آیت الله قرهی: حداقل عمر در دولت مهدوی، صد سال است!

کد خبر: 56315
در دولت حضرت حجّت(روحی له الفداء) که دولت کریمه است و در دعا هم می‌خواهیم که خدایا! این دولت کریمه را قسمت ما کن، گناه کم می‌شود. اصلاً گناه و گرفتاری در آن زمان نیست.
وارث: جلسه شرح دعای ابوحمزه ثمالی توسط آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی‌(عج) در مهدیه القائم المنتظر(عج) حکیمیه آغاز شده است که مشروح جلسه شانزدهم آن در پی می‌آید:

«إِذَا رَأَيْتُ مَوْلَايَ ذُنُوبِي فَزِعْت  وَ إِذَا رَأَيْتُ كَرَمَكَ طَمِعْتُ

فَإِنْ عَفَوْتَ‏ فَخَيْرُ رَاحِمٍ وَ إِنْ عَذَّبْتَ فَغَيْرُ ظَالِمٍ »

بخشش خطای زیردستان، به شرط طلب بخشش آنان برای امام سجّاد در نزد خداوند!

بیان کردیم: خصوصیّت بزرگواری و کرامت خدا، این است که احوالات بندگان را نه تنها به روی آن‌ها نمی‌آورد، بلکه به روی خودش هم نمی‌آورد. اتّفاقاً همین عامل برای طمع می‌شود. چون هر چه طرف مقابل، بزرگوارتر باشد، طمع به بزرگواری او هم در افراد، بیشتر می‌شود. اتّفاقاً در دنیا هم همین‌طور است، گاهی که برخی‌ها خیلی بزرگوار هستند و به رو نمی‌آورند، طمع افراد به آن‌ها هم زیاد می‌شود.

در باب حضرات معصومین(عليهم صلوات المصلّين) همین مطلب است. به قدری بزرگوار بودند که گاه، یک شخص، راحت چندین بار از آن حضرات درخواست می‌کرد. راجع به کریم اهل‌بیت، حسب روایات شریفه داریم که ایشان چند مرتبه تمام اموالشان را بخشیدند.

راجع به زین‌العابدین هم همین حال کرامت را داریم، ایشان اعمال کسانی را که به عنوان کارمندانشان بودند، زیر نظر داشت. البته حضرت می‌خواست مخصوصاً این کار را انجام دهد تا آرام آرام قضایای غلام و کنیزی برداشته شود. لذا کسانی را که در خدمت ایشان بودند، زیر نظر می‌گرفت و در ماه مبارک رمضان یادداشتی درست می‌کرد و خطاهای آنان را یادداشت می‌کرد. بعد در آخر تک تک آن‌ها را صدا می‌زد و خطاهایشان را برایشان می‌خواند که در فلان روز، این کار را کردی، فلان روز آن کار را کردی و ... . آن‌ها هم سرشان به زیر می‌انداختند. حضرت می‌فرمود: من شما را بخشیدم، امّا یک شرط دارد و شرطش هم این است که شما به پروردگار عالم بگویید: علی‌بن‌الحسین ما را بخشید، تو هم او را ببخش.

لذا از بزرگواری آن حضرت و دیگر حضرات معصومین، خیلی در روایات داریم. گاهی به واسطه‌ی یک لطفی که می‌کردند - که این‌ها به نظر ما خیلی سخت و گاهی بعید می‌رسد؛ چون خودمان اهلش نیستیم - یک باغ و بوستان را به واسطه‌ی یک کار خیلی کوچک مثلاً کسی گلی چیده و آورده، یا استقبال کرده و ... به خود آن طرف می‌بخشیدند و می‌گفتند: این متعلّق به خودت باشد.

کریم، کراماتش را دِینی بر گردن خود می‌داند که باید بپردازد!

البته همان‌طور که بیان کردم، همه کس نمی‌توانند این‌طور باشند و این فقط خصلت بزرگواران است. اتّفاقاً در روایات شریفه که خودشان هم نکاتی را بیان می‌فرمایند، همین است که این مطالب از خصوصیّات بزرگواران است. آن‌هایی که کریم هستند، یکی از خصایصی که دارند، این است که هیچ موقع کرامتی را به کسی کردند، دِین نمی‌دانند، امّا دیگران دِین می‌دانند.

