حيف ز انگشت حسين كه فتاده بر زمين

کد خبر: 21790
آن شخص سليم بن كلب كوفي نام داشت و پس از اين واقعه به پاي حضرت افتاد و گفت از خدا مي‌خواهم عمري به من دهد كه بتوانم جبران كنم... سال‌ها بعد در غروب واقعه عاشورا زماني كه جسم عريان اباعبدلله درگودال قتلگاه‌‌ رها شده بود سليم سارباني بود كه از آنجا عبورش افتاد و انگش‌تر حضرت چشمانش را گرفت و چون هرچه سعي كرد موفق به درآوردن ان نشد دست به خنجر برد و انگشت را با انگش‌تر ربود...
وارث: روزى در مراسم حجّ و طواف كعبه الهى، زنى چون ديگر مسلمان‌ها مشغول طواف كردن بود، در حالتى كه دستش از آستين لباسش بيرون و نمايان بود، كه ناگاه مرد بوالهوسى – كه او نيز مشغول طواف كعبه الهى بود – چشمش به آن زن افتاد و ديد كه دستش نمايان است، نزديك او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن كشيد…


در اين لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد – هوس باز – به دست آن زن – بى مبالات – چسبيده شد؛ و هر چه تلاش كردند نتوانستند دست خود را از يكديگر جدا سازند.

افرادى كه در حال طواف بودند، اطراف اين زن و مرد جمع شدند و هركس به نوعى فعاليّت كرد تا شايد دست هاى اين دو نفر را از يكديگر جدا كنند، ولى سودى نبخشيد؛ و در اثر ازدحام جمعيت، طواف قطع گرديد. و بعد از آنكه نااميد گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر يك به شكلى نظريّه اى صادر كرد:
بعضى گفتند: بايد دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانيده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلكه مرد مقصّر است؛ و بايد دست او قطع گردد.


چون بين آن‌ها اختلاف نظر پيدا شد و نتوانستند اين مشكل را حلّ نمايند، به ناچار در جستجوى اهل بيت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه عليهم اجمعين بر آمدند؛ و سؤال كردند كه كدام يك از ايشان در مراسم حجّ مشاركت كرده است؟

گفته شد: حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السلام شب گذشته وارد مكّه شده است؛ و تنها او مى تواند مشكل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسين را در آن جمع بياورد.

وقتى حضرت ابا عبداللّه عليه السلام در آن جمع حضور يافت، امير مكّه خطاب به حضرت كرد و گفت: يابن رسول اللّه! نظر شما درباره اين مرد و زن چيست؟

حضرت رو به جانب كعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند كرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه يافت دست مرد از زن جدا شد.

ـ
امير مكّه پرسيد: اكنون آن‌ها را چگونه مجازات كنيم؟
امام حسين (ع) فرمود: ديگر مجازاتى بر آن‌ها نيست، (زيرا خداوند توانا آن‌ها را مجازات نمود).
آنچه كه جانسوز است اينست كه ان شخص سليم بن كلب كوفي نام داشت و پس از اين واقعه به پاي حضرت افتاد و گفت از خدا مي‌خواهم عمري به من دهد كه بتوانم جبران كنم…


سال‌ها بعد در غروب واقعه عاشورا زماني كه جسم عريان اباعبدلله درگودال قتلگاه‌‌ رها شده بود سليم سارباني بود كه از آنجا عبورش افتاد و انگش‌تر حضرت چشمانش را گرفت و چون هرچه سعي كرد موفق به درآوردن ان نشد دست به خنجر برد و انگشت را با انگش‌تر ربود…

تهذيب الا حكام: ج ۵، ص ۴۷۰، ح ۲۹۳،
مناقب ابن شهرآشوب: ج ۴، ص ۵۱