استاد انصاریان: شیعه اکمل، مسافر وجود حضرت حق است
وارث: مراسم شب بیستم و هفتم ماه مبارک رمضان با سخنرانی پیش از منبر حجت الاسلام صابریان و مداحی حاج علی مهدوی نژاد و سخنرانی استاد انصاریان در حسینیه همدانی ها برگزار شد.
در ادامه خبر متن سخنان استاد انصاریان را می خوانید:
شیعه ناب، اکمل و اتم مسافر وجود حضرت حق است. البته به امر خداوند هم از سفره های نعمت های مادی پروردگار بهره مند است. اما شیعه اکمل که در کنارش شیعه کامل هم داریم و شیعه مستضعف هم داریم. شیعه اکمل با توجه به اینکه مسافر به سوی خود حضرت حق است. حتی برای رفتن به بهشت و فرار از جهنم عمل نمی کند. حالش الهی است. از سفره الهی هم بهره مند است. زن و بچه و کاسبی دارد ولی اسیر هیچ کدام نیست. انسان سبکبار است. چون در سفر و پرواز آزاد است. منظور از بار، عقاید و اعمال باطل است. سبکبار است.
کسی از دنیا رفت. امیرالمومنین علیه السلام درباره او فرمودند: بسیار انسان سبکباری بود. شیعه اکمل که مسافر حضرت حق است با بار که نمی تواند سفر کند. زیر این بار کمر خم می شود. در دعای کمیل به پروردگار عرض می کند: خدایا بار گناهانم مرا زمین گیر کرده است. کسانی 60 سال است دو رکعت نماز نمی توانند بخوانند.
سبک حال هم هست. حال او الهی است. در باطن او حسد، کبر، ریا و ... وجود ندارد. حافظ می فرماید:
شب تاریک و موج راه و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکبالان صاحب دل
امام صادق علیه السلام یک روایت خیلی جالبی دارند. به نظرم در جلد دوم اصول کافی است. می فرمایند: سه جور عبادت خدا داریم: عده ای از ترس جهنم خدا را عبادت می کنند. قرآن می گوید: عیبی ندارد. قبول می کنم. این عبادت، عبادت کارگر زیر نظر کارفرما است. عده ای خدا را عبادت می کنند برای بهشت رفتن. خدا می گوید این را هم قبول می کنم. این عبادت تجار است. عده ای هم خدا را عبادت می کنند چون عاشق او هستند.
عاشق از معشوق وصال می خواهد. عاشق در دنیا از معشوق جنس نمی خواهد، وصال می خواهد. راه وصال به خدا نماز است. ماه رمضان ماهی است که به معشوق نزدیک می شویم.
گفت به مجنون صنمی در دمشق
کای شده مستغرق دریای عشق
عشق چه و مرتبه ی عشق چیست؟
عاشق و معشوق در این پرده کیست؟
عاشق یکرنگ حقیقت شناس
گفت: که ای محو امید و هراس
نیست در این پرده بجز عشق کس
اول و اخر همه عشق است و بس
عاشق و معشوق ز یک مصدرند
شاهد عینیت یکدیگرند
عشق مجازی به حقیقت قویست
جذبه صورت کشش معنویست
آتش عشق از من دیوانه پرس
کوکبه ی شمع ز پروانه پرس
عشق به هر سینه که کاوش کند
خون دل از دیده تراوش کند
عشق کجا راحت و آسودگی؟
عشق کجا دامن آلودگی؟
گر تو در این سلسله آسوده ای
عاشق آسایش خود بوده ای
عشق همه سوز و گداز است و بس
نیستی و عجز و نیاز است و بس
آتش عشق از تو گدازد تو را
صاف تر از آیینه سازد تو را
عشق کز آن مزرع جان روشن است
یک شررش آتش صد خرمن است
ما که در این آتش سوزنده ایم
کشته ی عشق و به او زنده ایم
/1102101304