وجود مقدّس مولی‌الموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی‌بن‌أبی‌طالب(عليه الصّلوة و السّلام) می‌فرمودند: «الْكَرِيمُ‏ يَرَى‏ مَكَارِمَ‏ أَفْعَالِهِ‏ دَيْناً عَلَيْهِ يَقْضِيه‏».

وقتی فردی که امام زین‌العابدین در حقّ او کرامتی کرده بودند، از ایشان سؤال کرد که آقا! برای چه این را به من بخشیدی؟ حضرت فرمودند: من احساس دِین کردم. آن فرد هم هر چه فکر کرد که این دِین چه بوده، چیزی به نظرش نیامد؛ چون می‌دانست چیزی بر گردن حضرت ندارد. جواب در این روایت امیرالمؤمنین است.

امیرالمؤمنین فرمودند: کریم و بزرگوار - که بیان کردیم بهترین معنی کریم در لغات، بزرگوار است، نه جواد - کارهای خوب و نیکوکاری‌هایی را که انجام می‌دهد، دِین می‌داند که بر گردنش است و باید بپردازد.

خیلی‌ها بزرگ هستند، از لحاظ سنّی، مقام دنیایی و ...، امّا بزرگوار نیستند. امکان دارد کسی از لحاظ سنّی، بزرگ نباشد، امّا به حقیقت، بزرگوار باشد. بزرگ بودن با بزرگواری، دو مورد متفاوت است. مثلاً امکان دارد از لحاظ سنّی بزرگ باشد؛ حتّی بزرگ یک قومی باشد، امّا بزرگوار نباشد. البته امکان دارد که هم بزرگ باشد و هم بزرگوار. هم رئیس قومی باشد و هم بزرگوار.

می‌فرمایند: کریم کارهای نیکی را که انجام می‌دهد، دِینی بر عهده‌ی خود می‌داند. حضرت زین‌العابدین هم به آن شخص فرمودند: من دِینی بر گردنم است، آن شخص هم تعجّب کرده بود که مگر من چه دِینی بر گردن او دارم.

لئیم بعد از احسانش، منتظر جواب است!

لئیم، کیست؟ « أللّئيم يرى سوالف إحسانه دينا له يقتضيه‏»، چه کسی لئیم، پست و فرومایه می‌شود؟ آن کسی که اگر یک احسان و گذشتی به دیگری کرد، دِینی به گردن طرف مقابل می‌داند که باید پس بگیرد. مانند این که قرضی به او داده است.

گاهی ما این‌طور هستیم. خیلی زشت است که گاهی ما حتّی می‌گوییم: فلانی ما را دعوت نکرد، در حالی که ما دو بار او را دعوت کردیم! امّا باید گفت: مگر قرض است که به یکدیگر پس بدهیم؟! یا این که می‌گوییم: تو چرا این‌قدر برای فلانی، چیز می‌بری، او حتّی یک بار هم به تو محل نگذاشته است و ... . یعنی مدام حرف‌های بچّه‌گانه می‌زنیم. می‌گویند: این مطلب، خصلت لئیم و پست‌خو است. کسی که این‌طور است، نشانه‌ای از پستی در وجود اوست.

بزرگوار وقتی احسانی می‌کند، دیگر به آن، نگاه نمی‌کند. این که حتّی در باب انفاق بیان می‌فرمایند: اگر این دستت در جیبت رفت و داد، دست دیگرت نفهمد، همین است و إلّا اعضاء و جوارح انسان که همه برای یک بدن است و به هر حال می‌فهمد. این در باب تمثیل است. برای این که لئیم نباشیم. این‌طور نباشد که توقّع داشته باشیم که اگر من احسانی کردم، روزی منتظر جواب آن احسان هستم. پروردگار عالم این‌گونه نیست. معصوم هم به عنوان تجلّی اسماء و صفات خدا این حال را ندارد. البته تالی‌تلو معصوم هم این‌گونه نیست، چه برسد پروردگار عالم!

پس کسانی که بزرگواری می‌کنند، این را دِینی بر گردن خودشان می‌دانند که حتماً باید آن را انجام بدهند. به تعبیر عامیانه این را بیهوده و بی‌جهت برای خود دِین می‌دانند. امّا آن کسی که لئیم است، طبعاً وقتی احسان می‌کند، دائم منتظر است که در قبالش، چیزی بگیرد که چقدر هم زشت است.

