حجت الاسلام پناهیان: هرکس در عشقش با خدا صادق باشد تنها و غریب می شود+گزارش تصویری
یک محبت مرکزی قوی همۀ محبت های دیگر را تحت تاثیر خود قرار می دهد. هیچ محبت بی تفاوتی خارج از دایره باقی نمی ماند، یا بخاطر آن محبت مرکزی او را دوست داری، یا بخاطر آن محبت مرکزی آن را دشمن میداری.
وارث: مراسم شب شانزدهم ماه مبارک رمضان با سخنرانی حجت الاسلام پناهیان در مسجد امام صادق علیه السلام برگزار شد.
در ادامۀ خبر متن سخنان حجت الاسلام پناهیان را می خوانید:
دربارۀ محبت گفت و گو کردن بسیار دشوار است. شبیه گفت و گو کردن دربارۀ عطر گل و یا رنگ ها است، شما نمی توانید رنگ ها را توضیح دهید، خیلی کار دشواری است، خصوصا اگر این توضیح را بخواهید به کسانی بدهید که کلا نابینا هستند، سخت تر زمانی می شود که این توضیح از جانب کسی باشد که خودش نابینا است، یعنی بخواهد برای بقیه توضیح بدهد که رنگ ها چه تفاوتی با همدیگر دارند.
ما می خواهیم دربارۀ موضوعی سخن بگوئیم که دشواری آن از همۀ اینها بیشتر است. طبیعتا ما دربارۀ محبت فکر می کنیم و منطقی بحث می کنیم ولی اینکه بخواهیم محبت را بچشیم این کار دل تک تک محبین و مومنی است که هرکدام با محبت یک ارتباطی برقرار می کنند. تک تک ما تجربیاتی و تصوراتی درست یا غلط از محبت داریم.
آثار محبت در انسان
یک محبت مرکزی قوی در وجود انسان آثاری در اندیشه و علم و آگاهی او دارد. آثاری در دیگر گرایش های انسان باقی می گذارد و به قول شهید مطهری شخصیت انسان تغییر می کند.
یکی از آثار محبت در انسان این است که محبت های جدیدی را در انسان نسبت به دیگر افراد ایجاد می کند. قبل از به وجود آمدن این محبت مرکزی، فرد می تواند چند نفری را دوست داشته باشد و هرکدام را به دلایل خاصی. به صد دلیل می تواند صد نفر را دوست داشته باشد، این حال یک انسانی است که از یک محبت مرکزی قوی برخوردار نیست ولی کسی که از یک محبت قوی مرکزی برخوردار شد حالش دگرگون می شود، دیگر همۀ عالم را به خاطر او دوست میدارد. یک محبت قوی محبت های دیگر را تحت تاثیر قرار می دهد و اصلا محبت های جدیدی تولید می کند.
کسی که از یک محبت قوی مرکزی برخوردار شود، شهر دیگری پیدا می کند یعنی مناسبات دیگری پیدا می کند. در دوست نداشتن هم فضای جدیدی برایش پیدا می شود. شما قبل از این با بعضی ها دوست بودید حالا یک محبت مرکزی قوی در دلت ایجاد شده است و با بعضی ها دشمن می شوی، چرا؟ چون می گویی این محبوب ما را دوست ندارد و به او بی اعتنا است، برای همین از او بدت می آید.
محبت مرکزی همۀ محبت ها را تحت تاثیر قرار می دهد
یک محبت مرکزی قوی همۀ محبت های دیگر را تحت تاثیر خود قرار می دهد. هیچ محبت بی تفاوتی خارج از دایره باقی نمی ماند، یا بخاطر آن محبت مرکزی او را دوست داری، یا بخاطر آن محبت مرکزی آن را دشمن میداری.
اکثر آدمها از آدمهایی که واقعا عاشق و خالص هستند و آن محبت مرکزی را دارند متنفر هستند، می گویند نمی شود با او رفت و آمد کرد، او یا بخاطر خدا تو را دوست دارد و یا بخاطر خدا تو را دور می اندازد، روی رفاقتش نمی شود حساب کرد. روی رفاقت امیرالمومنین علیه السلام هیچ کس حساب نمی کرد، می گفتند او اگر لازم باشد به خاطر خدا گردن ما را هم می زند.
اینکه انسان پدر و مادرش را به خاطر خدا دوست داشته باشد به چه معنایی است؟
از محبت حرف زدن سخت است، حالا از حب فی الله، از محبت به خاطر آن محبت مرکزی سخن گفتن چقدر سخت تر است؟ این حرف ها را فقط کسانی می فهمند که یک محبت قوی مرکزی در درونشان هست.
