در دينشان دارند، وغيرممكن است خلافي عمداً - خدانكند إن شاءالله – از آنها سربزند اين آخر عرض بنده است در اين حديث. مثل اين كه تقريبا بيست دقيقه شده است « وإنّ أدني مايَكونُ لهُم مِن الثواب» كمت رثوابي كه براي آنها هست«أنْ يُناديهِم الباري عبادي» هميشه شما مورد اين خطاب هستيد. باري تعالي مي فرمايد: اي بندگان من « عبادي آمَنتمْ بسِرّي»آنها ايمانشان به غيب است يعني همان« والذين يؤمنون بالغيب» وتصديق امام زمان را مي كنند كه درپس پرده غيبت است. «وصَدّقتم بغيبي فأبْشِروا بحُسن الثواب مِنّي»  بشارت باد شما را البته من پاداش واجرشمارا به أعلي درجه خواهم داد « فأنتم عبادي وإمائي حقاً». تقديم ما حَقّه التأخير يُفيدُ الحَصر. يعني شما جزو عباد اختصاصي من هستيد چه مردان، وچه آن بانوهاي محترمه كه خودشان را پابست اسلام كرده اند « مِنكم أتقبّلُ»از شما قبول مي كنم اعمال را، از شماعفو مي كنم گناهان گذشته را، هرچه كه باشد إن شاءالله  « ولكم أغفرُ» وشمارا مي آمرزم
 
«وبكُم أسْقي عبادي الغيثَ» شما اشخاصي كه فرمان بردار من هستيد و در زمان غيبت به اين بين الدفتين كتاب بين دوجلد يعني قرآن ايمان آورده ايد، من به سبب شما بلا را از ساير مردم رفع و دفع مي كنم« ولولاكُم »اگر وجود شما ثابتين دردين نبود « لأنزَلتُ عليْهم العذابَ »البته عذابم را بر اينها نازل مي كردم. «قال جابر: يابن رسول الله ماأفضل ما يسْتعْمِلهُ المؤمن في ذلك الزمان؟» چه عملي بهترين اعمال است درآن زمان؟ حضرت فرمود: زبانشان را حفظ بكنند. خدا مي داند من با بعضي از اين آقايان كه در حال مراقبه هستند صحبت مي كنم خيلي جواب من را با تأنّي مي دهند. گفتم: چرا جواب مرا به اين شكل مي دهيد؟ گفت: آقا من بايد فكر كنم كه جوابي كه به شما مي دهم، برخورد با كسي نداشته باشد، مذمتي نباشد، درست صحبت بكنم، درست برخورد بكنم. پس اول حضرت فرمود زبان را بايد در همانجا كه پروردگار قرارداده غل و زنجير بکنند.
 
«حفظ اللّسان» و لزوم بيت يعني ماندن درخانه دارد. اما لزوم بيت را معنا  فرموده اند كه يعني باب معاشرت را توسعه ندهيد. خدا رحمت كند حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره)مي فرمود: « المَرءُ لنفسِه مالمْ يُعْرفْ فإذا عُرف صارَ لغيْره» همين كه شناخته شدي نه به تحصيلاتت مي رسي، نه به امور زندگيت مي رسي. قانون معاشرت وحق معاشرت در حد اختصار به اين شكل است كه بايد به خانواده برسي. حقوق مردم را هم بدهي. كارهايت را هم بكني. آن اندازه اي كه زياد مي آيد إن شاءالله براي خودت نسبت به معاشرتت با أبناء نوع قراربدهي. خوب فهميديد رفقا بايد زبانتان را حفظ بكنيد زبانتان را. فردا برمي خوريد به عيد نوروز ودر اين مجلس ودرآن مجلس خواهيد رفت. ديگران نوعاً زبانشان آزاد است ولي« إذا تمّ العقلُ نقصَ الكلامُ »اميرالمؤمنين فرمود علامت كمال عقل اين است كه كم حرف مي زند. عرض نكردم لقمان حكيم كه بايد دائماً صحبت بكند «ساكتاً سكّيتاً » ساكت بود، بسيارسكوت مي كرد. فقط در موقع لزوم سخن مي گفت. خدا رحمت كند علامه طباطبايي( ره)همين طور كه نشسته بودند اگر آقايان سؤالي داشتند راجع به فلسفه، عرفان، اخلاقيات، سيروسلوك، تفسير و عقايد سؤال مي كردند و ايشان جواب مي فرمودند بعد به محض اينكه جواب تمام مي شد، باز شروع مي كردند به ذكر گفتن، هيچ صحبت نمي كرد تا مادامي كه صحبت ديگر لازم باشد.
/م118