وقتی از امام زین‌العابدین می‌پرسد که چرا چنین عطایی کردید؟ می‌فرمایند: دیِنی بر گردنم بود. آن هم متعجّب شد که مگر چه دیِنی از من بر گردن شماست. امیرالمؤمنین این را جواب داده‌اند، آن‌جا که فرموده‌اند: «الْكَرِيمُ‏ يَرَى‏ مَكَارِمَ‏ أَفْعَالِهِ‏ دَيْناً عَلَيْهِ يَقْضِيه‏ أللّئيم يرى سوالف إحسانه دينا له يقتضيه»، اگر کریم، احسان و نیکی کرد، آن را دِینی بر گردن خود می‌داند، امّا لئیم، آن را دِینی بر گردن طرف مقابل می‌داند و منتظر است تا آن را ادا کند.

یکی از اولیاء خدا در مورد آیه‌ی «لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذی» که همین مطلب را بیان کرده، شوخ طبعی می‌کرد و می‌فرمود: این «بالمنّ»، یعنی تو سرت بخورد! حالا یک احسانی کردی، منتظری که آن احسان برگردد.

لذا لئیم، احسان‌های گذشته را دِینی به گردن دیگران می‌داند که باید پس بگیرد. یعنی روش او این است که می‌گوید: « چون من احسان کردم، او هم باید احسان کند. تا چه زمانی؟ یک بار، دو بار، سه بار، ما این همه محبّت کردیم، پس جواب محبّت‌های ما چه می‌شود؟!» این، عین بچّه‌بازی و روح لئیم بودن و پستی و خوار بودن است.

امّا انسان بزرگوار - که بیان کردیم بزرگ و بزرگوار، دو مطلب متفاوت است - احسانی را که می‌کند، دِینی بر گردن خود می‌داند. امّا لئیم امکان دارد بزرگ هم باشد، احسانی که می‌کند، منتظر جواب است.

پروردگار عالم مدام دارد در حقّ ما بزرگواری می‌کند. اصلاً همین که ما را خلق کرده، از بزرگواری اوست. همین که ما را انسان خلق کرده و به ما نطق داده، از بزرگواری اوست. می‌توانست ما را پشه خلق کند یا خیر؟ اگر قادر متعال است که می‌توانست. می‌توانست ما را حیوان دیگری خلق کند؟ بله، می‌توانست. حتّی می‌توانست ما را از حیوانات نجسی مانند خوک و سگ و ... خلق کند؛ چون قادر است. پس خدا بزرگواری کرده که من و شما را به عنوان اشرف مخلوقات خلق کرده است. اتّفاقاً در دعایی از سیّد السّاجدین داریم که می‌فرمایند: خدایا! از بزرگواری تو این است که من را انسان خلق کردی.

راه شناخت کریم

خدا به ما چنین لطفی کرده، آن‌وقت در مقابل ما هم باید همین حال را داشته باشیم. لذا اتّفاقاً احسان پروردگار عالم به ما زیاد هم است. امیرالمؤمنین می‌فرمایند: «بِكَثْرَةِ الْأَفْضَالِ يُعْرَفُ‏ الْكَرِيم‏»، شناخته شدن کریم با فراوانی احسان است. فضل و کرمش زیاد است، لذا به عنوان بزرگوار شناخته می‌شود. خصوصیّتش هم این است که دنبال برگشتش نیست، بده، بستانی نیست.

بهشت را به نماز و روزه و ... نمی‌دهند، پس این عبادات برای چیست؟

حالا یک سؤال پیش می‌آید، اگر پروردگار عالم بده، بستانی نیست، این نماز و روزه و عبادات ما به چه درد می‌خورد؟ به درد پروردگار عالم که نمی‌خورد. امّا یک مطلبی دارد که به درد خود ما می‌خورد و آن، هم این است که ما را در آن دایره‌ی انسانیّت نگاه می‌دارد و إلّا پروردگار عالم به نماز ما اجر و مزد نمی‌دهد که فکر کنیم بهشت به خاطر نماز و روزه ما است. این اعمال ما را در دایره‌ی انسانیّت نگاه می‌دارد. یعنی پروردگار عالم اعمالی را درست کرد که انسان، انسان بماند. آن هم انسانی که در احسن تقویم خلق شده «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، مسجود ملائکه است «و إذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»، انسانی که به عنوان اشرف مخلوقات محسوب می‌شود، طوری که خداوند برای خلقت او، به خودش تبارک الله گفت «فتبارک اللّه احسن الخالقین».

