دلایل ذکر شهادت بر ولایت علی(ع) در اذان و اقامه

کد خبر: 32153
یکی از مسائلی که ممکن است ذهن برخی را مشغول کرده باشد، این است که چرا شیعیان در اذان و اقامه شهادت به ولایت حضرت علی (ع) می‌گویند؟ آیا دلایل روایی یا قرآنی در این زمینه وجود دارد؟

وارث:یکی از مسائلی که ممکن است ذهن برخی را مشغول کرده باشد، این است که چرا شیعیان در اذان و اقامه شهادت به ولایت حضرت علی (ع) می‌گویند؟ آیا دلایل روایی یا قرآنی در این زمینه وجود دارد؟

در این رابطه ابتدا به روایاتی که در این مورد وارد شده، اشاره می‌کنیم. در روایاتی چند آمده است که شهادت ثالثه و آوردن نام علی (ع) بعد از «لا اله الا الله» و «محمدا رسول الله» با خلقت آسمان‌ها و زمین و عرش و کرسی و ... توأم بوده است.

امام صادق (ع) فرموده است: خداوند تعالی بعد از خلقت آسمان‌ها و زمین امر فرمود که منادی به این سه شهادت ندا دهد.

آن امام همام در حدیثی دیگر فرموده است: خداوند با خلق عرش و کرسی و ... بر آنها نوشت «لا اله الا الله، محمدا رسول الله، علی امیرالمؤمنین» و آنگاه فرمود «فاذا قال احدکم لا اله الا الله محمدا رسول الله فلیقل علی امیرالمؤمنین ولی‌ الله؛ پس زمانی که کسی از شما گفت لا اله الا الله و محمدا رسول الله، سپس باید بگوید علی امیرالمومنین ولی الله».

از بعضی از روایات نبوی استفاده می‌شود که ذکر امام علی (ع) بعد از ذکر خدا و حضرت رسول (ص) چه در اذان باشد یا غیر اذان، جایز است و در نزد خدا محبوبیت دارد.

در اینجا ممکن است سؤال شود پس چرا خود پیامبر (ص) آن را در اذان نیاورده است؟ در جواب می‌توان گفت که اولا تقیه اقتضاء می‌کرده است که نام علی (ع) در اذان نیاید، همان طوری که اقتضاء می‌کرده است در قرآن به این نام تصریح نشود. ثانیا در کتاب السلافه فی امر الخلافه آمده است که سلمان فارسی در اذان خود شهادت ثالثه را اضافه نمود و همین موجب شد که بعضی از صحابه به نزد پیامبر شکایت ببرند ولی پیامبر (ص) به اعتراض آنها توجهی ننمود و مهر تایید بر کار سلمان زد و همچنین در این کتاب آمده است که بعد از واقعه غدیر، اباذر غفاری در اذان خود بعد از شهادتین به ولایت امیرمؤمنان علی (ع) شهادت داد، جمعی از منافقین این را نپسندیدند و آنچه را دیده بودند به عنوان اعتراض بر پیامبر (ص) عرضه کردند. پیامبر (ص) فرمود «اما وعیتم خطبتی یوم الغدیر لعلی بالولایه؟ پس چه بود معنای خطبه طولانی من که در آن صحرا و گرمای شدید برای شما خواندم؟ آیا معنای آن غیر از این بود که علی امیرالمؤمنین ولی خداست؟» و در ادامه فرمود «مگر نشنیده‌اید که من گفتم آسمان سایه نیفکنده و زمین در خود جای نداده، کسی را که راستگوتر از اباذر باشد» و آنگاه سرانجام آن گروه معترض را برملا نمود و فرمود «انکم لمنقلبون بعدی علی اعقابکم».

ممکن است برخی این دیدگاه را این‌گونه نقد کنند که اولا تقیه قابل اثبات نیست؛ پس به روایاتی که در آن، صورت اذان نقل شده است بدون شهادت ثالثه عمل می‌شود. ثانیا در سند روایاتی که نقل کرده‌اید مناقشه می‌شود:

الف - روایت امام صادق (ع) را که فرمود «فلیقل علی (ع) امیرالمؤمنین ولی‌ الله» کسی نقل نکرده مگر احتجاج طبرسی و احتجاج طبرسی کتابی است که غالب اخبار و روایاتش مرسل است و این روایت هم مرسلا نقل شده است؛ یعنی طبرسی در سال 558 هجری وفات نموده است و امام صادق (ع) در سال 148 هجری اما در عین حال می‌گوید «روی القاسم بن معاویه قال قلت لابی عبدالله ...» پس روایات او عاری از سند است و او خود در اول کتابش به این اعتراف می‌نماید.

ب- عده‌ای از علما در اعتبار کتاب احتجاج تشکیک کرده‌اند و گفته‌اند محتمل است این کتاب به شش نفر منسوب باشد.

ج- در کتاب رجال نامی از قاسم بن معاویه برده نشده است؛ پس حال این راوی مجهول است. بله، در بین روات شخصی بنام قاسم بن یزید بن معاویه است اما این شخص راوی روایت احتجاج نمی‌باشد.

در جواب نقد اول می‌گوییم که شکی نیست پیامبر عظیم‌الشان اسلام واقف به عظمت ولایت بوده و به خاطر همین آن را از اول بعثت اعلام کرده است اما از آیات قرآن این نکته را استنباط می‌کنیم که آن حضرت از اعلام رسمی و گسترده آن ابا داشته است و شاهد ما لحن تند این آیه قرآن است که قبل از واقعه غدیر نازل شده است: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک فان لم تفعل فما بلغت رسالته، ای رسول، آنچه بر تو نازل شده ابلاغ کن که اگر این کار را نکنی رسالت خود را انجام نداده‌ای».