شدت محبت پیغمبر اسلام(ص) به مردم
پیامبر گرامی اسلام صلوات الله علیه آنقدر به خاطر خدا مردم را دوست داشت که نزدیک بود خودش را بکشد به خاطر مردم. آیۀ قرآن است که می فرماید " لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ" 1 گوئي ميخواهي جان خود را از شدت اندوه از دست دهي بخاطر اينكه آنها ايمان نميآورند.
وقتی کسی مومن می شود شدیدترین محبت خدا در دلش قرار می گیرد و بعد دلسوز همۀ آدم ها می شود. شخصی به از آیت الله بهجت التماس دعا داشتند و می گفتند یکی از آشناهای دور ما بیماری گرفتند، برایشان دعا کنید، پسر مرحوم بهجت تعریف می کردند هرچند وقت یکبار آیت الله بهجت پیگیر حال او می شدند، در حدی که خود آن شخص هم بیماری آشنایش را فراموش کرده بود اما آیت الله بهجت نه! یعنی دلسور مومنین بودند.
محبت مرکزی محبت های دیگر را ایجاد می کند و یا تحت تاثیر قرار می دهد و یا حتی تنفر ایجاد می کند. اولیاء خدا همۀ آدم ها را دوست دارند حتی آنهایی را که مومن نیستند ولی آنهایی که عناد می ورزند علیه خدا و علیه بشریت اقدام می کنند، اینها مورد غضب خدا قرار می گیرند و کسی که مورد غضب خدا قرار گیرد مورد غضب مردم هم قرار می گیرند.
آثار محبت مرکزی در ارتباط با دیگران
وجود یک محبت مرکزی قوی انسان را پالایش و پاک می کند، اصلا انسان در آسمان ها راه می رود و همیشه از زندگی لذت می برد.
آثار محبت مرکزی در ارتباط با دیگران چگونه است؟ یک سلسله دوستی ها و دشمنی های جدید درست می کند. عاشق مورد تحمل نیست، اینکه می گویند همه عاشق ها را دوست دارند در شعرها هست. مردم عاشق ها را می کشند، بدون جرم و تقصیر و گناهی.
در این شبهای نزدیک به شب قدر فکر کنید که چرا خیلی ها امیرالمومنین علیه السلام را دوست نداشتند؟ چهارهزانفر از کسانی که پای رکاب امیرالمومنین علیه السلام بودند علیه او قیام کردند و تا سالیان سال نام حضرت را می آوردند و لعن می کردند.
چرا حضرت از غریبی گریه می کرد و سر در چاه فرو میبرد؟ مگر حضرت نان به خیلی ها نرسانده بود؟ مگر حضرت عادل نبود؟ مگر فقیرانه زندگی نمی کرد؟
دو مدل مدیر داریم. مدیر شکم پُر و مدیر شکم خالی! بعضی مدیرها می گویدند من اول باید شکمم پُر باشد تا بتوانم کار کنم، ننگ بر اینجور مدیرها. مدیر شکم خالی به یک عشق دیگری کار می کند. مدیرها هم باید مثل بقیه حقوقشان را بگیرند، البته نه دویست ملیون!
امیرالمومنین علیه السلام مدیر شکم خالی بود. پس کجا هستند فقرا که بمیرند برای امیرالمومنین؟ این فقرایی که حضرت مثل آنها زندگی میکرد کجا مردند که وقتی یکی روی منبر لعن میکرد حضرت را قیام کنند؟
چرا امیرالمومنین علیه السلام را دوست نداشتند؟ چرا طلحه و زبیر که یار حضرت بودند نتوانستند تا آخر با ایشان بمانند؟
من و شما آدمهای رندی هستیم، مواظب هستیم دوستانمان را از دست ندهیم، یک جاهایی رندانه چشممان را می بندیم و حق را زیر پا می گذاریم تا دوستانمان را از دست ندهیم ولی امیرالمومنین علیه السلام در عشق خودش به خدا صادق بود.
هرکس در عشقش با خدا صادق باشد تنها و غریب می شود.
محبت قوی نسبت به چه کسی است؟
ما محبت مرکزی قوی داریم یا نداریم؟ اگر محبت مرکزی قوی داریم این محبت نسبت به چه کسی است؟ ما می گوییم این محبت جز به خدا نمی شود. محبت قوی مرکزی به پروردگار عالم که خود به خود باقی نمی ماند، تمام محبت های تو را تحت تاثیر قرار می دهد به حدی که علامت صداقت من و تو در داشتن حب الله، حب فی الله است که در راه خدا و به خاطر خدا یک سری افراد را دوست داشته باشی.
پی نوشت:
1- سورۀ شعرا آیۀ 3