حضرت شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحي له الفداء و سلام اللّه عليه) فرمودند: تمام مطالب عبادی ما را در حصن حصین و دایره‌ی انسانیّت قرار می‌دهد تا از آن، خارج نشویم. یعنی اگر خداوند این مطالب عبادی را قرار نمی‌داد ما از مقام انسانیّت خودمان سقوط می‌کردیم.

لذا تمام اعمال عبادی برای این است که ما را در این دایره‌ی انسانیّت نگاه دارد و پروردگار عالم هم به هیچ کدام از این‌ها، نه مزدی داده و نه اجری.

شاید بفرمایید: حسب روایات شریفه فرمودند: «إن قبلت قبل ماسواها و إن ردّت ردّ ماسواها»، اگر نماز قبول شد، همه چیز قبول می‌شود و اگر رد شد، همه چیز رد می‌شود. پس این روایت با این مطلبی که می‌گویید چگونه ارتباط خواهد داشت؟

می‌گوییم: نماز، تجلّی بندگی و عبادت است. انسان به واسطه‌ی نماز، عبد پروردگار عالم می‌شود. نمازی، نماز است که انسان را از گناه، دور می‌کند. خداوند با اذان، اذن داده و انسان در مقابل پروردگار عالم می‌ایستد و الله اکبر می‌گوید.

در تفسیر سوره‌ی حمد بیان کردیم که چرا ما در نماز فرادا هم می‌گوییم: «ایّاک نعبد و ایّاک نستعین»، یکی این است که سوره‌ی حمد این‌گونه وارد شده، امّا یک دلیل دیگر این است که امام صادق فرمودند: موقعی که انسان بما هو انسان گفت: الله اکبر، کوه‌ها، دریاها، پرندگان و ...، پشت سر او الله اکبر می‌گویند. در حقیقت به عنوان امام موجودات می‌شود و همه پشت سر او اقتدا می‌کنند.

پس این تجلّی عبودیّت است. وقتی کسی این حال را ببیند، معلوم است که دیگر جز پروردگار عالم را عبادت نمی‌کند. خجالت می‌کشد که نفس دون و شیطان را عبادت کند. دیگر از کسی، یاری نمی‌طلبد، پس عبد خدا می‌شود. دیگر در صراط مستقیم می‌ماند، پس عبد خدا می‌شود.

خود نماز یادآوری است. لذا اگر قبول شد، بقیّه هم قبول می‌شود «إن قبلت قبل ماسواها و إن ردّت ردّ ماسواها» و إلّا بزرگواری پروردگار عالم این است که اصلاً برای نماز، به ما مزد و اجری نمی‌دهد. این یک لطف است، چون برای او نیست، برای خودمان است، باز هم حالا لطف کرده و از باب تشویق که ما را در این دایره‌ی انسانیّت قرار دهد، این اعمال را برای ما قرار داده است.

در مثال مناقشه نیست، یک موقعی شهید مظلوم، آیت‌الله دکتر بهشتی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) که ایّام شهادت ایشان هم هست و إن‌شاءالله خدا این مرد عظیم‌الشّأن را غریق رحمت الهی گرداند. ایشان فرزندان خودش را تابستان‌ها به یک کتاب‌فروشی می‌فرستاد و به صاحب آن‌جا می‌گفت: این‌ها بیایند این‌جا کار کنند، پول را هم خودم می‌دهم که به آن‌ها بدهی. بعد در طیّ سال هم برای این که این‌ها را بزرگ کند، می‌گفت: من به شما قرض می‌دهم، تابستان می‌روید کار می‌کنید و پس می‌دهیم. لذا هر دو را هم خودش می‌داد، امّا می‌خواست به این صورت آن‌ها را پرورش دهد.

پروردگار عالم می‌خواهد محبّت و بزرگواری کند و بگوید برای خود شماست، مال نمازتان است، مال روزه‌تان است و إلّا واقعاً بهشت برای نماز و روزه‌ی ماست؟! بهشت برای هیچ‌کدام از این‌ها نیست. بارها بیان کردم که تمام اعضاء و جوارح را خود خدا خلق کرده؛ پس هیچ منّتی نیست. نهایت هنر اولیاء خدا این بوده که نگذاشتند این‌ها در راه غیر خدا خرج شود. دست، زبان، چشم، گوش و ... خطا نکرد و فقط به سمت خدا بود. حالا که این‌ها برای خود خداست و در راه خدا هم خرج شده، ما چه طلبی داریم؟!