آیا ترس پیامبر (ص) نسبت به مسائل کوچک و شخصی بوده است یا خوف این را داشته‌اند که با اعلام این نکته، اساس اسلام و نهالی که برای رشد و شکوفایی‌اش آن همه زحمت کشیده شده در معرض خطر قرار گیرد؟

و این همان است که در آن ماجرا خداوند پیامبرش را این گونه مورد خطاب قرار می‌دهد که «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون» و لذا بزرگانی چند، عدم جعل شهادت به ولایت حضرت علی (ع) را در اذان و اقامه در این راستا ارزیابی می‌نمایند، بلکه عقیده دارند که عدم تصریح به ولایت آن حضرت در قرآن هم به خاطر تقیه بوده است؛ همان طوری که در روایت هم بدان اشاره شده است زیرا کنایه و عدم تصریح در عین زیبایی مضاعف هم وافی به مقصود است و هم موجب عدم تحریک معاندان در اسقاط آیات قرآن می‌گردد و همین عاملی در حفظ اسلام گشته است.

و اما جواب نقد دوم: کسی از علماء از این‌گونه روایات به جزئیت شهادت ثالثه استدلال ننموده است و لذا از فقهای شیعه کمتر کسی پیدا می‌شود که گفته باشد شهادت ثالثه جزء اذان است. منتهی از مجموع ادله‌ای که در نزد آنها بوده گفته‌اند که مستحب است شهادت ثالثه در اذان گفته شود اما نه به قصد جزئیت. همان طوری که مستحب است بعد از شهادت به رسالت پیامبر (ص) گفته شود «اللهم صل علی محمد و اله». علاوه بر این، روایاتی که این‌گونه‌اند اگر به اخبار تسامح در ادله سنن ضمیمه گردند می‌توانند مورد توجه قرار گیرند؛ لذا از امام صادق (ع) روایت شده است که «من بلغه عن النبی (ص) شی من الثواب فعمله کان له اجرا ذلک و ان کان رسول الله لم یقله».

بله، علمایی قائل به جزئیت یا وجوب شهادت ثالثه در اذان شده‌اند اما نه با اتکاء به این روایات ضعیف بلکه برای فتوای به وجوب خود دلیل اقامه کرده‌اند و این روایات را به عنوان یکی از مؤیدات ذکر نموده‌اند. مثلا صاحب کتاب الشهاده بالولایه فی الاذان، پیرامون روایت احتجاج می‌نویسد: «صاحب احتجاج در این کتاب اسانید روایات را نیاورده است و لذا از جهت علمی، فقیه نمی‌تواند به چنین روایاتی اعتماد کند و به استحباب فتوی دهد اما علمای ما به مفاد این روایات فتوی داده‌اند و این قاعده مورد پذیرش خیلی از علماء می‌باشد که عمل مشهور به روایت مرسله یا ضعیف، نقص سند آن روایت را جبران می‌کند.» و در ادامه بحث در همان کتاب می‌گویند: «الان شهادت ثالثه شعار شیعه شده است و لذا بعضی از بزرگان مثل مرحوم حکیم در کتاب مستمسک قائل به وجوب شهادت ثالثه در اذان می‌باشد، به لحاظ اینکه این شعار مذهب شده است و ترک آن به مذهب ضرر می‌رساند.» پس این احتمال، قوی می‌نماید که بگوییم شهادت ثالثه از زمان پیامبر (ص) در اذان داخل شده است و آنگاه که شیعه از تقیه خارج شد، رواج پیدا نمود و لذا نمی‌توانیم این گفتار را درست ارزیابی نماییم که «شهادت ثالثه (داخل کردن اشهد ان علی ولی الله) از جمله کارهایی است که صفویه در اذان مرتکب شده‌اند و این همان است که بعضی از غلات سعی در تنفیذ آن در قرن چهارم هجری داشته‌اند اما علمای شیعه امامیه آن را به شدت مردود و بدعت حرام شمرده‌اند، همان طور که صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه نقل نموده است».

می‌توانیم با این گفتار موافق باشیم که «در زمان صفویه شیعه از تقیه خارج گشت و در پرتو درایت محقق کرکی در این زمان دو جمله اشهد ان علی ولی الله و حی علی خیرالعمل که در اثر حملات دشمنان کینه‌توز (بین سال‌های 528-447) از بین مردم رخت بسته بود، احیاء گردید».

نتیجه اینکه از لحاظ تاریخی این احتمال بسیار قوی است که اصل تشریع شهادت ثالثه در اذان در زمان پیامبر (ص) اتفاق افتاده اما روی جهاتی در آن زمان اعلام نشده است و این نه‌تنها مورد تأیید ادله خاصی است که بیان شد، به وسیله ادله عامه ولایت حضرت علی (ع) نیز تأیید می‌شود ولی با این حال، علمای شیعه می‌گویند چون اذان عبادت است و این احتمال وجود دارد که شهادت ثالثه جزء آن نباشد، مستحب یا واجب است که آن را به‌جا آورند اما نه به قصد جزئیت و تفاوت اذان با سایر عبادات مثل نماز در این است که در بین اذان می‌توان حتی کلام بیهوده گفت چه برسد به کلام حقی اما نماز از چنین خصوصیتی برخوردار نیست.