معلم شهیدی که زندگی‌اش را وقف قرآن کرد+فیلم

کد خبر: 67784
در تهران چشم به جهان گشود و از کودکی با قرآن مأنوس بود، در جوانی به آموزش و پرورش پیوست و به بچه‌ها قرآن درس می‌داد، تربیت قرآنی بچه‌ها به قدری برایش اهمیت داشت که همه زندگی‌اش را وقف قرآن کرده بود...

وارث:  شهید عباس حاجیلو از شهدای قرآنی تهران است که در این گزارش مستند و نوشته‌ای از زندگی وی تقدیم می‌شود.


عباس حاجیلو متولد 1344 تهران است که در جریان آزاد‌سازی خرمشهر و در منطقه فکه دو بار مورد اصابت گلوله و ترکش از ناحیه کمر و گردن قرار گرفت و حدود یک دهه مدال جانبازی به گردن داشت تا اینکه سال 1372 زخم ناشی از تیر دشمن در بدنش سرباز کرد و شهد شیرین شهادت نوشید.





عباس دومین شهید خانواده حاجیلو دبیر قرآن آموزش و پرورش در منطقه 12 بود. او در بازار و مدرسه جعفری نیز به تدریس قرآن اهتمام داشت و در کنار تدریس قرآن، فعالیت تربیتی نیز انجام می‌داد. این معلم قرآنی طی روز برنامه کاری مشخصی تنظیم کرده بود و براساس آن عمل می‌کرد به این صورت که بعد از اینکه از مدرسه به خانه می‌آمد پس از استراحتی کوتاه به مسجد صاحب‌الزمان(عج) و یا به مسجد حسین بن‌ علی(ع) در خیابان طحانی محله مهر‌آباد جنوبی تهران می‌رفت تا به شاگردانش درس قرآن بدهد. عباس هم و غم کودکان نسل بعد از خود و نسل آینده را داشت، به همین خاطر بود که فعالیت قرآنی می‌کرد تا بتواند دو نسل انقلاب را با قرآن و انقلاب آشنا کند.

این استاد قرآنی در عین اینکه در مدرسه با 400، 500 دانش‌آموز سروکار داشت به محض ترک مدرسه شیفت دوم کاری را در مسجد از سر می‌گرفت. او بعد از این دو کار آموزشی در بسیج مسجد حسین‌بن علی(ع) حاضر می‌شد و خستگی را شرمنده تمامی این فعالیت‌هایش می‌کرد.

عباس حاجیلو در هنگام شهادت 28 ساله بود و بعد از به شهادت رسیدن، چیزی از خود به جا نگذاشت. وی تنها یک موتور داشت و تمام حقوقی که می‌گرفت، خرج تهیه هدیه برای شاگردان قرآنی می‌کرد. تصور اینکه یک جوان 28 ساله که آرزوهای بسیاری در ذهن دارد بتواند همه درآمد خود را صرف چنین کارهایی کند سخت به نظر می‌آید ولی عباس با این حرکت، دانش‌آموزان را به حفظ قرآن و تلاوت سوره‌ها تشویق می‌کرد و از این کار لذت می‌برد.

هم‌اکنون اشخاصی که توسط شهید عباس حاجیلو مورد تعلیم قرار گرفته بودند، خود صاحب هیأت هستند و هنوز هم فعالیت‌های قرآنی انجام می‌دهند و اسم این شهید را زنده نگه داشته‌اند. عباس با از خودگذشت توانست نیروهای متعهد و مذهبی فراوانی تربیت کند. افراد هیأت فاطمیون و برادران رنجبر و موسوی که رهبری و هدایت این هیأت را برعهده دارند، از جمله شاگردانی هستند که عباس آنها را تربیت کرد. آنان با اسم عباس حاجی‌لو کار می‌کنند و عکسی از وی را همیشه در هیأت خود نگهداری می‌کنند.

این شهید عزیز در نخستین مجروحیتش طی دوران آزادسازی خرمشهر از ناحیه کمر مورد اصابت گلوله قرار گرفت و بار دیگر در فکه از ناحیه گردن دچار جراحت و موج‌گرفتگی شد. شدت جراحت به حدی بود که سال‌ها بعد از جنگ نیز آثار این اتفاق در بدن وی باقی ماند و سبب شد تا بدنش روز به روز ضعیف‌تر شود. با این حال او نیز به آرزوی دیرینه‌اش که شهادت بود رسید و در سال 1372 پس از سال‌ها جانبازی به برادر شهیدش پیوست.

حسن اولین شهید خانواده گرچه از برادرش کوچکتر بود و در سال 1349 به دنیا آمده بود، اما زودتر از عباس به خیل شهدا پیوست. او با ترفندهای بسیار به جبهه رفت؛ چون سن و سالش کم بود، خانواده اجازه نمی‌دادند به جبهه برود. دو بار از پادگان به همراه پدرش بازگردانده شد. عباس که برادر بزرگ‌تر بود، می‌گفت: «حسن دیگر جزئی از خانواده ما نیست، او را نمی‌توان نگه داشت. حسن می‌رود و دیگر هم منتظر او نباشید» گویی به وی الهام شده بود که حسن شهید می‌شود.

حسن شناسنامه‌اش را دستکاری و از مساجد مختلف برای اعزام اقدام می‌کرد که کسی مطلع نشود و او را برنگردانند. درنهایت نیز از مسجد شادآباد اعزام شد. سال 1367 یکی از روزهای پیش از پایان جنگ، حسن که در منطقه ابوقریب حضور داشت در هنگام اذان آستین‌هایش را برای وضو بالا زد که ناگهان منطقه بمباران شد و با اصابت ترکش به سینه‌اش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.