پس این بزرگواری خداست که دارد مرحمت می‌کند، امّا خصوصیّت لئیم این نیست. اتّفاقاً شناخت کریم، به کثرت بخشش اوست.

خاضع بودن در ملازمت با کریم؛ بهتر از همنشینی با لئیم است!

حالا این برای ماست که در مقابل کریم (در مقابل حضرت حجّت و بالاتر از آن که خود ذوالجلال و الاکرام است)، انسان باید خوار باشد.

می‌فرمایند: «لُزُومُ الْكَرِيمِ عَلَى الْهَوَانِ خَيْرٌ مِنْ‏ صُحْبَةِ اللَّئِيمِ عَلَى الْإِحْسَان‏»، این روایت مطلبی را دارد در این دنیا به انسان‌ها یاد می‌دهد که در زندگی خیلی مهم است و باید مواظب باشیم. می‌فرمایند: ملازمت با بزرگوار با این که خوار شود، بهتر از هم‌نشین شدن با لئیمی که به ظاهر احسان کند.

فرومایه‌ای که احسان کند به درد نمی‌خورد، هم‌نشینی با کریم، حتّی اگر انسان خوار شود، خوب است. پروردگار عالم، کریم است و ما در مقابل او باید خاضع و خاشع باشیم.

در مقابل بزرگواران، خاضع و خاشع شدن، بهتر از این است که با فرومایه‌ای هم‌نشین شوی و از آن، احسان ببینی «لُزُومُ الْكَرِيمِ عَلَى الْهَوَانِ خَيْرٌ مِنْ‏ صُحْبَةِ اللَّئِيمِ عَلَى الْإِحْسَان‏». چقدر جالب است!

معیار امیرالمؤمنین برای شناخت دولت کریمان، از دولت فرومایگان

یک نمونه هم بگویم که ببینیم وضع خودمان چطور است، آیا در کرامت هستیم یا لئامت؟ دولت کریمه، کدام دولت است؟ اصل دولت کریمه در زمان حضرت حجّت(روحی له الفداء) است. حضرت می‌فرمایند: «دَوْلَةُ الْكَرِيمِ‏ تُظْهِرُ مَنَاقِبَه‏». اتّفاقاً اگر می‌خواهید دولت‌ها را بشناسید، این روایت دارد معیار را به شما می‌دهد و به درد هم سیاسیون، هم جامعه‌شناسان و ... می‌خورد و کاربرد دارد.

«دَوْلَةُ الْكَرِيمِ‏ تُظْهِرُ مَنَاقِبَه، دولة اللّئيم تكشف مساويه و معايبه‏‏»، دولت کریم، دولتی که دولت کرامت و بزرگواری است، مناقب و محاسن او، آشکار می‌شود. یعنی اگر دولتی، دولتی کریمه شد، در جامعه، نیکی‌ها و خوبی‌ها زیاد می‌شود و بدی‌ها، پلشتی‌ها، زشتی‌ها و گناه کم می‌شود.

اگر دیدید دولتی سر کار آمد و فساد و فسق و فجور زیاد شد، دولت لئیم است. حضرت در ادامه می‌فرمایند: « دولة اللّئيم تكشف مساويه و معايبه»، دولت لئیم و فرومایه، آن است که بدی‌ها و معایب در آن جامعه، نمایان و واضح می‌شود.

این یک کد اساسی برای همه‌ی سیاسیون و جامعه‌شناسان و ... است که کدام دولت، دولت کریم و بزرگوار است؟ بزرگواری دولت به عبا و قبا و لباده و شیک پوشیدن و ... نیست. اگر محاسن و خوبی‌ها در جامعه نمود پیدا کرد، این دولت، دولت کریم است. اگر معایب، پلشتی‌ها، زشتی‌ها و گناه زیاد شد، این دولت، دولت پست‌ها و فرومایه‌ها هست. این را امیرالمؤمنین می‌فرمایند.

پس حضرت فرمودند: «دَوْلَةُ الْكَرِيمِ‏ تُظْهِرُ مَنَاقِبَه، دولة اللّئيم تكشف مساويه و معايبه‏‏». در زمان دولتی، بدی‌ها و معایب، گناهان، زشتی‌ها، پلشتی‌ها، همه، هویدا می‌شود و بروز پیدا می‌کند که نشان می‌دهد دولت لئیم است. امّا در دولتی دیگر، محاسن بروز می‌یابد که مشخّص است دارد به سمت دولت کریمه می‌رود. حالا دولت زید و عمرو و ایکس و ایگریگ باشد، کار نداریم. این را دیگر خودتان می‌توانید در جامعه ببینید که دولت، چه دولتی است.

حداقل عمر در دولت مهدوی، صد سال است!

در دولت حضرت حجّت(روحی له الفداء) که دولت کریمه است و در دعا هم می‌خواهیم که خدایا! این دولت کریمه را قسمت ما کن، گناه کم می‌شود. اصلاً گناه و گرفتاری در آن زمان نیست. بارها بیان کردم که در روایت داریم در آن زمان، یک دختر جوان زیبارو به تنهایی از یمن تا شامات(سوریه، فلسطین اشغالی، اردن، مصر) می‌رود و می‌آید، نگاه چپ هم به او نمی‌کنند. چون مردم اصلاً به سمت گناه نمی‌روند. خودشان فهمیدند، می‌گویند: نگاه کنم که چه شود؟! گِل این، خوش است، گِل آن، بد است، خوشگل است، بدگل است، به من چه ربطی دارد. کسی که صاحب جمال را دیدید، دیگر این جمال‌های ظاهری برای او ارزشی ندارد.

پس دولت، دولت کریمه می‌شود. بدی‌ها در آن نیست. وقتی هم بدی‌ها نبود، عمرها زیاد می‌شود. برخی که فرمایشات بزرگان ما را به سخره می‌گیرند، نمی‌دانند که این‌ها عین روایات است. بیان کردم: حداقل عمر در دولت مهدوی صد سال است. امّا الآن که می‌گویند: میانگین عمر پنجاه سال است. امّا دیگر خیلی زیاد باشد، به هفتاد، هشتاد سال می‌رسد و دیگر نهایتاً نود ساله را نمی‌گذارند بیچاره به صد سال برسد. می‌گویند: نود سالش است، اَه ...، ماشاءالله!!! در حالی که نود سال، عمر کمی است. امّا در زمان حضرت، حداقل عمر صد سال است، چون دولت کریمه است و نیکی‌ها بروز می‌یابد. علی ایّ حال این بزرگواری است که همه مطالب را درست می‌کند.

شایسته‌ترین زمان برای بزرگواری، چه زمانی است؟

وجود مقدّس کریم اهل‌بیت، امام حسن مجتبی(عليه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «أَوْسَعُ مَا يَكُونُ الْكَرِيمُ‏ بِالْمَغْفِرَةِ إِذَا ضَاقَتْ بِالْمُذْنِبِ الْمَعْذِرَة»، این خصوصیّت خداست و خصوصیّت کسانی که این صفت را در وجود خودشان دارند. حضرت دارند می‌فرمایند که شایسته‌ترین زمان برای بزرگواری، چه زمانی است؟

آن موقعی است که طرف دیگر این‌قدر خطا کرده، خودش هم رویش نمی‌شود که معذرت‌خواهی کند. بزرگوار، این است که نخواهد حتّی طرف مقابلش چیزی بگوید.

در روایت داریم: موقعی که پیامبر عظیم‌الشّأن می‌خواستند از دنیا بروند، ملک‌الموت آمد و درب خانه‌ی بی‌بی‌دوعالم را زد، حضرت فرمودند: برادرم جبرائیل را بگویید بیاید، بعد گریه کردند و فرمودند: بعد از من، بر سر امّتم چه می‌آید؟ جریان مفصّلی دارد که می‌دانید. در ابتدا گفتند: اگر یک سال قبل از مرگشان توبه کنند، می‌آمرزیم. حضرت گریه کردند تا جایی که پروردگار عالم فرمودند: اگر در لحظه مرگ هم بگوید: استغفر اللّه ربّی و أتوب الیه، او را می‌بخشم. امّا باز دیدند پیامبر گریه می‌کردند، خطاب رسید که دیگر چرا گریه می‌کنی؟ عرضه داشت: خدایا! اگر در آن لحظه به واسطه‌ی آمدن ملک الموت ترسید و زبانش بند آمد، نتوانست استغفار کند، چه می‌شود؟ پروردگار عالم فرمود: پس شفاعت تو و رحمت من کجا رفته است؟! این، یعنی بزرگواری!

چرا برخی‌ها کرامت خدا را درک نمی‌کنند؟

نکاتی هم می‌خواستم بیان کنم در مورد این که حالا اگر کریم را دیدیم، چه کنیم، البته یک مورد را گفتم. یک مورد دیگر هم این است که حالا که خدا کریم است، بنا نیست که ما هم در مقابلش لئیم باشد. اگر نمی‌دانستیم کریم است، بحث جدایی بود. امّا حالا که فهمیدیم کریم است، باید تواضع، خضوع و خشوعمان و حتّی اقرارمان باید بیشتر باشد، تا ما کرامت پروردگار عالم را بهتر درک کنیم.

فرمودند: بعضی‌ها کرامت خدا را نمی‌توانند درک کنند، سؤال شد: چرا؟ فرمودند: دلیلش این است که اقرار به کرامت نمی‌کنند. وقتی کسی اقرار به کرامت طرف مقابل می‌کند، کرامت او را بهتر درک می‌کند و إلّا خدا که دارد کرامت می‌کند و این‌گونه نیست که مثلاً با اقرار ما، کرامت خدا بیشتر شود. بلکه در صورت اقرار، جلب اکرام پروردگار عالم را آن کسی که کرامت شامل حالش شده، بیشتر درک می‌کند.

دلیل شکر کردن بعد از نماز چیست؟

وقتی ما به کرامت پروردگار عالم مقرّ شویم، کأنّ آرام آرام متوجّه می‌شویم که کرامت خدا چیست. این که مثلاً بعد از نماز داریم که سر به سجده بگذارید و حداقل سه بار شکراً لله بگویید، برای همین است که من عنایت تو را درک کردم که اجازه دادی من با تو سخن بگویم. نماز به صورت ظاهر تکلیف است، امّا لطف خداست که اجازه سخن دادن داده است. چون اذان، اذن است و من به همین خاطر شکر به جا می‌آورم. منّت نمی‌گذارم که من نماز خواندم، من فهمیدم که این نماز، کرامت و بزرگواری و عنایت توست که من را آدم حساب کردی و اجازه دادی با تو حرف بزنم، پس می‌گویم: شکراً لله.

راه لمس کرامت خدا

در روایت داریم که اگر کسی این‌طور به کرامات خدا اقرار کند و نعم خدا را بشمارد، کرامت خدا را بیشتر درک می‌کند.

بارها بیان کردم ما همین بند انگشتمان را نمی‌توانیم خلق کنیم. وقتی اثر انگشت بزنیم، به ظاهر همه شبیه هم است. ولی در حقیقت میلیاردها انسان مردند، میلیاردها انسان هستند و میلیاردها انسان بعدها می‌آیند، اگر فردای قیامت همه را در یک جا جمع کنند، علم بافت‌شناسی این را ثابت کرده که اثر انگشت هیچ کسی مثل دیگری نیست. دوقلوهای همسان که از همه لحاظ شبیه هم هستند، اثر انگشتشان شبیه هم نیست.

پس انسان باید مدام همین‌ها را یادآوری کند که خدا چه نعمی به من داده است، نعمت بیان، نعمت تفکّر، این که ما از غارنشینی به کجا پیشرفت کردیم که امروز می‌توانیم یک مقدار از سخّر السّماوات و الارض را عملیّاتی ببینیم و کامل آن در زمان حضرت حجّت معلوم می‌شود.

اگر انسان این‌ها را یادآوری کند، کرامت خدا را لمس می‌کند و إلّا پروردگار عالم که دارد مدام کرامت و بزرگواری می‌کند، امّا تبیین این نعم باعث لمس کردن کرامت خدا توسّط خود ماست. ما بهتر متوجّه می‌شویم که خدا کریم است یعنی چه. لذا اقرار به گناه هم همین‌طور است.

پس یک نمونه از برخورد با کریمان را فرمودند، این است که در مقابل بزرگواران خضوع و خشوع داشته باشیم. همان‌طور که بیان کردیم فرمودند این خضوع در مقابل بزرگواران بهتر از هم‌نشینی با لئیمی است که احسان کند. چون یکی از خصوصیّات کریم این است که وقتی احسان می‌کند، هیچ موقع به روی طرف نمی‌آورد. البته این مطلب هم نسبی است، همین‌طور که کرامت بالاتر می‌رود، این خصایص هم نمود بیشتری دارد.

برخی از اولیاء خدا هیچ‌گاه نامی از شاگردانشان نمی‌بردند

آیت‌الله العظمی سیّد عبدالاعلای سبزواری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) که بعد از آیت‌الله العظمی خوئی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) به مدّت یک سال مرجع تقلید شدند و بعد دار فانی را وداع گفتند؛ شاگرد آیت‌الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) بودند. امّا ابوالعرفا هیچ وقت چیزی نمی‌گفتند که چه کسانی در نجف شاگرد من بودند و ... . امّا وقتی آیت‌الله سادات گوشه(اعلي اللّه مقامه الشّريف) غریق رحمت الهی شدند و آیت‌الله خوئی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) که با آیت‌الله سادات گوشه(اعلي اللّه مقامه الشّريف) بستگی داشتند، آیت‌الله سیّد عبدالاعلای سبزواری(اعلي اللّه مقامه الشّريف) را به نمایندگی خود برای شرکت در مجلس ختم ایشان فرستادند، ما از این که وقتی آقا اجازه ندادند که دستشان را ببوسند، به پای آقا افتادند، متوجّه شدیم که ایشان، شاگرد آقاست.

بعدها از آقا پرسیدیم که چرا نمی‌گفتید که ایشان هم شاگرد شما بودند؟ فرمودند: بنای بر این نیست که انسان همه موارد را بگوید. تبیین برخی از مسائل انسان را به حالات دیگری می‌برد. خیلی عجیب است! این بزرگواری و کرامت این اولیاء خداست!

البته در اواخر عمر گاهی برای این که تنبّه باشد، مطالبی را بیان می‌کردند و در برخی موارد هم می‌گفتند: در نجف اشرف دیده شد ... ، که معلوم بود منظور، خودشان هستند. این، بزرگواری است.

لذا اگر شاگردان آیت‌الله العظمی ادیب(اعلي اللّه مقامه الشّريف)  خودشان بیان نمی‌کردند خود ایشان هیچ‌وقت نمی‌گفتند که چه کسانی در محضرشان بودند. کما این که اصلاً خود ایشان هم اسم و رسمی ندارند و در جامعه شناختی نسبت به ایشان نیست. این‌ها همه بزرگواری است.

روح‌ها با هم متفاوت است، یک کسی یک کار کوچکی انجام می‌دهد، می‌خواهد عالم و آدم را خبر کند که من این هستم. این از لئیم بودن روح است، نه کریم بودن. حالا اتّفاقی لطف خدا شامل حال او شده و کاری انجام داده، امّا می‌خواهد تمام عالم و آدم را باخبر کند که من آنم که رستم بود پهلوان! اگر من نبودم، این اتّفاق نمی‌افتاد و ... . امّا برخی این‌طور نیستند.

اقرار در مقابل کریم، افزون کننده نعم است

خصوصیّت پروردگار عالم هم این است که به روی کسی نمی‌آورد. پس ما در مقابل خدای بزرگوار، باید خودمان مقرّ باشیم. اقرار کنیم که گناه کردیم، اقرار کنیم این نعمی که به ما دادی، از آن خوب بهره‌برداری نکردیم. همین نعمت ماه مبارک رمضان، مگر به لسان معصوم نمی‌خوانیم: اللّهمّ ادّ عنّا حقّ ما مضی من شهر رمضان، خدایا! ما نتوانستیم حقّ ماه مبارک رمضان را ادا کنیم. پروردگار عالم کرامت کرد، یک ماه را قرار داد، فرمود: یک آیه بخوان، ختم قرآن می‌شود. فرمود: نفس کشیدنتان، تسبیح است. فرمود: در هر لحظه‌ی آن، دعایتان مستجاب است. ما متوجّه نشدیم، این اقرار خیلی خوب است. اقرار در مقابل کریم، نعم را برای انسان بیشتر می‌کند.

خدایا! بالجد ما درک نکردیم و ماه مبارک تمام شود، غفلت کردیم و باختیم، خودت به کرم و بزرگواری‌ات از ما درگذر.

خدایا! حقّ این ماه را ادا نکردیم، خودت به لطف و کرمت، حقّ این ماه را ادا بگردان.

منبع: وب سایت حوزه علمیه امام مهدی(ع) تهران

/1102001307